جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: آر.ال.استاین

بیوگرافی: آر.ال.استاین زاده بیست و هشتمین روز از اکتبر سال ۱۹۴۳ در ایالت اوهایو. استاین را بیشتر با مجموعه داستان‌های دلهره‌آورش برای نوجوانان می‌شناسند اما او آثاری را نیز برای بزرگسالان به نگارش درآورده است. رمان‌نویس و فیلمنامه‌نویسی از تخصص‌های اوست. نویسندگی را از نه سالگی و از نوشتن لطیفه برای دوستانش شروع کرده است و این تصمیم را پس از پیدا کردن ماشین چاپ گرفته است. در سال ۱۹۸۶ اولین داستان ترسناک خود را نوشت. او برای داستان‌هاش از شخصیت‌های غیر واقعی نظیر هیولا‌ها و زامبی‌ها استفاده نمی‌کند و تمرکزش بر روی موضوعات روزمره است. ار ای استاین پس از دریافت بازخورد‌های فراوان تصمیم به انتشار اثار خود به صورت مجموعه گرفته است. به همین ترتیب مجموعه‌های سرزمین وحشت، ترش و لرز، تالار مخفی و خیابان هراس را نوشت. استاین لذت از ترس را مقوله جذابی می‌داند و آن را همچون هیجان ناشی از قرار گرفتن در ترن هوایی در شهربازی می‌داند، در حالیکه آدم مطمئن است جایش امن است. در جهان رمان‌های بزرگسالان، استفن کینگ را می‌توان سرآمدترین نویسنده‌ای دانست که در ژانر وحشت و ترس آثار پرفروشی خلق کرده است، به همین صورت اگر بخواهیم در جهان نوجوانان چنین کسی را پیدا کنیم، او بدون شک کسی نیست جز آر.ال.استاین خلق مجموعه‌هایی چون دایره وحشت، تالار وحشت، پارک وحشت و همچنین خیابان هراس از جمله تلاشهای او برای چشاندن طعم ترس به دوستداران این گونه ادبی است. استاین در مورد دوران کودکی خود می‌گوید: من عاشق مجله بودم و آرزو داشتم که برای خودم یک مجله طنز داشته باشم که البته به این آرزوی خود رسیدم. ری برادبری از نخستین نویسندگانی بود که من کتابهایش را خواندم و داستان‌های او مرا به کتابخوان حرفه‌ای بدل کرد. البته بعدها آثار نویسندگان ژانر علمی تخیلی همچون ایزاک اسیموف و رابرت شکلی هم تاثیر گسترده‌ای بر جهان ذهنی استاین بر جای گذاشت.  

قسمتی از کتاب همه‌ی کله پوک‌ها از مجموعه مدرسه عهد بوق نوشته آر.ال.استاین:

از زمین چمن قدم زنان می‌رفتم و زبان قشنگ را برمی‌گرداندم به خوابگاه. وقتی از کنار مجسمه‌ی عهد بوق کبیر رد می‌شدم، آن پسرک پولدار لوس، شرمن اوکس را دیدم. چرا این همه بچه دوره‌اش کرده بودند؟ همین طور که جلوتر رفتم، دیدم شرمن پز یک دوچرخه‎ی جدید را می‌دهد. شرمن به جمعیت گفت: سیستم هدایت سه بعدی داره. من فقط پدال می‌زنم و خودش فرمون رو می‌چرخونه. واییییییییی. خیلی از بچه‌ها تحت تاثیر قرار گرفته بودند. شرمن گفت: این دوچرخه شش تا فنجون گیر داره . باحاله، نه؟ سعی کردم جیم شومف اما شرمن من را دید. سلام، برنی. امشب هم پایه‌ی کارت بازی هستی؟ گفتم: شرمنده، نمی‌تونم. به خانم هینی قول دادم توی قلاب بافی کمکش کنم. راه نداشت با شرمن یا هر کس دیگه‌ای بازی کنم. نه تا وقتی که زبان قشنگِ بدشانس دور و برم بود. بدجوری می‌باختم! یورتمه راه افتادم که بروم و چند قدم جلوتر، و باز هم بدشانسی. رفتم توی شکم پری پسر خوب. پسر خوب بلوند است و چشم آبی و لپ قشنگ . خوش قیافه. قیافه‌اش طوری است که باید یک هاله دور سرش داشته باشد. با آن لبخند شیرین و اخلاق خوبش، خانم هینی، مدیر آپچاک و همه‌ی بزرگ‌ترها فکر می‌کنند او یک فرشته‌ی واقعی است. اما من حقیقت ماجرا را درباره‌ی او می‌دانم. اصلا خوب نیست، مگر این که خوب را این طوری هجی کنید: م-و-ش پرسیدم: چه خبر پسر خوب؟ همان لبخند تابان فرشته وارش را تحویلم داد. خیلی هیجان زده‌ام، برنی. پسر عموی سوگولی من، جالی پسر خوب، داره میادبهم سر بزنه.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.