جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: یک خانوادهی دوستداشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند
«یک خانوادهی دوستداشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند» عنوان نمایشنامهای است نوشتهی ژولی آمیت. هر نمایشنامهای درنهایت متنی است گشوده. گشوده به روی اجراهایی کثیر و مختلف به روی صحنهی تئاتر و البته حتی از این هم گشودهتر، به روی بیشمار خوانندگانی که آن را خواندهاند و خوانندگانی که از پی میآیند برای خواندن آن؛ هریک به سیاق خویش، بر صحنهی ذهن خود. همچون پارتیتورهای یک موسیقی که هریک رهبر ارکستر شخصی خویشاند، خوانندهی یک نمایشنامه نیز کاری نمیکند مگر اجرای ذهنی آنچه میخواند؛ همزمان. صحنه را خواننده میآفریند آنگونه که در ذهن تصور میکند: اتاقی در لندن عصر ویکتوریا، رستورانی فکسنی در میسیسیپی دههی ۱۹۶۰، خانهای در پاریس همین سالها و خیابانی مه گرفته در لندن هنگامهی جنگ دوم. با مردان و زنانی که دوست داریم آنگونه باشند که میخواهیم. این جادوی منحصربهفرد هر نمایشنامهای است که خوانندهاش را هنگام خواندن به کارگردانی وا میدارد و این تفاوت بنیادین هر نمایشنامهای است با هر رمان و فیلمنامهای. یک رمان شخصیتها، مکانها و رخدادها را کامل محقق میکند. بیهیچ ناهمایندی و اختلاف فازی با انبوهی از توصیفهای دقیق و جزئی و یک فیلمنامه که درنهایت تنها یک اجرای حقیقی و یک نسخهی تحققیافته از آن موجود است: فیلم. اما هر نمایشنامهای که میخوانیم، همزمان آن را اجرا میکنیم، در پستوی ذهنمان، چراکه هر نمایشنامه درنهایت متنی است بالقوه که تازه با خواندن ما بالفعل میشود. «یک خانوادهی دوستداشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند» نمایشنامهای است معاصر از نمایشنامهنویس جوانی به نام ژولی آمینت. چالشهای اجتماعی، روانشناسی و معضلات جوامع بشری بهخوبی در قالب دیالوگهای شخصیتهای این درام واکاوی میشوند و به این ترتیب، اثر آمینت یکی از مهمترین آثار درامنویسی متأخر فرانسوی است.قسمتی از نمایشنامهی یک خانوادهی دوستداشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند:
ویکتور: تو اونطور که باید مهارت نداری. ژوستین: یادم بده. ویکتور: آدم یا مهارت داره یا نداره. تو نداری. ژوستین: من سعی میکنم... ویکتور: تو باعث میشی وقتم هدر بره. ژوستین: دیگه دنبالم نیا... ویکتور: این کمبود اعتماد به نفسه. ژوستین: لطفاً. ویکتور: تو هیچ تمایلی نداری که بیخودی اصرار کنی. یه تکونی به خودت بده. ژوستین: دیگه هیچ کجا کثیف نیست. ویکتور: تو هیچی نمیدونی. جای لکهها، شورشیهای واقعی هستن. جای لکهها همیشه باقی میمونه. اونا سفت چسبیدن به کار ودشون مثل بچههایی که گریه رو بس نمیکنن. اونا خودِ خودِ خباثتن. ویکتور: ژوستین؟ ژوستین: بله؟ ویکتور: میخوای پدرت یه رازی بهت بگه؟ ژوستین: خیلی دلم میخواد. ویکتور: دربارهی میکروفیبر. ویکتور: میبینی که بهترن. ژوستین: نه خیلی... ویکتور: هفت تا دلیل داره. ۱-بهترین میکروفیبرها هیچوقت خرده ندارن. ۲-اگه تا هفتصدبار هم بندازیشون توی ماشین لباسشویی آخ نمیگن. ۳-برای اینکه خوب پاک کنن لازم نیست چیزی بهشون بزنی. ۴-باکتریها خیلی سخت توی اونها رشد میکنن. ۵-رنگهای جورواجوری دارن و با بقیه قاطی نمیشن. ۶-بسته به اینکه میخوایم باهاشون چیکار کنیم میشه خیس یا خشک ازشون استفاده کرد. ۷-جای لکه به جا نمیذارن. ژوستین: اونها دستمالهای ایدهآلیان. ویکتور: بهترینان. ژوستین: چرا ازشون استفاده نمیکنی؟ ویکتور: پدرت از اون آدمهایی نیست که کار پاک کردن لکهها رو برای خودش راحت کنه. ژوستین: تو موقع کار خودت رو داغون میکنی. ویکتور: دوست دارم خودم رو اذیت کنم!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...