جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: داستان چگونه کارمی‌کند؟

معرفی کتاب: داستان چگونه کارمی‌کند؟ «داستان چگونه کار می‌کند؟» عنوان کتابی است از جیمز وود و چاپ انتشارات مانیا هنر. وود می‌گوید: «کتاب‌هایی در باب داستان‌نویسی کم‌شمارند. جنبه‌های رمان نوشته‌ی ای. ام. فورستر به حق مرجعی محوری است، اما برای ادبیات امروز دقت کافی ندارد. سه کتاب میلان کوندرا را درباره‌ی هنر داستان‌نویسی تحسین می‌کنم، اما کوندرا بیشتر رمان‌نویس و مقاله‌نویس است تا منتقد عملی، گاهی دوست داشتیم دستانش از نوشتن جوهری‌تر شده بود.» جیمز وود اضافه می‌کند: «در این کتاب سعی می‌کنم بعضی سؤالات مهم را درباره‌ی هنر داستان‌نویسی مطرح کنم. نسبت میان داستان و واقعیت چیست؟ یک استعاره‌ی موفق را چگونه باید تعریف کنیم؟ کاراکتر چیست؟ چه زمانی استفاده از جزئیات داستانی، عالی صورت گرفته است؟ زاویه‌ی دید چیست و چه سازوکاری دارد؟ همدلی تخیلی چیست؟ چرا داستان ما را منقلب می‌کند؟ سؤالات قدیمی هستند. بعضی از این مسائل در مطالعات اخیر نظریه‌ی ادبی و نقد دانشگاهی احیاء شده‌اند؛ اما از اینکه نقد دانشگاهی و نظریه‌ی ادبی پاسخ خوبی فراهم آورده باشد، مطمئن نیستم. امیدوارم این کتاب سؤالات نظری را طرح کند اما پاسخش عملی باشد یا به بیان دیگر، سؤالات منتقدها را بپرسد و پاسخ نویسندگان را بیاورد.» اگر کتاب بحث فراتری ارائه بدهد، آن بحث این است که یک داستان می‌تواند هم اثری مصنوع باشد، هم واقع‌نما. حفظ این دو امکان در کنار هم به‌هیچ‌وجه دشوار نیست. به همین خاطر، وود سعی کرده تفصیلی‌ترین شرح ممکن را از سازوکار داستان ارائه دهد. فصول این کتاب به درون یکدیگر می‌لغزند؛ زیرا با یک زیبایی‌شناسی واحد برانگیخته شده‌اند: وقتی درباره‌ی سبک آزاد غیر مستقیم صحبت می‌کنیم، در واقع درباره‌ی زاویه‌ی دید صحبت می‌کنیم، وقتی درباره‌ی زاویه‌ی دید صحبت می‌کنیم، درواقع درباره‌ی ادراک جزئیات صحبت می‌کنیم و وقتی درباره‌ی جزئیات صحبت می‌کنیم، در واقع درباره‌ی کاراکتر صحبت می‌کنیم و وقتی درباره‌ی کاراکتر صحبت می‌کنیم، در واقع درباره‌ی امر واقعی صحبت می‌کنیم و امر واقعی پایه و اساس کندوکاوهای این کتاب است.

قسمتی از کتاب داستان چگونه کار می‌کند؟

در بیست و هشتم مارس ۱۹۴۱، ویرجینیا وولف جیب‌هایش را از سنگریزه پر کرد و پا به رود ارس گذاشت. همسرش، لئونارد وولف، وسواس فکری داشت و سالیان سال بود که یادداشت‌های روزانه‌ای می‌نوشت که در آن‌ها شرح غذای روز و مسافت طی‌شده با اتومبیل را ثبت می‌کرد. ظاهراً در روز خودکشی همسرش هم هیچ نکته‌ی متفاوتی در یادداشت روزانه وجود ندارد: مسافت طی‌شده با اتومبیل را درج کرده است؛ اما زندگی‌نامه‌نویس او، ویکتوریا گلندینینگ، نوشته که صفحه‌ی این روز با لکه‌ای محو شده است: «یک لکه‌ی زرد مایل به قهوه‌ای که پاک یا ساییده شده است. می‌تواند لکه‌ی چای، قهوه یا قطره اشکی باشد. نظیر این لکه در تمام سال‌های یادداشت‌نویسی نظیف لئونارد وولف وجود ندارد.» جزئیات داستانی‌ای که به حال‌وهوای لکه‌ی یادداشت لئونارد وولف نزدیک باشد آخرین ساعات زندگی توماس بودنبروک را توصیف می‌کند. خواهر توماس، خانم پرماندر، کنار بستر مرگ شب‌زنده‌داری می‌کند. با احساسات پرشور اما وارسته، لحظه‌ای به سوگواری‌اش اجازه‌ی بروز می‌دهد و نیایشی می‌خواند: «خداوندا، بیا و این نفس رو به زوال را پذیرا باش.» بعد تازه یادش می‌افتد که بقیه‌ی متن نیایش را نمی‌داند و به تته‌پته می‌افتد و فرجام ناگهانی‌اش را می‌بایستی با افزودن به درجه‌ی وقار جبران می‌کرد. حضار از شرم سرخ شدند. بعد توماس می‌میرد و خانم پرماندر خود را به زمین می‌اندازد و به تلخی می‌گرید. لحظه‌ای بعد دوباره بر احوالش مسلط می‌شود: صورتش هنوز خیس از اشک بود اما آرام و آسوده شده بود و به خودِ پیشینش بازگشته بود. روی پا ایستاد و سعی کرد به نحوه‌ی اعلام فوت فکر کند، بی‌شمار اعلامیه‌ی برازنده‌ی فوت باید یکجا سفارش داده شود. زندگی، پس از شیونی برای مرگ، به مشغله‌ها و روزمرگی‌ها باز می‌گردد. طبق معمول. اما انتخاب صفت «برازنده» باریک‌بینانه است، نظم بورژوازی با اعلامیه‌ی برازنده‌اش با زندگی در هم می‌آمیزد و توماس مان نشان می‌دهد که اعضای این طبقه ایمانشان را به استواری و افسون اشیاء حفظ می‌کنند، فی‌الواقع به آن متمسک می‌شود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.