جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: هانِکه از زبان هانِکه
«هانکه از زبان هانکه» گفتوگوی مفصل و فیلم به فیلمِ میشل سیوتا و فیلیپ رویه با میشائیل هانکه کارگردان بزرگ اتریشی است. گفتوگوکنندکان با هانکه میگویند: «پنج سال بعد از چاپ اثر حاضر، میشائیل هانکه را با همان رغبت و اشتیاق، ابتدا در پاریس و سپس در وین ملاقات کردیم. با موافقت مانوئل کارکاسون که مدیر انتشارت استوک و جانشین ژان_مارک روبر مرحوم شده بود، به نظر میرسید که زمان ادامه مصاحبههای ما فرارسیده، با این نیت که انتشارات نسخهی بهروزشدهی آن را منتشر کند.» از سال ۲۰۱۲، میشائیل هانکه اوپرای دیگری از موتسارت را به نام «زنها همه اینگونهاند» به روی صحنه برد. این اوپرا در تئاتر دولامونه در ژوئن ۲۰۱۳، در بروکسل مورد تمجید قرار گرفت. بهویژه پس از گذشت بیش از دو سال تلاش بیهوده برای ساخت فیلم «فلش ماب»، خود را وقف فیلم دیگری به نام «پایان خوش» کرد؛ فیلمی که در رقابتهای رسمی فستیوال کن، در ماه مه ۲۰۱۷ به نمایش در آمد. اگر بگوییم که میشائیل هانکه با این فیلم یکبار دیگر باعث تفرق آرای افراد حاضر در کروآزت (محل برگزاری فستیوال کن) شد، مبالغه نکردهایم. بعد از موفقیتهای بینالمللی «روبان سفید» و «عشق»، برخی شرکتکنندگان جشنواره تصور نمیکردند که این سینماگر به مرحلهای که از ابتدا در جستوجوی آن بوده، بازگردد؛ یعنی مرحلهی بخشبخش کردن داستان در قالب یک فرم کُرال. محدودیت تعدد شخصیتها به یک خانواده، بیشک ابهامآور است؛ این دقیقاً همان چیزی است که از نفوذ و اصالت میآید. علاوه بر این، موقعیت طرح داستان در «کاله» که در هنگام پخش این فیلم مفسران را به تفکر واداشته بود، افرادی را که امید داشتند تا فیلمی در مورد مهاجران ببینند، ناامید کرد؛ اما چطور هانکه توانسته بود عادات همیشگی خود را نادیده بگیرد و به ترسیم محیطی بپردازد که درون آن را نمیشناخت؟ چگونه توانسته بود، در سن بالا، آن را به یک فیلم مفهومی تبدیل کند؟ مهاجران، مطمئناً در فیلمش حضور دارند؛ اما آنها روی پرده جایگاهی دارند که شخصیتهای فیلم در زندگیشان به آنها القا میکنند؛ جایگاهی در حاشیه. همچون امری بدیهی که از دیدنش امتناع کرده و به خاطر مشکلات کوچک و رنجهای خاص خود آن را نادیده میگیرند. «پایان خوش» حاوی هیچگونه درس اخلاقی نیست، بلکه برعکس استدلالی روشن (و البته امیدوارانه)، دربارهی بیقراری طبقه بورژوازی در جوامع غربی است. کارگردان نشان میدهد چگونه زیر یک سقف و علیرغم داشتن رابطه خونی، ارتباطی برقرار نمیشود و مشکل ابراز احساسات وجود دارد. وی معتقد است: «ما اندوهگین، تنها و منزوی هستیم.» در انتهای فیلم سکانسی خارقالعاده بین شخصیت ژان_لویی ترنتینیان و نوهاش وجود دارد. در این سکانس ژان سعی دارد با او ارتباطی درونی برقرار کند؛ اما پیش از این لحظهی استثنایی، تمام نشانههای توصیفشده با میزانسنی ظریف و دقیق میآیند که ارتباط هر بخش از پیرنگ را به هم میبافد و به تماشاگر کمک میکند تا نتیجه خاص خود را از آن بگیرد؛ زیرا «پایان خوش» نیز مانند سایر فیلمهای هانکه، خود را از ارائه کوچکترین پاسخ به سؤالات متعددی که تماشاگر از خود میپرسد، دور نگه میدارد. غیر از پاسخهایی که در مصاحبههای مکرری که برای نوشتن این کتاب، در فوریه ۲۰۱۷، با ما انجام داده، جواب دیگری نمیدهد. میشائیل هانکه که به اصول خود و به گفتوگوهای قبلیاش با ما وفادار است نمیخواهد ارزش چیزی را که قبلاً با تصویر و صدا بر روی پرده ارائه داده با واژهها بکاهد. برعکس، با سخاوت رازهای ابتکاراتش را برایمان تشریح میکند. از پیدایش تئاترش «زنها ...» تا چند راز از ساخت «پایان خوش»، به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه هنرش متحول شده است. بر اساس ترتیب تکمیل شدن کارهایش، سعی کردهایم آنها را به متن بیفزاییم؛ اما این کتاب ظرفیت بیان همهی آنها را ندارد. تماشاگر است که باید ایدهی خاص خود را داشته باشد. با امید به اینکه این تبادل نظر جدید، خواننده را یاری دهد تا آثار پیچیده یکی از بزرگ ترین سینماگران عصر را که گاهی آشفته اما همیشه الهامبخش هستند بهتر درک نماید.قسمتی از کتاب هانکه از زبان هانکه:
- قبل از مقایسه هر دو نسخهی «بازیهای مسخره» ، دوست داریم به نسخه اتریشی بپردازیم. مسئله خودانعکاسی در سکانس یکی مانده به آخر فیلم به اوج میرسد، بعد از اینکه دو شکنجهگر سوزان لوتار را در آب میاندازند، پل به پیتر می گوید: «قصه واقعی است؛ ولی آن را در فیلم میبینی، نه!» اظهارنظر او این نکته را آشکار میکند که در سینما چه واقعیت را ببینیم و چه قصه را، به هر حال مقابل یک بازنمایی قرار گرفتهایم.- دقیقاً همین است.
