جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: روزگار سخت
«روزگار سخت» آخرین رمان ماریو بارگاس یوسا، نویسندهی شهیر پرویی است که در اکتبر ۲۰۱۹ به زبان اسپانیایی منتشر شده است. این داستان به مداخلهی ایالات متحدهی امریکا در گواتمالا و مشکلات سر راه دولت مردمی خاکوبو آربنز در سالهای نیمهی قرن بیستم میپردازد: رئیسجمهوری که باور داشت با ترویج دموکراسی و سرمایهداری امریکایی در کشورش، گواتمالا را به مدلی برای پیشرفت دیگر کشورهای امریکای لاتین تبدیل کند، اما مسیر تحقق رؤیای او به شکلی دیگر پیش رفت و ایالات متحده نقشهی دیگری چید که در نهایت وقایع را به سمت و سوی دیگری برد. یوسا، آخرین بازمانده از نویسندگان مشهور به جریان شکوفایی، به اعتقاد برخی منتقدان، از سال ۲۰۰۰ به این سو، در سراشیب عمر نویسندگی قرا گرفته بود؛ اما با این رمان بار دیگر به دوران اوج بازگشت، قدرتمند و شکوهمندانه. یوسا در کتاب گفتوگو در کاتدرال که بیش از هفتاد شخصیت دارد، به حکومت دیکتاتوری مانوئل اودریا و نتایج به جا مانده از آن در جامعهی پرو پرداخته و آثار چنین حکومتی را بر طبقات فرودست و فرادست جامعه به تصویر کشیده است؛ اما این نویسندهی پرویی، با گذشت پنجاه سال از انتشار پیچیدهترین اثرش از نوع روایت، در تازهترین اثر خود به نام روزگار سخت، که اواخر ۲۰۱۹ از نسخهی اسپانیاییاش رونمایی شد، به روایت فرو غلتیدن امریکای لاتین در چاه ویل فلاکت میپردازد.قسمتی از کتاب «روزگار سخت»:
سرهنگ انریکه ترینیداد اولیبا فریاد کشید. دستهایش را بالا برد و دستبندهایش را نشان داد: «من در دولت آربنز به اتهام ضد کمونیست بودن زندانی شدم! حالا هم به این شکل زندانیام. بیانصافی نیست؟ بهتون التماس میکنم، آزادم کنین.» رئیس دادگاه نظامی، ژنرال پدرو کاستانینیو گامارا، قاضی منصوب از سوی ارتش برای رسیدگی به پروندهی سرهنگ توجهی نکرد. طوری به بررسی مدارک ادامه داد انگار کسی در دفترش نیست. مرد تقریباً طالسی بود با سبیلهای پهن خاکستری رنگ مثل مکزیکیها. اونیفورم به تن داشت و عینک ته استکانی به چشم زده بود. نور کدری از پنجرههای بزرگ مشرف به پادگان یگان افتخار وارد دفتر میشد و آسمان ابری بود. در دوردست، در حیاط پادگان، تعدادی سرباز در حال آموزش بودند. سرهنگ احساس کرد قطرههای عرق از صورتش به زمین افتادند و فریاد کشید: «بدتر از همه، من رو به همدستی در ترور متهم کردین! استدعا دارم با توجه به جایگاه و درجهی نظامیم، با احترام بیشتری با من برخورد کنین. من در جریان مذاکرات توافقنامهی صلح در سن سالوادور حضور داشتم. عضو شورای گذار بودم. رئیسجمهور منو به مقام رئیس سازمان امنیت ارتش منصوب کرد. تقاضای احترام و توجه دارم. چرا اجازه نمیدن با برادرم، ژنرال خوان فرانسیسکو اولیبا، صحبت کنم که وزیر دفاع کاستیو آرماس بود؟ چرا اجازه نمیدن با خانوادهم صحبت کنم؟ نکنه اونها هم مثل من دربندن؟» این بار ژنرال کاستانینیو گامارا سرش را بلند کرد، عینکش را از روی چشمانش برداشت و بدون از دست دادن آرامشش به او خیره شد. وقتی سرهنگ سکوت کرد، سخن گفتن را آغاز کرد و با صراحت گفت: «به دلیل مشارکت در توطئه، در بازداشت نیستین. شایعات مردم اهمیت ندارن و خانوادهی شما هم در کمال آرامش به زندگی روزمره ادامه میدن. برای همین فعلاً سکوت کنین. شما به دلیل سوءاستفاده از قدرت بعد از ترور رئیسجمهور و انجام اقداماتی که به شما ربطی نداشت، اعم از ایجاد تغییر در دستورات رؤسای نظامی، صدور و لغو مجوزها و دستور بازداشت بیدلیل شخصیتهای آبرومند بدون دلیل و مدرک، در بازداشتین و همچنین اعلام حکومت نظامی بدون مشورت با مقامات بالاتر. اینها موضوع پروندهی شماست. مرگ رئیسجمهور کاستیو آرماس که عقلتون رو زایل نکرده؟» متهم بار دیگر با عصبانیت فریاد زد: «فقط به وظایفم عمل کردم. مجبور بودم قاتلان رئیسجمهور رو تحت پیگرد قرار بدم. این وظیفهی من بود، متوجهین؟»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...