جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: فیلم‌های آکیرا کوروساوا

معرفی کتاب: فیلم‌های آکیرا کوروساوا کتابی است به تألیف دانلد ریچی و با همکاری جون ملن پیرامون سینمای یکی از مهم‌ترین فیلمسازان ژاپن و جهان یعنی آکیرا کوروساوا. دانلد ریچی را خیلی‌ها در ایران می‌شناسند؛ منتقد امریکایی متولد ۱۹۲۴ که پس از جنگ در سال ۱۹۴۶ به عنوان منتقد فیلم روزنامه‌ی ارتش امریکا به ژاپن رفت و پس از اقامتی کوتاه و بازگشت به امریکا و ادامه‌ی تحصیلات دانشگاهی در سال ۱۹۵۳ به ژاپن بازگشت و تا سال ۱۹۶۸ برای روزنامه‌ی ژاپن تایمز نقد فیلم می‌نوشت. در آن سال به نیویورک بازگشت و مدت ۵ سال برنامه‌ریز سینمایی موزه‌ی هنرهای مدرن شد. ریچی که به دلیل اقامت طولانی‌اش در ژاپن عملاً به عنوان مهم‌ترین منتقدی که درباره‌ی سینمای ژاپن تخصص دارد شناخته شده، مقالات و کتاب‌های متعددی دارد که طی سال‌ها برخی از مقالاتش به مناسبت‌های مختلف در نشریات سینمایی ایران چاپ شده است.

ابله

کتاب ازو، که ریچی آن را در سال ۱۹۷۴ نوشته، شاید معرف خوبی برای او نباشد. در این کتاب ریچی صرفاً یک تحلیل‌گر است که اتفاقاً شیوه‌ی تحلیلش -نقد تماتیک با نگاه دقیقی به ساختار- در برخورد با فیلم‌های ازو که سبک پیچیده و منحصربه‌فردی دارد کارآیی لازم را ندارد. سال‌ها بعد که در دهه‌ی ۱۹۸۰، دیوید بوردول کتاب درخشانش را با نام ازو، بوطیقای سینما منتشر کرد، ضعف‌های کتاب ریچی بیشتر به چشم آمد. کتاب فیلم‌های آکیرا کوروساوا نه فقط بهترین کار ریچی نیست، کامل‌ترین کتابی ا‌ست که تاکنون درباره‌ی کوروساوا منتشر شده و از معدود آثاری ا‌ست که پس از گذشت سال‌ها از چاپ اولش، هنوز خواندنی ا‌ست. دلیلش این است که اینجا ریچی فقط تحلیل‌گر نیست، بلکه نزدیکی‌اش به کوروساوا باعث شده که کتاب پر از نقل‌قول‌های خواندنی و اظهارنظرهای کمیاب از کوروساوا باشد. در نتیجه کتابِ ریچی جدا از تحلیل، اطلاعاتی کامل درباره‌ی مسائل حاشیه‌ای، مسائل مربوط به تولید، نمایش و پشت صحنه‌ی فیلم‌ها به خواننده می‌دهد. تفاوت دیگر در فصل‌بندی کتاب است که به هر فیلم جداگانه می‌پردازد و در هر فصل جنبه‌های شاخص آن فیلم مورد بحث قرار می‌گیرد.

ریش قرمز

مثلاً در فصل سریر خون طبیعی‌ است که به جنبه‌های مربوط به تئاتر نو و شیوه‌ی بازیگری ایسوزو یامادا بیشتر پرداخته شود و در راشومون به خود داستان و مقوله‌ی اقتباس، و در یک یکشنبه‌ی شگفت‌انگیز به موسیقی، و در ابله به داستایفسکی و ... . بزرگ‌ترین هنر ریچی این است که اطلاعاتش را به موقع خرج می‌کند و به همین دلیل همواره امکان غافلگیر کردنِ خواننده را دارد. مثلاً هیچ‌کس انتظار ندارد که در میانه‌های کتاب در فصل مربوط به پرونده‌ی یک موجود زنده در اشاره‌ای به هایاساکا (آهنگساز کوروساوا) نویسنده نحوه‌ی آشنایی‌اش با کوروساوا را شرح دهد؛ یا در فصل هفت سامورایی ریچی به صحنه‌هایی می‌پردازد که آن‌ها را در میان همه‌ی فیلم‌های کوروساوا می‌پسندد، بی‌آنکه دلیلی منطقی داشته باشد. استراتژی ریچی در داخل هر فصل کتاب هم همین است. ممکن است در بخشی از یک فصل خواننده را عمداً به سمت قضاوتی ببرد که بعدها می‌خواهد آن را رد کند. نثر ریچی در این کتاب انعطاف فوق‌العاده‌ای دارد: گه‌گاه در قالب یک تحلیل آکادمیکِ صرف فرو می‌رود و کمی بعد از عاطفه لبریز می‌شود. او کتابش را با عشق نوشته و تمام دانش و سواد سینمایی‌اش را در آن با احساسات و عواطفش درآمیخته. راز ماندگاری کتاب نیز همین است.  

