جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: رهبری با آرامش

معرفی کتاب: رهبری با آرامش «رهبری با آرامش» عنوان کتابی است به قلم کارلو آنچلوتی و با زیر عنوانِ تسخیر قلب‌ها و ذهن‌ها و پیروز شدن در مسابقات. آنچلوتی می‌گوید: به عنوان پسر جوانی که در مزرعه‌ای در شمال ایتالیا بزرگ شده‌ام، آیا هرگز تصور می‌کردم روزگاری یکی از مدیرانِ کسب‌وکاری چند میلیون پوندی باشم؟ البته که نه. تنها چیزی که می‌خواستم این بود: فوتبال بازی کنم. حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌توانم ببینم که ما تنگدست اما شاد بودیم. این خانواده‌ام بود که اصول اولیه‌ی بسیاری از درس‌هایی را که در این کتاب خواهید خواند به من یاد داد؛ چیزهایی مانند احترام و وفاداری، ارزش پول، سخت‌کوشی و اهمیتِ خانواده. این بذرها در دوران ابتدایی زندگی در وجودم کاشته شد و هنگامی که نخست به عنوان بازیکن حرفه‌ای و سپس در مقام سرمربی مشغول به کار شدم، به‌تدریج رشد کرد و به ثمر نشست. «رهبری با آرامش» مجموعه تأملاتی است درباره‌ی دوران حضور من در فوتبال و اندیشه‌ها و فلسفه‌ام درباره‌ی اینکه چگونه می‌توان در این حرفه نقشِ یک رهبر را ایفا نمود. این درس‌ها را می‌توان به حرفه‌های دیگر هم تعمیم داد؛ رهبران در تمام حوزه‌ها شباهت زیادی به هم دارند، چه فوتبال باشد و چه دنیای کسب‌و‌کار. من همان‌طور که تخصص خود را به پاریس، لندن، مادرید و اکنون مونیخ برده‌ام، جداً به استفاده از دانش و تجربیات حوزه‌های دیگر باور دارم. نباید هرگز از یاد گرفتن دست کشید. شاید رویکرد «توأم با آرامش» در موضوعِ رهبری و مدیریت، برای بعضی‌ها نرم یا حتی ضعیف به نظر برسد، اما من چنین تصوری از آن ندارم ومطمئناً کسانی هم که با من یا برای من بازی کرده‌اند چنین برداشتی از آن ندارند. آرامشی که من درباره‌اش سخن می‌گویم به‌نوعی قدرت محسوب می‌شود. آرام بودن، حساب‌شده رفتار کردن، به دست آوردن اعتماد اطرافیان، با خونسردی تصمیم گرفتن، استفاده از اعتبار خود برای متقاعد ساختن دیگران و داشتن رویکرد حرفه‌ای، همه و همه، نمایانگر توانمندی و اقتداری ویژه است. هنگامی که ویتو کورلئونه را در فیلم پدرخوانده نگاه می‌کنید، فردی ساکت و ضعیف را می‌بینید یا مردی آرام و نیرومند که بر اوضاعِ پیرامون خود مسلط است؟ رویکرد من از این ایده شکل گرفته است که مدیر نباید به داد و هوار کردن نیاز داشته باشد یا با مشت آهنین زیرمجموعه‌ی خود را اداره کند، بلکه قدرت او باید بی‌چون‌و‌چرا پذیرفته شود. باید کاملاً روشن باشد که چه کسی رئیس است و این اقتدار باید در نتیجه‌ی احترام و اعتقاد و نه ترس، به دست آمده باشد. معتقدم احترامی که به من گذاشته می‌شود تا اندازه‌ای به دلیل عملکرد موفقیت‌آمیز و پیروزی‌هایی است که برای باشگاه‌هایم کسب کرده‌ام، اما شاید دلیل مهم‌ترش این است که من هم به نوبه‌ی خود برای همکارانم احترام قائل می‌شوم. این افراد به من اعتماد دارند و تصور می‌کنند که می‌توانم کارم را به‌درستی انجام دهم، به همان اندازه من هم در مورد نقشی که در سازمان به عهده‌ی آن‌ها گذاشته شده است به آن‌ها اعتماد دارم. روش مدیریتی که در پیش گرفته‌ام بخشی از وجود من است، با خصوصیات اخلاقی من سازگاری دارد و عنصری اساسی از شخصیتم را شکل می‌دهد. رهبری را می‌توان آموخت، اما نمی‌توان آن را تقلید کرد. فکر خوبی است که دیگر مدیران بزرگ را در هنگام کار مشاهده کنید و از آن‌ها درس بگیرید، اما اگر تمایل ذاتی شما این است که آرام و ساکت باشید و به دیگران اهمیت بدهید، عاقلانه نیست که سعی کنید طور دیگری باشید. از دوران کودکی که در کنار پدرم بودم همیشه این شیوه‌ی آرامش با من بوده است و زمانی که پا به دنیای فوتبال گذاشتم و کاپیتان تیم رم شدم، تا بعد که به میلان پیوستم و در رختکن، بازیکنان به چشم یکی از رهبران تیم به من نگاه می‌کردند، همواره همین‌گونه بوده‌ام. سپس در دوران مربیگری و نه‌تنها در میلان بلکه در تیم‌های دیگر مانند چلسی، پاریس سن‌ژرمن و رئال‌مادرید هم همین روال را ادامه داده‌ام.

