جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: در جستوجوی جامعهی بلندمدت
کتابِ «در جستوجوی جامعهی بلندمدت» گفتوگویی است با دکتر همایون کاتوزیان. مدعای اصلی این کتاب تکمیل یک سخن است و آن این است که تغییر در جامعه اصلاً امر نامحتملی نیست و به ارادهای متکی است که برخاسته از آگاهی و تجربه باشد. تأکید بر این امر است که انتظار تغییر در جامعهی ایرانی بدون خوانش و درک منطبق بر واقع و دقیقِ پیشینهاش امکانپذیر نیست. نگاه به جامعه است با در نظر گرفتن همهی خصوصیاتش، چه مثبت و چه منفی. توجه دادن به این نکته است که تلاشهای اصلاحی پیشین میتواند چهارچوبهی مناسبی برای درسآموزی در رویدادهای آتی باشد. طرح این تأسف است که رویکرد سفید و سیاه داشتن به پدیدههای تاریخی چندان کارساز نیست، بلکه مهمتر از آن عبرتگیری از آنهاست. نهایتاً اینکه ساده کردن مسائل اجتماعی در طول تاریخ با نظریاتی مثل تئوری توطئه، ضمن دور شدن احتمالی از واقعیت، بیشترین خدمت به خود توطئه است. جامعهی ما و در رأس آن متفکرانش، بیش از هر چیز به صداقت و فروتنی و خویشتنداری و مدارا و نگرش واقعگرایانه و به دور از تعصب به پدیدهها نیاز دارد. نظریهی جامعهی کوتاهمدت دکتر کاتوزیان در سالهای گذشته بحثهای زیادی را ایجاد کرده است. بهطور خلاصه او معتقد است: «ایران جامعهای کوتاهمدت است؛ یعنی جامعهای است که تداوم و تغییر -حتی بنیادیترین تغییرات- در آن کوتاهمدت بوده و علت آن هم فقدان چهارچوب قانونی تثبیتشده و تخطیناپذیر است، قانونی که تداوم دراز مدت بودن جامعه را تضمین کند.» با این فرض، میتوان انتظار داشت که از نگاه ایشان، بلندمدت شدن رویهها و نهادهای جامعهی ایرانی کلید پیشرفت آن است. پرسشهای مهمی که از دل این مدعا برمیآید این است که به جز حاکمیت قانون چه فرایندها و تحولاتی میتواند به بلندمدتتر شدن جامعهی ایران کمک کند؟ ضرورت، پیشنیازها و مراحل تحقق آن چیست؟ جامعهی ما و در رأس آن متفکرانش بیش از هر چیز به صداقت و فروتنی و خویشتنداری و مدارا و نگرش واقعگرایانه و به دور از تعصب به پدیدهها نیاز دارد. مباحث این کتاب، علاوه بر مخاطبان دانشگاهی در رشتههای علوم انسانی، برای عموم علاقهمندان به تاریخ اجتماعی ایران و خیر و مصلحت عمومی ایرانیان سودمند است. کتاب خود را به یک رویداد سیاسی یا دورهی خاص محدود نکرده است و به افقی نظر میکند که از نهضت مشروطه تا چشمانداز پیش روی جامعهی ایران را پوشش میدهد، گرچه به تعبیر سعدی: حکایت همچنان باقی است.قسمتی از کتاب در جستوجوی جامعهی بلندمدت:
*کشورهایی که صاحب نفتاند در سالهای گذشته از نظر مدرن کردن ساختارها و تجهیزات خود پیشرفتهای زیادی داشتهاند، ولی این کشورها را تا چه اندازه میتوان توسعهیافته تلقی کرد؟ -شما میتوانید تکنولوژی را بخرید. چیز دربارهی آن یاد میگیرید و استفادهای هم از آن میکنید ولی این همان تکنولوژی توسعهیافتهای که مثلاً در کشور چین میبینیم نیست، حالا من از اروپا مثال نمیزنم. بالاخره انسان میتواند یک اتومبیل بخرد و رانندگی یاد بگیرد و از آن استفاده کند ولی از آن مهمتر آدابِ رانندگی است. *یعنی شما معتقد نیستید که نوع کشورهای نفتی امروزه توسعه پیدا کردهاند؟ -بستگی به تعریف ما از توسعه دارد. مسئلهی اصلی در توسعه بازتولید است. اینکه آیا بدون درآمد نفت هم میتوان همین وضعیت فعلی را بازتولید کرد؟ توسعه امری بلندمدت و خودگردان است. اگر فقط وابسته به عامل بادآوردهای مثل نفت باشد آن را نمیتوان به معنای تاریخی کلمه توسعه دانست. مثلاً کره جنوبی اوایل دههی ۱۹۶۰ قدم در راه توسعه گذاشت و بعد از بیست سال تبدیل به یک کشور توسعهیافته شد و امروز چنان که میبینید در صنایع بزرگی مثل اتومبیلسازی و کامپیوتر و لوازم الکترونیک و بسیاری دیگر از عرصههای تکنولوژیک یک صادرکنندهی بزرگ است. کرهی جنوبی نهتنها هیچوقت یک قطره نفت یا هیچ موهبت طبیعی دیگری نداشت بلکه وقتی بهطور جدی کار را شروع کرد، تنها ده سال از جنگ ویرانگر دو کره گذشته بود. این یک مثال از کشوری کوچک بود. چین هم میتواند مثالی از توسعه در یک کشور بزرگ باشد. چین قدرتی را که امروز پیدا کرده به دلیل پرجمعیتبودنش نیست. اتفاقاً جمعیت زیاد در تاریخ خودش شُک عامل بازمانده محسوب میشود؛ ولی مسئله این است که چین بدون داشتن منابع طبیعی ویژه به توسعه برسد. چین هم مثل ما یک کشور باستانی و تاریخی تمدنی و کشاورزی بوده است. در کشاورزی مثل ما منابع آبیاش کم بوده و هیچ موهبت طبیعی بزرگ دیگری هم نداشته. بدون چنین موهبت عظیمی و با یک سیستمی که کاملاً با کره جنوبی -که سرمایهداری و توسعه از طریق گسترش بخش خصوصی بوده» متفاوت بوده به رشد و توسعه سریع دست یافته است. در واقع چین امروزه یک کشور به اصطلاح کاپیتال کمونیستی است؛ چون بازار در آن نقش مهمی بازی میکند و مالکیت هم تا اندازهای به وجود آمده است. ولی بههرحال دولت، هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی، بسیار قوی است. به این ترتیب چین هم به شکل خودش توانسته نه تنها به توسعه دست یابد بلکه تبدیل به یک قدرت اقتصادی بزرگ دنیا شود. دقیقاً به این دلیل که خودش توانسته تولید و باز تولید داشته باشد و موقعیت و رشدش به موهبت طبیعی بستگی نداشته است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...