جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: درمان شوپنهاور

معرفی کتاب: درمان شوپنهاور درمان شوپنهاور اثری است از اروین یالوم و با ترجمه مشترک حمید طوفانی و زهرا حسینیان. یالوم می‌گوید: با این رمان، می‌خواستم نه تنها قهرمان داستان من با مرگ خویش کنار بیاید، بلکه به مراجعان خود نیز کمک کند تا با مرگ مواجه شوند. دلیل انتخاب و معرفی موضوع مرگ در فرآیند روان درمانی به سال‌هایی باز می‌گردد که با بیماران سرطانی درمان ناپذیر کار می‌کردم. بیماران زیادی را دیدم که در مواجهه با مرگ پژمرده نشدند، بلکه برعکس دچار تغییراتی اساسی شدند که تنها می‌توان آن را رشد شخصیت، پختگی یا پیشرفت خردمندی نامید. آنها در اولویت زندگی خود تجدید نظر کردند، موضوعات روزمره را ناچیز می‌شمردند، از داشته‌های مهم خود، مانند کسانی که دوستشان دارند، از تغییر فصول، از شعر و موسیقی که مدت‌های مدیدی از آنها غافل مانده بودند، شاکر و شادمان می‌شدند. یکی از بیمارانم می‌گفت: سرطان روان رنجور را شفا می‌بخشد، اما افسوس که انسان باید تا لحظات آخر زندگی، هنگامی که بدنش مورد تهاجم سرطان قرار می‌گیرد، منتظر بماند تا بیاموزد چگونه زندگی کند.

Irvin D. Yalom

  کتاب با نقل قولی از آرتور شوپنهاور آغاز می‌شود: با هر نفس، مرگ را که همواره در کمین ماست پس می‌زنیم...اما در نهایت مرگ پیروز می‌شود، زیرا با تولد، مرگ سرنوشت ما شده است و با قربانی خود تنها برای مدت کوتاهی پیش از بلعیدنش بازی می‌کند. ما تا آن‌جا که امکان دارد با اشتیاق وافر و نگرانی بسیار به زندگی‌مان ادامه می‌دهیم، درست مانند وقتی که با تمام توان خود در حباب صابونی می‌دمیم، در حالی که می‌دانیم خواهد ترکید. و در ادامه وارد تونل زندگیِ این نابغه‌ی بزرگ تاریخ فلسفه می‌شویم.

در کتاب درمان شوپنهاور می‌خوانیم:

وقتی آرتور نُه ساله شد، پدرش به این نتیجه رسید که زمان بر عهده گرفتن مسیر تعلیم و تربیت او فرا رسیده است. او به عنوان اولین قدم، پسرش را به مدت دو سال در لوهاور، در خانه شریک تجاری خود به نام گرگوری دو بلزمایر گذاشت. در آن جا آرتور باید فرانسه و حسن رفتار اجتماعی می‌آموخت و همان طور که هاینریش بیان کرد شایسته خوانده شدن در کتب جهان شود. بیرون رانده شدن از خانه و جدا شدن از والدین در سن نه سالگی؟ چه تعداد از کودکان به این تبعید و جدایی به عنوان اتفاق فاجعه آمیز و مصیبت بار زندگی نگا می‌کنند؟ با این حال، آرتور در آینده این دو سال را به عنوان شادترین بخش دوران کودکی خود توصیف کرد. اتفاقی مهم در لوهاور رخ داد: شاید آن دو سال تنها زمانی بود که آرتور احساس کرد تربیت و پرورش یافته و از زندگی لذت می‌برد. سال‌ها پس از آن آرتور خاطره‌ی خانواده‌ی بلزمایرِ شاد و خوشگذران را عزیز و گرامی می‌داشت و در این خانواده عشق والدین به فرزند را حس کرد. نامه‌های وی به پدر و مادرش پر بود از ستایش آن‌ها، طوری که مادرش احساس کرد مجبور است فضایل و سخاوت‌های پدر را به او یادآوری کند: به یاد بیاور که چطور پدرت به تو اجازه داد آن فلوت ساخته شده از عاج را یک سکه‌ی طلای فرانسوی بخری. در طی اقامت موقت آرتور در لو هاور اتفاق مهم دیگری نیز رخ داد. آرتور دوستی پیدا کرد، یکی از معدود دوستانش در کل زندگی. آنتیم، پسر بلزمایر هم سن آرتور بود. این دو پسر در لوهاور با هم صمیمی شدند و پس از اینکه آرتور به هامبورگ بازگشت چند نامه با هم رد و بدل کردند. سال‌ها بعد، وقتی مردان جوان بیست ساله شده بودند، دوباره همدیگر را ملاقات کردند و در جستجوی ماجراجویی‌های عشقی چند بار با هم ملاقات کردند. سپس راه زندگی و علاقمندی‌های آن‌ها از یکدیگر جدا شد. آنتیم بازرگان شد و تا سی سال بعد که آرتور به دنبال چند توصیه مالی مکاتباتی کوتاه با وی داشت، از زندگی آرتور خارج گردید. وقتی آنتیم برای سرپرستی و اداره سهام وی تقاضای حق‌الزحمه کرد، آرتور بی مقدمه و ناگهانی روابط خود را قطع کرد. در آن زمان آرتور به همه مظنون بود و به هیچ کس اطمینان نداشت. او نامه‌ی آنتیم را به کناری گذاشت و پشت پاکت آن یک جمله‌ی قصار بدبینانه از گراسیان-فیلسوف اسپانیایی که پدر آرتور او را بسیار تحسین می‌کرد نوشت: فرد وارد امور زندگی فرد دیگری می‌شود تا با تصاحب دارایی او از زندگی وی خارج شود.

طرح جلد اصلی

ده سال بعد، آرتور و آنتیم برای آخرین بار یکدیگر را ملاقات کردند. برخوردی ناخوشایند که در طی آن حرف زیادی برای گفتن نداشتند. آرتور دوست قدیمی خود را سالمندی غیر قابل تحمل توصیف کرد و در خاطرات روزانه‌ی خود نوشت: حس دیدار دو دوست پس از ده سال، یکی از نومیدی‌های بزرگ تمام زندگی خواهد بود. اتفاق دیگری که اقامت آرتور را در لوهاور برجسته کرد، آشنایی او با مرگ بود. زمانی که آرتور در لوهاور زندگی می‌کرد، گاتفرید ژانیش-همبازی دوران کودکی او در هامبورگ- از دنیا رفت. اگر چه آرتور چیزی بروز نداد و گفت که هرگز دوباره درباره‌ی گاتفرید فکر نکرده، اما آشکار بود که هرگز مرگ همبازی خود و ضربه‌ی روحی اولین مواجهه با مرگ را واقعا فراموش نکرد...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.