جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: عرفان و فیزیک جدید

معرفی کتاب: عرفان و فیزیک جدید کتابی است از مایکل تالبوت و چاپ نشر هرمس. در فیزیک کوانتوم نظریات جدیدی ارائه شده مبنی بر اینکه جهان چیزی جز وهم و خیال نیست. تا چند دهه پیش، از فیزیک‌دانانی مثل نیوتن که رویکرد تجربی داشتند آموخته بودیم که موجودیت جهان مستقل از آگاهی ماست و ما انسان‌ها باشیم یا نباشیم، جهان وجود دارد؛ ولی اکنون معلوم شده که برخورد ما با واقعیت آن‌قدرها هم انفعالی نیست. ذهن بشر از طریق مفروضات و مفاهیم پیشینی حتی در علمی‌ترین آزمایش‌ها هم مداخله می‌کند. در ماهیت واقعیت تأثیر می‌گذارد و بنابراین چیزی به نام بی‌طرفی کامل وجود ندارد. فیزیک جدید می‌گوید واقعیت ترکیبی از قوانین جهان خارج با رویکرد ذهنی مشاهده‌کننده است. آن قوانین قابل اندازه‌گیری است و ابهامی ندارد. ولی ذهن مشاهده‌کننده‌ها با هم فرق دارد. این دیدگاه عینی-ذهنی در باب عالم اعتقادات علمی و ریشه‌دار، ما را با چالش بزرگی روبه‌رو کرده و چه بسا در آینده دیدگاه ما در باب واقعیت را به کلی تغییر دهد. اعتقاد به نقش آگاهی در فرآیندهای عالم مادی، به معنی انحراف کامل از فیزیک کلاسیک است؛ ولی عرفا هم از قدیم همین را می‌گفته‌اند. بنابراین موضوع اصلی کتاب حاضر این است: یافتن وجوه مشترک عرفان و فیزیک جدید، ارائه‌ی دورنمایی از عالم در چهارچوب این ساختار جدید و فراگیر، و یادآوری تبعات تکان‌دهنده و اساسی چنین دورنمایی. سخنان متخصصان فیزیک کوانتوم محتاج توجه مخصوص است، چون این افراد با پذیرفتن دخالت ذهن بشر در پدیده‌های جهان مادی دردسرهای فراوانی ایجاد می‌کنند. جانور جدیدی پشت در دنیای فیزیک کلاسیک کمین کرده و سال‌ها طول می‌کشد تا تأثیر کامل حضور این جانور جدید را بر دنیای واقعی ببینیم. یک نکته مسلم است: اگر ذهن بشر حتی بر یکی از ذرات عالم تأثیر داشته باشد، کل اکولوژی عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دیدگاه ما درباره‌ی واقعیت، نخستین تألمات ناشی از تحولی اساسی را پشت سر می‌گذارد. البته باید توجه داشت که هر تحقیقی که به تلاقی عرفان و فیزیک می‌پردازد، لزوماً باید با احتیاط گام بردارد. همان‌طور که وایتهد هشدار داده: «در هر عصری، بعضی فرض‌های اساسی وجود دارد که طرفداران سیستم‌های گوناگون، ناخودآگاه درستی آن‌ها را مسلم می‌دانند. این فرض‌ها در ظاهر چنان بدیهی است که کسی نمی‌داند آن‌ها را فرض گرفته و اصلاً راه دیگری برای طرح مسئله به فکرش نمی‌رسد. همچنین تلاقی عرفان و فیزیک جدید، به نابودی مطالعات فیزیک منجر نمی‌شود. فقط این مطالعات تغییر شکل پیدا می‌کند. چون مطالعات بشر پایانی ندارد، فقط دستخوش تغییر و تحول دائمی است و سیستم‌های قدیمی‌تر در پایگانی بزرگ‌تر حل می‌شود.

قسمتی از کتاب عرفان و فیزیک جدید:

علم غربی از زمان یونان قدیم مدام سعی کرده ماده را به اجزای ریزتری تقسیم کند تا به اجزای سازنده‌ی اصلی آن برسد. یکی از مسائل مفهومی مهم علوم جدید، فهم همین اجزایی بوده که در ماده شناخته‌ایم، مثلاً اینکه ماهیات بنیادی مثل الکترون و پروتون هم ویژگی‌های موجی دارند و هم ویژگی‌های ذره‌ای. ولی مشکل به همین‌جا ختم نشد. وقتی معلوم شد ذرات خیلی بیشتر از آنکه گمان می‌رفت حالت موجی دارند، دریافتند که نور که تا آن موقع موج تلقی می‌شد، شباهت‌های بسیاری به ذره دارد. در پایان قرن نوزدهم، ماکس پلانک، فیزیکدان آلمانی، اعلام کرد که نور گسسته است و از بسته‌های کوچک انرژی به نام کوانتوم تشکیل شده. کوانتوم‌های پلانک، که نام خود را به تئوری کوانتوم دادند، نور را نه موجی پیوسته که جریانی از واحدهای مجزا توصیف می‌کردند. اینشتین دریافت که نور و ماده در نهایت یکی هستند و با این کشف ما را به فهم اجزای بنیادی ماده نزدیک‌تر کرد. به نظر می‌رسد جوهر مادی عالم همین کوانتوم‌ها و موج/ذره‌ها باشند، ولی کوانتوم‌ها و موج/ذره‌ها واقعیت ندارند. لااقل به آن معنی که ما در فیزیک کلاسیک به کار می‌بریم، واقعی نیستند. هم موج هستند و هم ذره، یعنی دو چیز مانعه‌الجمع و این جامعیت آن‌ها را در موقعیتی قرار می‌دهد شبیه موقعیت گربه‌ی شرودینگر. اگر نظریات جان ویلر درست باشد، باید واقعیتی را که خیال می‌کنیم سیستم‌های فیزیکی از آن برخوردارند فراموش کنیم. در واقع اصلاً امکان شناخت اجزای سازنده‌ی بنیادی ماده با اصطلاحات فیزیکی وجود ندارد. ماده در نهایت فاقد جوهر مادی است. جوهر اصلی ابرفضای ویلر چیزی است که «هندسه‌ی محض» بهترین توصیفی است که می‌توان در مورد آن به کار برد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.