جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: مرگ تصادفی یک آنارشیست
نمایشنامهای است از داریو فو، کمدینویس بزرگ ایتالیایی. مرگ تصادفی یک آنارشیست، شاهکار بیبدیل داریو فو، نمایشنامهنویس ایتالیایی است که با کمک از خنده، چشمهای ما را به بیعدالتی گشود و در ۷۱ سالگی، جایزۀ نوبل ادبیات را از آن خود کرد. فو عناصر فنی دلقکبازی رواییاش را در فرش تئاتری فشردهای میبافد که در آن سیاست و شعر از هم جدا شدنی نیستند. ضرباهنگهای کمیک او از جدل میان آزادی و خفقان، که جوهر داستانهای اوست، پدید میآیند. هریک از اوجهای خندهآور کار او در همنوازی با آهنگ رهاییبخش علیه بیدادگری پدید آمدهاند. مرگ تصادفی یک آنارشیست همزمان هجویهای است علیه گروههای افراطی راستگرا و چپ. گروههای سیاسی که بیشترشان دانشجو هم بودند، در دهۀ ۶۰ میلادی، در ایتالیا، عمیقاً درگیر فعالیت سیاسی بودند، جامعۀ ایتالیا در آن زمانها، تحت تأثیر امواج خشونت ناشی از این گروههای سیاسی بود. انفجار یک بمب در سال ۱۹۶۹، تنشها را بالا برد و سبب شد که نیروهای پلیس به سراغ آنارشیستها بروند و آنها را دستگیر کنند. شخصی با نام بینللی، در میلان دستگیر شد و بازجویی به نام کالابرزی، مسئول بازجویی از او شد. در طی فرآیند بازجویی، بینللی از پنجرۀ اتاق که در طبقۀ چهارم بود به بیرون پرید و مُرد و همین اتفاق عجیب، دستمایۀ نگارش این نمایشنامه شد. فو در این نمایشنامه با استفاده از سنتهای کمدی دلآرته، پلیس و دولت ایتالیا را به هجو میکشد و از دل این کنش و واکنشها نمایشنامهای بامزه و خواندنی خلق میکند.قسمتی از کتاب مرگ تصادفی یک آنارشیست:
روانی: نزدیک نیمهشب، مرد آنارشیست که گرفتار حالت پریشانی خاصی شده بود، خودش را از پنجره به بیرون پرتاب کرد و به این ترتیب به زندگیاش بر روی سنگفرش پیادهروی پایین خاتمه داد. رئیس: درسته. پیسانی: کاملاً درسته. روانی: پریشانی یعنی چی؟ بندیو در اثر معتبرش دربارۀ این موضوع میگه که پریشانی بحرانی است که طی آن فرد مجنون خشم خود-نابودکنندۀ خود را نشان میدهد، هنگامی که با هیجانی خشونتآمیز برانگیخته شود. درسته؟ هر دو: درسته. روانی: پس حالا بگذارید ببینیم چه چیزی این هیجان رو در آنارشیست ما ایجاد کرد. جناب رئیس ما حوادث رو از ورود شما بازسازی میکنیم. رئیس: از ورود من؟ روانی: شما نمیخواهید ورود معروفتون رو بازی کنید؟ رئیس: چه ورود معروفی؟ روانی: ورودی که باعث اون پریشانی خونین شد. رئیس: من اصلاً وارد نشدم. یکی از کارمندام بود. روانی: دست وردارین، بیلیاقتی کامله که آدم بخواد مسئولیت رو بندازه گردن یکی از زیردستاش، میدونین. پیسانی: میدونین، یکی از این وسایلی بود که ما اغلب تو نیروی پلیس به کار میگیریم تا مظنون اعتراف کنه. روانی: کی نظر تو رو خواست. پیشانی: هیشکی. روانی: درسته. فقط وقتی حرف بزن که باهات حرف بزنن، بازرس. رئیس: تقریباً این جوری بود. مظنون، یعنی آنارشیست اینجا نشسته بود. (صندلی خودش را نشان میدهد.روانی رئیس را بلند میکند و خودش روی صندلی مینشیند.) روانی: من نقش آنارشیست رو بازی میکنم. ادامه بدید. رئیس: همکارم... روانی: آ،آ رئیس: منظورم اینه که... من... وارد شدم. روانی: خب، یالا ادامه بده. رئیس: چی رو؟ روانی: بیا تو. (رئیس خارج و دوباره وارد میشود.) رئیس: فایدهای نداره که بخوای دوباره سرم شیره بمالی، بچه. روانی: همچنین چیزی اینجا ننوشته. باید این سند رو اصلاح کرد. چیزی که من میخوام واژههای دقیق در حالت درستشه. (رئیس دوباره خارج و با حالت تهاجمی وارد میشود.) رئیس: راستشو بگو، تو یه بار دیگه هم به وقت من تر زدی و حالا من... روانی: میبخشی قطع میکنم. گفتی به وقت من تر زدی؟ رئیس: به گمونم. روانی: خوبه، ادامه بده. رئیس: ما مدارک غیر قابل انکاری داریم. تو همون سندۀ قاتلی هستی که بمبا رو تو ایستگاه راهآهن گذاشت. روانی: لابد این مدارک غیرقابل انکار رو ور داشتین. رئیس: البته که نداشتیم. روانی: اوه خدای من. رئیس: این توضیحیه که بازجو از قبل سعی میکنه بده، یکی از حقههایی که ما بعضی وقتا مجبوریم بزنیم تا... روانی: (چهرهاش باز میشود.) میفهمم، تیر تو تاریکی. پیسانی: دقیقاً. روانی: فوقالعادهس. پیسانی: ما به هر حال سوءظن داشتیم. برای شروع کار، این مظنون تنها آنارشیست راهآهن میلان بود. رئیس: به سادگی میشد نتیجه گرفت که خودشه. روانی: البته، البته. بدیهیه. به این ترتیب شکی نبود که در این مورد یک کارگر راهآهن باید بمب رو توی ایستگاه راهآهن کار گذاشته باشه، پس ما میتونیم بگیم که بمبای معروف تو دادگاهها رو حتما یکی از قاضیای اونجا گذاشته و بمب تو بانک کشاورزی رو هم کارمند بانک یا یکی از گاوای مزرعه گذاشته یا هر چیز دیگهای که بتونین خیال کنین به کشاورزی مربوط میشه، و اون بمب روی گور سرباز گمنام رو بدون شک نعش یکی از مردهها گذاشته بود!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...