جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: زندگی من (استیون هاوکینگ)

معرفی کتاب: زندگی من (استیون هاوکینگ) کتابی است شامل خودنگاری زندگی استیون هاوکینگ، فیزیکدان بزرگ جهان، که وقایع را از زمان تولد تا نزدیک به پایان عمرش شرح داده است. هاوکینگ یک نویسنده ادبی نیست و به همین خاطر متن کتاب عاری از توصیفات و ترکیبات ادبی است و بیشتر به زبان روزمره نزدیک می‌شود. همچنین با توجه به تربیت دانشگاهی او در رشته‌ی فیزیک، درگیری نویسنده با نگارش‌های علمی به چشم می‌خورد. هاوکینگ در این کتاب، خاطرات کودکی‌اش را به زبان ساده‌تر و تلاش‌های علمی‌اش را با واژگانی فنی‌تر بیان کرده است. آنچه در این متن بیش از همه‌چیز مشهود است، این است که استیون هاوکینگ در نگارش این کتاب، بر آن بوده است که تا حد ممکن به مخاطبش نزدیک شود و او را همچون محرم اسرارش فرض می‌کند. هاوکینگ‌ در طول یک بازه زمانی ۴۰ ساله، در دانشگاه کمبریج و در بخش کیهان‌شناسی نظری، مدیر بخش تحقیقات بود. دستاوردهای او در طول این سال‌ها، مثال زدنی است به‌گونه‌ای که او را می‌توان چهره‌ی بسیار شاخص فیزیک در طول تاریخ این علم نامید.

قسمتی از کتاب «زندگی من (استیون هاوکینگ)»:

پدرم فرانک، از تبار کشاورزان یورکشایر انگلستان بود؛ از آن کشاورزانی که برای کارشان زمین اجاره می‌کردند. پدربزرگ فرانک، یعنی پدر پدربزرگم، جان هاوکینگ، برای خودش کشاورز ثروتمندی بود و با پولی که داشت زمین‌های کشاورزی زیادی خریده بود. او در اوایل قرن بیستم، در پی رکود صنعت کشاورزی ورشکسته شد. پسرش رابرت، یعنی پدربزرگم، تلاش کرد به پدرش کمک کند، ولی خودش هم ورشکسته شد. خوشبختانه همسر رابرت، مالک خانه‌ای در بروبریج بود که به مدرسه تبدیلش کردند و از همین راه آب باریکه‌ای برایشان جور شد؛ از این رو موفق شدند پسرشان را برای تحصیل در رشته‌ی پزشکی راهی آکسفورد کنند. پدرم با برنده شدن در چند بورسیه و جایزه تحصیلی، برای والدینش پولی فرستاد، سپس به دنبال پژوهشی پزشکی به مناطق استوایی رفت و در سال ۱۹۳۷ به عنوان بخشی از همان پژوهش به شرق آفریقا سفر کرد. با آغاز جنگ، سفری زمینی از میان آفریقا و در امتداد رود کنگو آغاز کرد تا برای بازگشت به انگلستان و خدمت داوطلبانه در ارتش، کشتی پیدا کند، اما به او گفته شد که کارش در تحقیقات پزشکی مفیدتر است. مادرم در دانفر ملاین اسکاتلند متولد شد. او سومین فرزند از هشت فرزند خانواده یک پزشک بود. بزرگ‌ترین فرزند، دختری مبتلا به سندرم داون بود که تا لحظه مرگش در سیزده سالگی، همراه پرستارش جدا از بقیه بچه‌ها زندگی کرد. مادرم در دوازده سالگی به همراه خانواده به سمت جنوب، به دیون نقل مکان کرد. همانند خانواده پدرم، خانواده او نیز درآمد زیادی نداشتند، با این حال، آن‌ها هم موفق شدند مادرم را راهی آکسفورد کنند. بعد از آکسفورد، مادر مشاغل گوناگونی را تجربه کرد؛ مدتی بازرس مالیاتی بود که هیچ علاقه‌ای به آن نداشت، پس رهایش کرد و منشی شد؛ شغلی که در سال‌های ابتدایی جنگ، موجبات آشنایی‌اش با پدرم را فراهم کرد. من در هشتم ژانویه ۱۹۴۲، دقیقاً سیصد سال پس از مرگ گالیله متولد شدم. طبق محاسباتم حدود دویست هزار نوزاد دیگر هم در آن روز متولد شدند. در مورد اینکه آیا آن نوزادان هم بعدها به نجوم علاقه‌ای پیدا کردند یا نه، چیزی نمی‌دانم. باوجود اینکه والدینم در لندن زندگی می‌کردند، در آکسفورد متولد شدم. علتش هم این بود که در طول جنگ جهانی دوم، آلمان‌ها توافق کرده بودند که آکسفورد و کمبریج را بمباران نکنند و در مقابل، بریتانیا هم هیدلبرگ و گوتینگن را بمباران نکند. مایه تأسف است که چنین توافق متمدنانه‌ای در مورد شهرهای دیگر ادامه پیدا نکرد. ما در های گیت، واقع در شمال لندن زندگی می‌کردیم. خواهرم مری هجده ماه پس از من متولد شد، بعدها به من گفتند که به‌هیچ‌وجه از ورود او خوشحال نشدم. در تمام دوران کودکی بین ما دو نفر تنش آشکاری حاکم بود؛ آن هم به دلیل اختلاف سنی کمی که داشتیم. با این حال در بزرگسالی این تنش از بین رفت و هریک مسیر خودمان را رفتیم. مری پزشک شد و باعث خرسندی پدرم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.