جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: دشمنی به نام خودپرستی
نوشته رایان هالیدی نویسنده، بازاریاب و کارآفرین آمریکایی که در حوزه استراتژی رسانهای فعالیت میکند. جهان ما به خودپرستیهای بیمار گونهای آلوده شده است. در کتاب دشمنی به نام خودپرستی، رایان هالیدی نسخه شفابخشی برای همه ما مینویسد: فروتنی. این کتاب مملو از داستانها و نقل قولهایی است که به شما کمک میکنند تا سد راه خود نباشید. چه در حال شروع فعالیت جدید باشید و چه از نو بخواهید دوباره به کاری دست بزنید، در این کتاب نکاتی مفید خواهید یافت. لوری لیندسی بازیکن سابق تیم ملی فوتبال زنان ایالات متحده میگوید: در این دوره و زمانه، وقتی کسی به دنبال کامروایی آنی باشد، ایدهی موفقیت دچار انحراف میگردد و بسیاری از اینگونه افراد بر این باورند که مسیر منتهی به اهدافشان، مسیری هموار و مستقیم است. به عنوان یک ورزشکار حرفهای سابق، با اطمینان میگویم که این مسیر به هیچ عنوان هموار و مستقیم نیست. در حقیقت، مسیری است پر از پیچ و خم، چرخش ناگهانی و پستی و بلندی-فقط باید مسیر را ادامه بدهی و دست از تلاش برنداری. رایان هالیدی با نگارش این کتاب دقیقا به جواب صحیح رسیده است و به ما یادآوری میکند که موفقیت واقعی، در خود مسیر و در فرآیند یادگیری میباشد. ای کاش میتوانستم از این گنجینه، به عنوان مرجع در طول فعالیت ورزشیام استفاده کنم.قسمتی از کتاب:
احساس-همهاش کار احساس است. احساست را دریاب. با احساس زندگی کن. جهان را با احساست الهام ببخش. مردم به همایش هنری برنینگ من میروند تا احساس را بیابند، و در شیدایی به سر ببرند تا احساسشان برانگیخته شود. همان مردم به تد میروند و یا به اِی.اِکس.اِس.دابلیو ی عظیم و به هزاران مراسم، نشست و رویداد دیگر میروند که محرک همهی آنها همان احساس است که مهمترین نیروی زندگی قلمداد میشود. و آنچه همهی آنها هنوز به شما نگفتهاند این است: احساسات شما میتواند همان چیزی باشد که شما را از قدرت، تاثیرگذاری و نیل به اهدافتان باز میدارد. زیرا اغلب، ما توسط احساساتمان- و نه به خاطر احساساتمان- ناکام میشویم. یک نفر از ملاقات کنندگان النور روزولت، از علاقهی احساسی او به یک ماده از قانون اجتماعی در اوایل حرفهی سیاسی رو به رشدش یاد کرده بود. آن شخص شروع به تعریف و تمجید از وی کرده بود. ولی پاسخ النور، گویای واقعیت مطلب است. او در پاسخ گفته بود در این که از آن قانون حمایت کرده است شکی نیست. او گفته بود: بله، ولی بعید میدانم واژهی احساساتی را بتوان برای من بکار برد. به عنوان زنی آبرومند، فاضل و شکیبا که زمان داغ بودن بازار فضایل ویکتوریایی به دنیا آمده بود، روزولت احساساتی بودن را پشت سر گذاشته بود. او هدف داشت. او مسیر داشت. او تحت تاثیر ارادهی احساسات و شیداییاش نبود، بلکه منطقش او را هدایت میکرد. از طرف دیگر، جرج دابلیو بوش، دیک چِنی و دونالد رامسفیلد در مورد عراق، بر اساس احساساتشان عمل کردند. وقتی کریستوفر مک کندلس به سمت حیات وحش روانه شد، سرشار از احساس بود . رابرت فالکن اسکات نیز همین گونه بود وقتی تصمیم گرفت قاره قطب جنوب را کاوش کند و جنون قطب او را فرا گرفته بود ( و همینطور، بسیاری از کوهنوردانی که در تراژدی صعود اورست در سال ۱۹۶۶ کشته شدند، یک آن، به آنچه روانشناسان اکنون جنون رسیدن به هدف مینامند دچار گشتند.) مخترعان و سرمایهگذاران سگوی باور داشتند که نوآوری دگرگون کنندهای در دست دارند، و همه چیز را برای تبلیغ و گسترش آن به کار بستند. در این که همهی این افراد باهوش و با مهارت به آنچه در پی انجام آن بودند ایمان راسخ داشتند، شکی نیست. همچنین واضح است که آنها آمادگی و توانایی پذیرش انتقادات، سرزنشها و نگرانیهای واقعی افراد پیرامون خود را نداشتند. همینطور کارآفرینان، نویسندگان، سرآشپزها، صاحبان شرکتها، سیاستمداران و طراحان بی شمار بسیاری که حتی اسم آنها به گوشتان نخورده است و هرگز هم نخواهد خورد. این وضعیت را تجربه کردهاند، زیرا قبل از آنکه کشتیشان لنگرگاه را ترک کند، خودشان آن را غرق کردند. مانند همهی بوالهوسان، آنها شیدایی و احساس سرشاری داشتند ولب آنچه را لازم بوده نداشتهاند. واضحتر اینکه منظور من عشق و علاقه داشتن نیست. منظور من نوع دیگری از احساس و شیدایی است-اشتیاقی لجام گسیخته، تمایل ما به هجوم به آنچه در برابر ماست با تمام شور و شوق ما، بستهی انرژی که معلمان و مربیان ما آن را مهمترین سرمایه ما میدانند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...