- علاوه بر این، در این سکانس، دیالوگ باعث میشود که آن دو پسر بهویژه کسی که آرنو فریش نقش او را بازی میکند، تبدیل به ابرانسانهای نیچهای شوند. به نظر شما این نوعی محکومیت جامعه مدرن است که تماماً کنترل اومانیستی بر هر حقیقتی را از دست داده است.
- این همان چیزی است که امروزه مکرر بیان میشود؛ اما خوشبختانه هنوز افرادی هستند که نوعی حساسیت اومانیستی در خود دارند و متعهدانه برای بهتر کردن اوضاع تلاش میکنند. به علت رسانهای شدن روابط بشری که براساس آن همه باید یکدیگر را بشناسند، این احساس به وجود میآید که همهچیز در مقایسه با گذشته بدتر شده؛ اما من اینطور فکر نمیکنم؛ البته وضعیت سیاسی، شرکتهای هرمی بزرگ و جهانی شدن، فاجعه آفریناند؛ اما اگر قرار باشد فاجعهای به وجود بیاید، تا صد سال دیگر به وجود نخواهد آمد. از نظر تاریخی بشریت همیشه بر لبهی پرتگاه قدم برداشته؛ فقط در هر دورهای خود را به شیوهای متفاوت نشان داده است. راستش را بخواهید اگر شاهزاده بزرگی هم میبودم، دوست نداشتم صد یا دویست سال پیش زندگی میکردم. هنوز هم دوست ندارم؛ حتی اگر شاهزاده باشم ترجیح میدهم امروز دندان درد بگیرم تا دویست سال پیش! نباید فراموش کنیم که به طور کلی ما زندگی خوشایندتری از اجدادمان داریم! تمام فیلمهای من واکنشی هستند علیه سینمای مصرفی رایجی که به دروغ ادعا میکند همیشه همهچیز بسیار خوب خواهد شد. پس من باید تا جایی در جهت مخالف پیش بروم که سعی کنم تعادل ایجاد شود؛ اما یک ثانیه هم فکر نمیکنم که تمام مردم مانند این دو پسر «بازیهای مسخره» هستند.
- اگر پل و پیتر را با بنی مقایسه کنیم، به نظر میرسد این دو شخصیتهایی افراطی هستند ...
- این دو پسر شخصیتهای واقعی نیستند، بلکه تجسمی مسرتبخش از بدی و فکری انتزاعی هستند. بازیهای مسخره فیلمی رئالیستی نیست. بازی بازیگران و موقعیتها ممکن است واقعگرایانه به نظر برسد، اما اگر آن را از نزدیکتر ببینیم، الگوی اولیهی خانواده بورژوا را با دو شخصیت خیالی محض در تقابل قرار میدهم. این مورد قبلاً در خانوادهی قاره هفتم هم تا حدی بررسی شده، خانوادهای که تنها مدل و بهانهای برای اثبات مسئله دیگری بود. زمانی که کارم را در فرانسه شروع کردم فیلمهایم رفتهرفته واقعگرایانهتر شدند.
- آیا میتوان بازیهای مسخره را نتیجه تمامی این دوره اول، یعنی دوره سه گانه دانست؟
- بله، تا حدی. اولین فیلمهایم براساس مدلها و الگوهای اولیه جلو میرفتند. با «پنهان» این روش را پی گرفتم؛ اما با شخصیتهایی بسیار واقعیتر، هر چند اصلاً شخصیتهای پیچیدهای نیستند. از همان اول، با رفتارهایشان تعریف میشوند و از مسیری که از پیش برایشان تعیین شده منحرف نمیشوند. در «پنهان» همهچیز مانند آثار بکت بیپیرایه است خودم را با او مقایسه نمیکنم؛ بلکه در مقابل پیچیدگیهای وجودی شخصیتهای چخوف، از بکت صحبت میکنم. هرچه سنم بالاتر میرود خودم را بیشتر و بیشتر به دنیای چخوف نزدیک میبینم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...