جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: کوتاه کردن مو

معرفی کتاب: کوتاه کردن مو رمان کوتاهی است از بهومیل هرابال، نویسنده بزرگ چک و از مطرح‌ترین چهره‌های شاخص ادبیات جمهوری چک. هرابال را در کشورمان بیش از همه، با رمان درخشان تنهایی پر هیاهو، با ترجمه به یاد ماندنی پرویز دوایی، می‌شناسند. او که میلان کوندرا از او به بهترین نویسنده معاصر چک یاد می‌کند، با آنکه در رشته حقوق، تحصیلات خود را تا مقاطع عالیه ادامه داد و دوره‌هایی را در رشته‌های تاریخ و فلسفه ادبیات گذراند، اما هیچ‌گاه از این پیشینه‌ها استفاده نکرد و به عوض آن در شغل‌های جنون‌‌واری، همچون سوزن‌بانی در اداره راه‌آهن، نمایندگی بیمه، راهنمای قطارها، دوره‌گردی و دست‌فروشی اسباب‌بازی، کارگری در کارگاه پرس کردن کاغذ باطله و... به فعالیت پرداخت. کوتاه کردن مو از جمله رمان‌های درخشان دهه‌ ۷۰ هرابال است که باز هم نشانه‌های آشنای ادبیات او را داراست. آرایشگر با دو برش بزرگ، موهای مرا قیچی کرد. آن لحظه گویی باری را از دوش من برداشتند چون بلافاصله سرم به سمت قفسه سینه‌ام پایین آمد و در گردنم احساس کشیدگی کردم. موهای بریده‌شده را روی صندلی راحتی چرخان قرار داد، سپس تیغ مخصوص را آورد و پیچ خوردگی موها و نیز طره‌های کناری را با آن اصلاح کرد، بعد قیچی‌اش را در هوا چرخاند و کمی به عقب رفت؛ مثل یک مجسمه‌ساز روی موهایم متمرکز شد و دوباره با حالتی متفکرانه با قیچی‌اش شروع به کار کرد.

قسمتی از کتاب کوتاه کردن مو:

شخصاً عاشق آن چند دقیقه‌ قبل از ساعت هفت شب هستم که به عنوان یک همسر جوان، با پارچه‌های کهنه و نیز یک نسخه‌ مچاله‌شده از روزنامه‌ نشنال پولیتیکس، لامپ‌های استوانه‌ای شکل را تمیز می‌کنم، با یک تکه چوب باریک بقایای فتیله‌های سوخته را می‌زدایم و کلاهک‌های برنجی را سر جایشان می‌گذارم. دقیقاً سر ساعت هفت، لحظه‌ شگفت‌انگیزی از راه می‌رسد، کارخانه‌ آبجوسازی از کار می‌افتد و دینام مشغول فرستادن جریان برق به سر تا سر مکان‌هایی می‌شود که در آن‌ها لامپ‌های برق می‌درخشند، چرخش دینام شروع به کُند شدن می‌کند و همان‌طور که جریان برق و به دنبالش نور لامپ‌ها ضعیف می‌شود، کم‌کم نور سفید به رنگ صورتی درمی‌آید و بعد پرتو صورتی به خاکستری می‌گراید، از میان لوستری از جنس پارچه‌ کِرِپ رد می‌شود و در نتیجه رشته‌های تنگستن لامپ، خطوطی قرمز رنگ همچون انگشتانی کج و کوله را روی سقف ترسیم می‌کنند، چیزی شبیه یک کلید سُل قرمز. سپس فتیله را روشن می‌کنم و درپوش استوانه‌ای را رویش می‌گذارم، شعله‌ کوچک زردرنگی زبانه می‌کشد و در نهایت یک آباژور شیری‌رنگ را که با رزهای چینی آراسته شده، روی آن قرار می‌دهم، عاشق آن چند دقیقه‌ قبل از هفت بعد از ظهر هستم، دوست دارم سرم را بالا بگیرم و پرتو نوری را که همچون خونِ جاری از گلوی بریده‌ یک خروس، از حباب شیشه‌ای می‌تابد، تماشا کنم. دوست دارم به جریان الکتریسیته‌ای که در حال تضعیف است نگاه کنم، اما از آن روز وحشت دارم که شاه خط برق به کارخانه آبجوسازی برسد و همه‌ لامپ‌های کارخانه، تمام چراغ‌های اصطبل، آن لامپ‌ها با آینه‌های گِرد دورشان و چراغ‌های بزرگ با فتیله‌های گِرد دیگر نتابد. آن وقت دیگر کسی برای نورشان ارزشی قائل نخواهد شد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.