جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: پندهای سورائو
در این کتاب، یادداشتهای فلسفی کافکا، یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم، برای نخستین بار در یک مجلد، همراه با مقدمه و موخرهی روبرتو کالاسو نویسندهی صاحب نام منتشر شده است. فرانتس کافکا از سپتامبر سال ۱۹۱۷ تا آوریل سال ۱۹۱۸، به علت ابتلا به سل، هشت ماه در خانهی خواهرش در سورائو زندگی کرد. بیماری برکاتی برایش به همراه داشت، چرا که او را از قید و بند زندگی روزمره آزاد کرد تا در مجموعهی قطعات فلسفی، حسابش را با مفاهیمی مثل زندگی، ازدواج و خانواده و گناه تسویه کند. این پندها بعدها به صورت پراکنده منتشر شده است، اما روبرتو کالاسویِ ناشر و نویسنده، به طور اتفاقی دو دفترچهی اصلی این متون را در کتابخانهی بودلیان آکسفورد پیدا و در سال ۲۰۰۴ منتشر کرد. این یادداشتها بازتابندهی عصارهی وجود کافکاست و علاقمندانِ این نویسنده را با چشماندازی تازه از آثار یک نابغه مواجه میکند. پندهای سورائو شباهت کمی با تمام آثار مشابه قبل از خود دارد، اگرچه نزدیکیهای پنهانی در کار است (شاید از همه آشکارتر با هبل و کیرکه گارد، که کافکا در آن زمان مشغول خواندن آثار نفر دوم بود). در اینجا باید شباهتی مبهم با اصطلاح پندها را در نظر داشت، چون این قطعات کوتاه کاملا از شکل کلاسیک پندها- آن طور که در کارل کراوس یا در نیکلاس شاوفو میبینیم پیروی نمیکند. یا به بیان دقیقتر : این پندها در نمونههای معدودی از آن فرم تبعیت میکنند. اما در بسیاری از قطعات تا حد زیادی از فرم فاصله میگیرند.قسمتهایی از کتاب پندهای سورائو:
پلنگان به معبد راه مییابند و همهی ظرفهای قربانی را مینوشند و تهی میکنند؛ این کار مدام تکرار میشود؛ عاقبت، میتوان این رخداد را در حساب آورد و به مراسم افزود. *** منفی را به ما میآموزند، مثبت از پیش درون ماست. *** پناهگاهها بیشمارند و رستگاری یکیست، اما راههای رسیدن به رستگاری به اندازهی پناهگاهها بیشمار است. *** مثل گلادیاتوری پس از نبرد خسته است؛ وظیفهی پر رنجش سفیدکاری گوشهای از دیوار اتاقش بود. *** تو به خندهدارترین روش، خود را در برابر این دنیا مجهز کردهای. *** راه آنکه کمترین دروغها را بگوییم، این است که کمترین دروغها را بگوییم نه آنکه خود را در کمترین فرصتهای دروغگویی قرار دهیم. *** مرگ جلوتر از ماست، مثل آنکه در کلاس درس تصویری از اسکندر کبیر جلویمان باشد. آنچه باید بکنیم این است که در دوران حیاتمان، با اقداماتمان تصویر را بزداییم یا تیره و تار کنیم. *** اولین دلیل بتپرستی مسلما ترس از اشیا بود و به تبع آن، ترس از ضرورت اشیا و لذا ترس قبول مسئولیت اشیا. این مسئولیت چنان گسترده به نظر میرسد که مردم حتی جرئت نمیکردند آن را به الوهیت واحدی بسپارند، زیرا مداخلهی چنان موجودی به اندازهی کافی بار مسئولیت انسان را سبک نمیکرد، مذاکره با موجودی واحد بیش از حد آلوده به مسئولیت میماند و برای همین، مسئولیت هر شیء یا حتی بیشتر، به خود آن شیء واگذار شد، مسئولیت انسان نیز تا حدی به اشیا سپرده شد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...