قسمتی از کتاب فیلم‌های آکیرا کوروساوا:

کوروساوا مدت‌ها قصد ساختن فیلمی را داشت که در نهایت راشومون از کار درآمد. فیلمنامه‌ای نوشته شد، بودجه‌ای اختصاص داده شد و بعد (در سال ۱۹۴۸) ساختنِ فیلم منتفی شد؛ چرا که به نظر کمپانی کوچک تویوکو، که قرار بود هزینه‌اش را تقبل کند، پروژه‌ی پرمخاطره‌ای محسوب می‌شد. توهو-کمپانی‌ای که کوروساوا سال‌ها به تناوب با آن همکاری کرده بود -مخالف این طرح بود. بعد، کمپانی دائیی قرارداد تهیه و توزیع یکساله‌ای با کوروساوا بست. کوروساوا و شرکایش توهو را ترک کردند تا کانون موشن پپیکچرز آرت را به وجود آورند که عمر کوتاهی داشت. یکی از آرزوهای کوروساوا این بود که بتواند این فیلم را بسازد.

راشومون

کوروساوا بعد از ساختن رسوایی فیلمنامه‌ای را که بعدها به راشومون بدل شد به دائیی نشان داد. «کمی زیادی کوتاه بود... ولی همه‌ی دوست‌هام دوستش داشتند. ولی دائیی ازش سر در نیاورد و مرتب می‌پرسید: ‌اصلاً راجع به چی هست؟ طولانی‌ترش کردم، برایش یک شروع و یک پایان گذاشتم و دست آخر قبول کردند که بسازیمش. به این ترتیب، دائیی هم به جمع کمپانی‌هایی پیوست -شوچیکو برای ابله و توهو برای پرونده‌ی یک موجود زنده- که جرأت کردند چیزی متفاوت را تجربه کنند.» اظهار نظر خیرخواهانه‌ای است. در واقع، دائیی سرسختانه در مقابل فهمیدن فیلم مقاومت می‌کرد. ماسایچی ناگاتا، رئیس استودیو و کسی که جایگاهش در سینمای ژاپن شبیه جایگاهی بود که زمانی داریل زانوک در سینمای امریکا داشت، در نخستین نمایش فیلم، سالن را ترک کرد و تا پیش از آنکه فیلم جایزه‌های خارجی ببرد، افتخار می‌کرد که به خبرنگاران بگوید چقدر فیلمش را کم فهمیده- می‌گوید فیلمش، چون مثل گلدوین، زانوک و والد، اغلب نام خود را به عنوان مجری طرح می‌آورد. توهو هیچ‌وقت اجازه‌ی پخش مناسب پرونده‌ی یک موجود زنده در خارج از کشور را نداد و شوچیکو هم ابله را تکه پاره کرد. منشاء راشومون داستان‌های ریونوسوکه آکوتاگاواست. نویسنده‌ی صاحب سبک و غیر متعارف و بااستعداد ژاپنی که در سال ۱۹۲۷ در سی‌وپنج سالگی خودکشی کرد. او در ادبیات ژاپن همیشه جایگاهی مطمئن اما ویژه داشته -مثل ادگار آلن‌پو در ادبیات امریکا یا موپاسان در ادبیات فرانسه. کارهای او همیشه میان مردم فوق‌العاده محبوب بوده است، ولی تقریباً به‌رغم این محبوبیت، توجه منتقدان را هم جلب کرده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.