جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: لِی لِی

معرفی کتاب: لِی لِی رمان درخشان لِی لِی اثر خولیو کورتازار نویسنده‌ای است که بسیاری او را نابغه‌ی ادبیات آمریکای لاتین می‌دانند. داستان در مورد مردی آرژانتینی است که در پاریس به سر می‌برد. او معشوقه‌ای دارد که عاشقش نیست و بنا بر اتفاق با او سر می‌کند اما دختر عاشق اوست. آنها دوستان زیادی دارند که همیشه‌ در کافه‌ای دور هم جمع می‌شوند و با هم بحث می‌کنند. کل مکالمات آنها یک روند درون نگرانه و فلسفی را دنبال می‌کند. خولیو کورتازار، در سال ۱۹۱۴ از پدر و مادری آرژانتینی، در بروکسل نروژ پای به عرصه هستی گذاشت. سال‌های کودکی و نوجوانی را در آرژانتین گذراند و در سال ۱۹۵۲ به پاریس رفت و باقیمانده عمر خود را در آن شهر سپری کرد. لِی لِی خولیو کورتازار غیر از نویسندگی و ارائه داستانهای بلند و کوتاه گوناگون، هنرهای دیگری همچون شاعری، مترجمی و نوازندگی جاز را نیز دنبال می‌کرد. کورتازار نویسنده‌ای است که بسیار تحت تاثیر خورخه لوئیس بورخس، نویسنده‌ی هم میهنش است. هر آنچه که خیالی، وهمی و اسطوره‌ای بود مورد علاقه این نویسنده بود و جهان ذهنی او بسیار منطبق بر اساطیر بود.

قسمتی از کتاب لِی لِی:

زمانی را به خاطر آورد؛ دوستی که تازه از آرژانتین آمده بود، تلفن زدن در ساعت ده و نیم شب را امری عادی می‌دانست. خدا می‌داند چگونه، ولی شماره تلفن ساکنان آن ساختمان را از راهنمای بوتین گرفته بود و به همه زنگ می‌زد. چهره آقای ساکن در طبقه پنجم با حوله‌ای که به خود پیچیده بود و در می‌زد، با آن نگاه سرد...الیویرا گیج شده، روبدوشامبری پوشیده، به طبقه پنجم رفته و زنی آزرده را در آنجا دیده و فهمیده بود که هرمیدا در پاریس است و...چه موقعی می‌توانیم یکدیگر را ببینیم، پسر؟ من همه جا سراغ شما را گرفتم، از بچه‌های بار بیدو، از مسافران و غیره. و زنی که نگران در آستانه در خانه طبقه پنجم ایستاده بود و منتظر بود تا الیویرا به خاطر شنیدن خبر مرگ یکی از نزدیکانش گریه کند و الیویرا هم بدون اینکه بداند چرا... آه، آرژانتین، برنامه‌های آزاد، خانه‌های در گشوده، زمان دور انداخته ، همه آینده در روبرو، همه ...ووف، ووف، ووف ولی در مسافت شش پایی آن، هیچ چیز نبود. هرگز چیزی نمی‌توانست باشد. نظریه ارتباطات به پایان رسیده بود، نه مادری، نه پدری، نه قضای حاجتی...و نه ووف،ووف، هیچ چز جز مردمی که در آنجا حضور داشتند، ولی نه از سالتا آمده بودند و نه از مکزیکو و بنابراین می‌توانستند به موسیقی گوش بدهند، و نمی‌توانستند راهی برای فرار از مرگ بیابند. مردمی که آنقدر قدیمی نبودند تا در برابر مخاطرات با پذیرش یا حتی تعیین آن، قد علم کنند و آنقدر پیشرفته نبودند که همه مخاطرات را نادیده بگیرند و خطرات کم اهمیت را هم در ردیف مثلا طوفان سخت ورونیکا بگذراند. الیویرا اندیشید: ولی همه اینها مثل مغازه عتیقه فروشی است. در معده‌اش احساس سردی می‌کرد و همین امر، باعث انقباض عضلانی در او شده بود. اینها پیامهایی واقعی هستند، هشدارهایی زیر پوست. و برای اینها، هیچ فرهنگ لغتی هم وجود ندارد. چه کسی چراغ رامبراند را خاموش کرد؟ به خاطر نمی‌آورد. لحظاتی قبل، نوعی گرد و خاک طلایی روی زمین وجود داشت. هر چه سعی کرد، نتوانست جمع بندی کند که پیش از آمدن رونالد و ببس و هنگام حضور آنها، چه اتفاقاتی افتاد. کاری نمی‌توانست بکند. احتمالا لاماگا، یا شاید هم گریگوروویوس، چراغ را خاموش کرده بود. -چطور می‌توانی در تاریکی قهوه درست کنی؟ لاماگا فنجانهای دیگری را بیرون آورد و گفت: -نمی‌دانم. تا چند لحظه پیشف نور کافی بود. الیویرا گفت: -چراغ را روشن کن، رونالد. زیر صندلی خودت است. باید خود لامپ را بچرخانی. این چراغ، کلاسیک است. رونالد گفت: -همه این چیزها احمقانه است. نور چراغ، باعث شد گویهای ارغوانی محو شوند. الیویرا از سیگاری که می‌کشید، لذت بیشتری می‌برد. همه چیز به نظر راحت می‌آمد، همه جا گرم بود و قهوه. نام کتاب: لی لی نویسنده: خولیا کورتازار مترجم: کیومرث پارسای نوع جلد: شومیز تعداد صفحه: ۶۰۸ قیمت: ۵۵ هزار تومان (چاپ دوم)
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.