جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: ایروینگ استون
زادهی چهاردهمین روز ژوئیهی ۱۹۰۳، در سانفرانسیسکوی کالیفرنیا. ویژگی بارز این چهرهی ادبی، خلق رمانهایی به سبک زندگینامه و بر اساس زندگی چهرههای نامدار تاریخی (فروید، ون گوگ، ابراهام لینکلن و...) است. در میان آثار او، کتاب شور زندگی (منتشرشده به سال ۱۹۳۴) که زندگی ونسان ون گوگ را در برمیگیرد، بسیار معروف است. اروینگ تننباوم هفت ساله بود که والدینش از هم جدا شدند. مادرش بعدها مجدداً ازدواج کرد و او فامیلی ناپدریاش «استون» را برای خود برگزید. استون همواره از مادرش در مقام شخصیتی یاد میکرد که بذر اشتیاق به مطالعه را در وجود او کاشت. این نویسنده بعدها به این نتیجه رسید که تحصیلات، تنها راه موفقیت در زندگی است. در سال ۱۹۲۳، استون مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی دریافت کرد. پس از دریافت مدرک کارشناسی ارشد بود که در سمت دستیار آموزش در رشتهی زبان انگلیسی در همین دانشگاه مشغول به کار شد. استون با نخستین همسرش لونا مُسک که دانشجوی همین دانشگاه بود آشنا شد. این زوج جوان با پولی که ارنست مسک، پدرِ لونا فراهم آورد بود، راهی پاریس شدند. ایروینگ و لونا استون در دههی ۱۹۳۰ از اروپا به ایالات متحده بازگشتند و این زمانی بود که ایروینگ به مدت شش ماه و به شکل متمرکز پیرامون زندگی ون گوگ تحقیق کرد. در سال ۱۹۳۰، استون نامهای از دکتر فلیکس ری دریافت کرد. دکتر ری، پزشک معالج ون گوگ در هنگامی بود که او گوش خود را در دسامبر ۱۸۸۸ بریده بود! بهزودی میان دکتر ری و استون دوستی عمیقی برقرار شد. دکتر ری تأیید کرد که کل گوش ون گوگ کنده شده بود، نه فقط لالهی گوش او. بر طبق گزارش تایمز، کتاب «شور زندگی»، پیش ار انتشار در سال ۱۹۳۴، هفدهبار از سوی ناشران گوناگون رد شد. پس از جدایی از لونا، استون با منشی خود، جین فاکتور ازدواج کرد. ازدواجی که تا زمان مرگِ این نویسنده در سال ۱۹۸۹ و در لسآنجلس پایدار بود. جین در سال ۲۰۰۴ و در ۹۳ سالگی درگذشت. در طول سالهای زندگی مشترک، جین بسیاری از آثار استون را ویرایش میکرد. از آنجا که ژانر آثار خلقشدهی استون زندگینامه بود، او در مرحلهی پیش از نگارش آنها، مدت زیادی را صرف تحقیقات برای نوشتن آنها میکرد. برای مثال، او سالهای زیادی در ایتالیا زندگی کرد تا به مطالعه و تحقیق پیرامون زندگی میکل آنجلو بپردازد و این با هدف خلق کتابی به نام «درد و رنج» بود و در همین دوران بود که دولت ایتالیا به دلیل کاوش در زمینهی دستاوردهای فرهنگی برجستهی تاریخ این کشور، به شکل ویژهای از ایروینگ استون تقدیر کرد.قسمتی از کتاب عشق جاوید است نوشتهی ایروینگ استون:
شب دیروقت به واشینگتن رسیدند با کودکان که در آغوششان خفته بودند، راهشان را از میان جماعت بیکاران به ظاهر خشنی که سایبان آلوده و از هم گسیختهی راهآهن را پر کرده بودند باز کردند و از خیابان پنسیلوانی و خیابان دوم سر درآوردند، که در دم با نعرههای رانندگان درشکههای کرایهای مواجه شدند. چند دقیقهای بیشتر طول نکشید که سوار درشکه از روی سنگفرش خشن خیابان پنسیلوانی به هتل براون رسیدند، و در آن، خسته و یخکرده از سفر یک هفتهای، کودکان را در وسط تخت بزرگ نهادند و خودشان در دو سوی ایشان خفتند. بامدادان ناشتایی دیروقتی خوردند، آنگاه بیرون به تماشای مناظر رفتند. خیابانهای از گِل شیار انداخته پر بود از زباله، خوکها، غازها و مرغ و خروسکه در خیابانها میگشتند و آشغال میخوردند. هر دو یا سه خانه را فضای باز از هم جدا میکرد. از میان اراضی کاخ سفید و عمارت کنگره در انتهای خیابان پنسیلوانی گذر کردند؛ در همان نزدیکی وزارت امور خارجه در ساختمان دو طبقه واقع بود و وزارتخانههای جنگ و دریاداری نیز در منزلهای کوچک جای داشتند و ساختمان خزانهداری در دست ساختمان بود. درخیابان پنسیلوانی یک دسته بردگان غل و زنجیرشده را دیدند که از خیابان بالا میآمدند و سرود مذهبی میخواندند. درست پیش از آنکه به لینکلن و زنش برسند، نگاهبانان ایشان را به جهت دیگر بردند و به ساختمان انبار مانندی که آغل جورجیا نام داشت راندند. درِ سنگین چوبینی پس ایشان بسته شد. ابراهام به صدایی که درست شنیده نمیشد گفت: «چه چیز وحشتناکی در پایتخت یک کشور آزاد اتفاق میافتد.» به وقت ظهر چمدانهای خورد را در درشکهی کرایهای بار کردند و به پانسیون بانو اسپرینگ روانه شدند که بر تپهای مشرف بر پارک کنگره واقع بود. در مجاورت آنها دافگرین اقامت داشت که یکی از معروفترین ناشران روزنامه در کشور بود. پس از آن، دو خانهی خصوصی و پس از این دو پانسیون: پانسیون بانو اسپرینگ. آن اسپرینگ بیرون در ورودی از ایشان استقبال کرد؛ زنی بود با فرهنگ با منش با لطف. ایشان را دو طبقه از پله بالا برد و در پشت منزل به اتاق بالنسبه بزرگی راهنمایی کرد که دو تخت بزرگ، دو اشکاف جای لباس، کاغذ دیواری گلدار غبار گرفته، پردههای رنگرفته و روتختیهای بسیار شسته داشت. ماری از پنجره عقب اتاق یک ردیف مبال، و بعد از آن خوکدانی و گاوسرا و دیگر آشیانهها را دید؛ اردکها، مرغها و خروسها، خوکها، سگها در حیاط میپلکیدند. تند از پشت پنجره دور شد؛ هر چه بود، این موقت بود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...