قسمتی از کتاب «رهبری با آرامش»:

هنگام ورود به باشگاهی جدید در کشوری جدید، لازم است همکارانی در کنار خود داشته باشید که با کشور و باشگاه جدید پیوند فرهنگی داشته باشند. همان‌طور که پیش‌تر اشاره کردم، در چلسی، رای ویلکینس و در رئال مادرید، زین‌الدین زیدان این نقش را برای من ایفا کردند. در باشگاه جدید باید خیلی زود استقرار پیدا کنید، خود را با فرهنگ و سازمان آن انطباق دهید و در مورد تمام بازیکنان در همه‌ی سطوح باشگاه اطلاعات کسب کنید و این رابط‌های فرهنگی هستند که در انجام تمام این کارها به شما کمک می‌کنند. در مادرید ناچار شدم پنج بازیکن از آکادمی باشگاه به تیم اصلی بیاورم و این در حالی بود که هیچ چیزی درباره‌ی آن بازیکنان نمی‌دانستم، اما زیدان همه‌ی آن‌ها را می‌شناخت و توانست در این زمینه به من کمک کند. رابطه‌ی بسیار مستحکم زیدان با رئیس باشگاه هم هیچ ضرری برای ما نداشت. آموخته‌ام که نباید نقش بازیکنان را به عنوان عضو تیم حمایتی دست‌کم گرفت. زمانی که به پاریس سن‌ژرمن پیوستم کلود ماکلله آن‌جا بود. او به‌تازگی فوتبال را کنار گذاشته بود و گرچه در چلسی با هم کار نکرده بودیم درباره‌ی او تا اندازه‌ای شناخت داشتم. او تبدیل به رابط فرهنگی من به ویژه با بازیکنان فرانسوی شد و به شکل مؤثری در موضوعات فرهنگی مرتبط با ملیت‌هایی که برایم ناآشنا بود به من کمک کرد. در پاریس اختیار تام داشتم هر که را می‌خواهم به خدمت بگیرم. مربی بدنسازیی که در میلان با او کار کرده بودم را با خود به پاریس بردم. پل کلمنت و نیک برود را هم که متخصص تغذیه و مسئول آمارهای چلسی بود و در پاریس سن‌ژرمن مدیر عملکرد تیم شد، استخدام کردم. متأسفانه برود درحالی‌که بسیار جوان بود در حادثه‌ی تصادف اتومبیل جان خود را از دست داد. مرد خیلی خوبی بود و درگذشتش ضایعه‌ی بزرگی بود. به عقیده‌ی من کادر فنی به اندازه‌ی بازیکنان اهمیت دارد و همیشه سعی می‌کنم رفتاری را با آن‌ها داشته باشم که با بازیکنان دارم. البته با همکارانم رابطه‌ی نزدیک‌تری دارم تا با بازیکنان و از این نظر کار با آن‌ها آسان‌تر است، البته به خاطر اینکه در روز بازی مجبور نیستم از بین آن‌ها انتخاب کنم، آسان‌تر هم می‌شود. در واقع آن‌ها در همه‌ی مسابقات بازی می‌کنند. برای من شخصیت کارکنان کادر فنی مهم است، همان‌طور که در مورد بازیکنان یا هرکس دیگری که با او کار می‌کنم همین فکر را دارم. به نظرم اگر مدارک مورد نیاز را کسب کرده باشند، از نظر فنی همگی کم‌و‌بیش در یک سطح قرار می‌گیرند. برای من اینجا هم اعتماد مهم‌ترین مسئله است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.