عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: وصیت خیانتشده
«وصیت خیانتشده» عنوان کتابی است نوشتهی میلان کوندرا که نشر ثالث آن را با ترجمهی فروغ پوریاوری به چاپ رسانده است. میلان کوندرا در سال ۱۹۲۹ در شهر برنوی چکسلواکی به دنیا آمد. او در ۱۹۴۷ به حزب کمونیست این کشور پیوست و خلال ۲۳ سال بعد، دوبار از حزب اخراج شد: بار اول در ۱۹۵۰ و بار دوم در ۱۹۷۰٫
او تا هنگام اجرای سیاست عادیسازی پس از اشغال چکسلواکی در ۱۹۶۸، که کارش را از دست داد، استاد مدرسهی ملی فیلم پراگ بود. در دورهی عادیسازی، آثار او را در کتابفروشیها و کتابخانههای چکسلواکی ممنوع و زندگی را روزبهروز برایش دشوارتر کردند. کوندرا در ۱۹۷۵ به دعوت دانشگاه رن فرانسه، که به او پیشنهاد تدریس داده بود، به اتفاق همسرش راهی این کشور شد و از آن به بعد در فرانسه زندگی میکند.
کتابهای او در دو دههی گذشته در کشورهای اروپایی و ایالات متحده امریکا با استقبال زیادی روبهرو شده و جوایز بسیاری را از آن خود کردهاند که
- زندگی جای دیگری است، برندهی جایزهی مدیسی فرانسه برای بهترین رمان خارجی،
- مهمانی خداحافظی، برندهی جایزهی معتبر موندلو ایتالیا،
- کتاب خنده و فراموشی، جایزهی کامنولث ایالات متحد آمریکا در ۱۹۸۱،
- مجموعه آثار، جایزهی اروپا لیتراتور در ۱۹۸۳
از آن جملهاند.
«وصیت خیانتشده» یکی از آثار آخر میلان کوندراست. ترجمهی انگلیسی این کتاب در ۱۹۹۶ منتشر شد. کوندرا در آثار داستانیاش مفاهیم مهم فلسفی را در قالب روایتهای جذاب، مبتنی بر روابط انسانی ارائه میکند. او در کنار خلق رمانها و داستانهای کوتاه درخشان، آثاری مهم دربارهی رمان و روایت داستانی نوشته است.
«وصیت خیانتشده» مقالهای در نُه بخش است که در آن میلان کوندرا ردپای تحول رمان را از رابله تا کافکا پی میگیرد و بین ادبیات و موسیقی پل میزند.
قسمتی از کتاب وصیت خیانتشده:
زندگی یک مهاجر (پناهندهی سیاسی) مسئلهی حساب است. یوزف تئودور کنراد کوژنیوسکی (که با نام جوزف کنراد مشهور است)، هفده سال در لهستان (و در روسیه) با خانواده تبعیدیاش زیست و باقی عمرش، یعنی پنجاه سال، در انگلستان (یا در کشتیهای انگلیسی) زندگی کرد. بنابراین میتوانست زبان انگلیسی را بهعنوان زبان نوشتاری خود و نیز مضامینی انگلیسی اختیار کند. فقط حساسیتش به چیزهای روسی (آه، ژید بیچاره، عاجز از درک بیزاری حیرتآور کنراد از داستایفسکی) اثری از لهستانی بودن او را حفظ میکند.
بوهوسلاو مارتینو تا ۳۲ سالگی در بوهم زندگی کرد، بعد مدت ۳۶ سال در فرانسه، سوئیس، امریکا و دوباره سوئیس زندگی کرد. درد دوری از سرزمین قدیمی همواره در آثارش منعکس بود و همیشه خود را آهنگساز چک مینامید. با این حال، بعد از جنگ از پذیرش تمام دعوتهایی که از آنجا میرسید سر باز زد و بنا به وصیتش در سوئیس به خاکش سپردند. جاسوسهای سرزمین مادریاش در ۱۹۷۹، یعنی بیست سال بعد از مرگ او، وصیتش را نقش بر آب کردند و جسدش را ربودند و آن را با تشریفاتی رسمی زیر خاک زادگاهش جای دادند.
گومبروویچ ۳۵ سال در لهستان، ۲۳ سال در آرژانتین و شش سال در فرانسه زندگی کرد؛ اما کتابهایش را فقط میتوانست به زبان لهستانی بنویسد و شخصیتهای رمانهایش لهستانیاند. او سال ۱۹۶۴، در خلال اقامتی در برلین به لهستان دعوت میشود. تردید و دست آخر از پذیرش دعوت امتناع میکند. جسدش در وانس، واقع در جنوب فرانسه دفن شده است.
ولادیمیر ناباکوف بیست سال در روسیه، بیستویک سال در اروپا (در انگلستان، آلمان، فرانسه)، بیست سال در امریکا و شانزده سال در سوئیس زندگی کرد. او زبان انگلیسی را بهعنوان زبان نوشتاری، اما مضامین امریکایی را رویهمرفته کمی کمتر، اختیار کرد؛ در رمانهایش شخصیتهای روسی بسیاری وجود دارند. بااینحال، او با صراحت و مصرانه خود را یک شهروند امریکایی مینامید. جسدش در مونترو، سوئیس به خاک سپرده شده است.
کاژیمیرش براندیس ۶۵ سال در لهستان زندگی کرد و پی کودتای نافرجام یاروزلسکی در ۱۹۸۱ به پاریس مهاجرت کرد. او فقط لهستانی و دربارهی مضامین لهستانی مینویسد و بااینحال، با اینکه از ۱۹۸۹ دیگر دلیل سیاسی برای ماندن در خارج ندارد، برنمیگردد تا در لهستان زندگی کند.
این نگاه اجمالی از یک جهت مشکل هنری یک پناهنده را افشا میکند: بخشهای به لحاظ عددی برای عمر، بسته به اینکه سالهای جوانی یا بزرگسالی را دربربگیرند، با هم نابرابرند. سالهای بزرگسالی ممکن است هم برای زندگی و هم برای فعالیت خلاقانه غنیتر و مهمتر باشند، اما ضمیر نیمههشیار، حافظه، زبان، تمام زیرساختار خلاقیت، بسیار زود شکل میگیرند؛ این امر برای یک پزشک مشکلی به وجود نخواهد آورد، اما برای رماننویس یا آهنگساز، ترک مکانی که تخیلش، اشتغالهای ذهنیاش و بدین ترتیب مضامین بنیادیاش به آن برمیگردد، ممکن است به نوعی ازهمگسیختگی منجر شود. او باید تمام نیرویش را، تمام ترفندهای هنریاش را بسیج کند تا مضار آن اوضاع و احوال را به محاسن تبدیل کند.