جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

چرا فیلسوفان نمی‌توانند بخندند؟/ آن راز مبهم خنده

چرا فیلسوفان نمی‌توانند بخندند؟/ آن راز مبهم خنده کتاب چرا فیلسوفان نمی‌توانند بخندند؟ نوشتۀ کاترین فروزه، به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است. سالانه مبالغ هنگفتی صرف ساختن دورهمی‌های رادیویی، تلویزیونی و سینمایی می‌شود تا از مجاری رسمی، امید و شادی را به جامعه تزریق کنند و معمولاً قریب به اتفاق این برنامه‌ها جز پر کردن جیب عمله‌های لودگی، نتیجۀ دیگری ندارند. علت این امر را نه در خنده‌های جعلی و کیفیت نازل برنامه‌ها، که در بطنِ خود خنده باید جست: نیروی ویرانگر این واکنش طبیعی بدن که با مهار زدنش شادکامی به جامعۀ افسرده و ترس‌خورده باز نمی‌گردد. کاترین فروزه، استاد فلسفه و دین دانشگاه کلگری کانادا و مدرس فلسفۀ تطبیقی، فلسفۀ فمینیستی و فلسفۀ سیاسی، در این کتاب، غرب تا شرق فلسفه را در جست‌وجوی این نیروی ویرانگر می‌کاود. نیرویی که خنده را به دشمن هرگونه مرجعیتی و سلسله‌مراتبی مبدل می‌سازد. به همین علت، او بر کار فیلسوفان و مکاتبی تمرکز می‌کند که مرجعیت‌ها را به پرسش می‌گیرند: از نیچه و کیرکگور گرفته تا حکمت چین باستان و آیین بودیسم. در ظاهر، به نظر می‌رسد ما در جوامعی زندگی می‌کنیم که خنده را ارج می‌نهند. در رسانه و تلویزیون، کمدی به‌وفور یافت می‌شود و خصوصاً در امریکای شمالی، فشار شدیدی وجود دارد تا به نظر برسد شادی بر زندگی ما حکم‌فرماست. بُعد تراژیک هستی بالاجبار نادیده گرفته می‌شود و قرص‌های روان‌گردانِ شادی‌بخش اغلب تأثیر آن را تخفیف می‌دهد؛ اما نکتۀ مهم دربارۀ این نقشِ به ظاهر برجستۀ اعطایی به خنده آن است که خنده در وهلۀ اول شکلی از سرگرمی است و نه شیوۀ زیستنِ زندگی. بسیاری از کمدی‌های تلویزیونی حواسمان را پرت می‌کنند، بدان معنا که هدفشان نه ترغیب به تفکر که برعکس رهایی ما از اندیشیدنی ژرف و عمیق است. درست است که خنده هر از چندی خود را به شکلی نامنتظره به تجربۀ روزانۀ ما تحمیل می‌کند، اما این عمدتاً متعلق است به زمان بعد از کار، یعنی هنگامی‌که فعالیت جدی‌تر روزانه به اتمام رسیده است. به عبارت دیگر، ما تمایل نداریم خنده را جدی بگیریم، بلکه خنده به سکسکه‌ای مبدل می‌شود که در روالِ معمول کارهایمان وقفه می‌اندازد تا فراغتی گذرا و موقت فراهم کند و در همان حال ما را از اندیشه‌ها و تأملاتمان رهایی بخشد. حال این پرسش پیش می‌آید: آیا خنده و اندیشه ذاتاً نقطۀ مقابل یکدیگرند؟ آیا خنده دشمن دیرینۀ فلسفه است؟ کتاب حاضر درصدد واکاوی این پرسش‌هاست.

قسمتی از کتاب چرا فیلسوفان نمی‌توانند بخندند؟:

رابطۀ میان کمدی و تراژدی اول‌بار در نخستین اثر نیچه، زایش تراژدی، به چشم می‌خورد. به سبب نقد تند او بر کمدی در این کتاب، چنین به نظر می‌آید که او خنده را به آسانی از فلسفه‌اش کنار می‌گذارد. با این حال، به عقیدۀ من، نیچه نه‌تنها خنده را از قلمرو فلسفی کنار نمی‌گذارد، بلکه نخستین قدم‌ها را برای مقدمات حضور آن -در فلسفۀ خویش- برمی‌دارد. در ویراست بعدی زایش تراژدی، که مشتمل بر نوشته‌ای است تحت عنوان گامی در نقد خود، نیچه نارضایتی خود را از کار نخستش، آن هم به دلیل پیام عمیقاً نیهیلیستیِ آن اعلام می‌دارد: «خیر! نخست باید هنرِ تسلای این جهانی را آموخت؛ یاران جوان من، اگر همچنان می‌خواهید در جرگۀ بدبینان باقی بمانید باید خندیدن را بیاموزید. پس از آن شاید روزی بتوانید پیشاپیش از نظر متافیزیکی، تمام تسلاهای متافیزیکی را دور بریزید. تنها آن که می‌خندد می‌تواند از تکیه‌گاه‌های متافیزیکی چشم بپوشد و به جای جست‌وجوی تسکین در جهانی دیگر، به تناقضات و پلیدی‌های این جهان آری گوید.» نیچه از طریق خنده فلسفه می‌ورزد و چنان نیست که خنده زاییدۀ تفکری عقلانی در باب کمدی باشد. خنده در فلسفۀ نیچه نمایان‌گر پذیرش همۀ هستی است با تمام پستی‌ها و نواقصش و نه فقط جنبه‌هایی که خوشایند می‌یابیم‌شان. نیچه پیش‌گفتارش بر زایش تراژدی را با کلمات زرتشت به پایان می‎رساند: «این تاج خنده، این تاج گل سرخ. این تاج را بر سر می‌نهم؛ من خویش، خنده‌ام را مقدس می‌خوانم.» چرا فیلسوفان نمی‌توانند بخندند را علی سیاح ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۱۵ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۰ هزار تومان چاپ و روانۀ کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.