جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: خاطرات سید محمدعلی جمالزاده

معرفی کتاب: خاطرات سید محمدعلی جمالزاده «خاطرات سید محمدعلی جمالزاده» کتابی است که به کوشش ایرج افشار و علی دهباشی گردآوری و به چاپ رسیده است. آنچه به نام خاطرات جمالزاده در این کتاب آمده، نوشته‌هایی است که به حوادث و سوانح زندگی‌اش مرتبط می‌شود و بعضی از آن‌ها در مجله‌های راهنمای کتاب، یغما و آینده چاپ شده است. ایرج افشار می‌گوید: «در این کتاب همچنین تعداد زیادی عکس چاپ می‌شود. ۷۵ عکس که جمالزاده به من داده و خود برای هریک از آن‌ها یادداشتی و یادگاری نوشته است. دیگر عکس‌ها آن‌هاست که من در سفرهای متعددم به ژنو (از ۱۳۳۶ تا ۱۳۷۰) از او گرفته‌ام.» جمالزاده خود می‌گوید: «شرح مختصر زندگانی‌ام سابقاً گویا در «اطلاعات هفتگی» به چاپ رسیده است، آش دهان‌سوزی نیست، سنم را درست نمی‌دانم. حدود نیم قرن پیش در اصفهان به دنیا آمده‌ام. پدرم از فامیل صدرهاست. آیت‌الله صدر که اخیراً در قم وفات یافت از پسر عموهای من می‌شود. پدرم اصلاً از سادات عامل (جبل لبنان) است. پدرش در همدان دختری از آن شهر گرفت و پدرم پس از مرگ پدر با مادر خود برای تحصیل به تهران و از تهران به اصفهان رفت. در اصفهان مادر مرا، که دختر میرزاحسن باقرخان از اعیان آن شهر بود، به زنی گرفت و از همان تاریخ پدرم که اهل منبر بود و لقب صدرالمحققین داشت از آزادی و عدالت دم می‌زد. قدرت ظل‌السلطان که حکومت اصفهان را داشت و تعصب آقا نجفی مانع بود که پدرم بتواند در خود اصفهان به موعظه پردازد، لهذا اغلب ماه‌های محرم و صفر و رمضان را در شهرهای دیگر ایران و مخصوصاً در تبریز می‌گذرانید. با چند تن از جوانان پرجوش و خروش دیگر، از قبیل حاج میرزا نصرالله بهشتی، ملک‌المتکلمین، محرمانه در اصفهان رساله‌ای نوشتند به اسم «رؤیای صادقه» که انتقاد سنت تخطئه‌آمیزی است و چنانکه از پدرم شنیدم آن را به دستیاری میرزاحسن خان، که بعدها گویا لقب مشیرالدوله گرفت و در آن تاریخ در سفارت ایران در پطرسبورغ عضو سفارت بود، محرمانه در پنجاه شصت نسخه به چاپ رساندند و برای شاه و صدراعظم و ظل‌السلطان و آقا نجفی و عده‌ی دیگری فرستادند و شاید بتوان «رؤیای صادقه» را که بعدها در بادکوبه و در مجله‌ی «ارمغان» به طبع رسید و جداگانه هم به‌صورت رساله‌ای به چاپ رسیده است اولین قیام مطبوعاتی آزادی‌خواهی در ایران به شمار آورد.»

قسمتی از کتاب خاطرات سید محمدعلی جمالزاده:

وقتی روزنامه‌ی «کاوه» به مناسبت مضایق مالی نتوانست دیگر انتشار یابد و حتی کتابی که به اسم «تاریخ روابط روس و ایران» به قلم من قطعه به قطعه در روزنامه‌ی کاوه به طبع رسید ناتمام ماند، برای تأمین معاش در سفارت ایران در برلن کاری پیدا شد و ضمناً محصلین ایرانی را نیز که به عده‌ی زیادی از وزارتخانه‌های ایران به برلن فرستاده شده بودند به من سپردند و چندین سال عمرم به تربیت و رسیدگی به امور آن‌ها گذشت و پشیمان نیستم. کم‌کم اسبابی فراهم آمد و مجله‌ای به اسم «علم و هنر» تأسیس شد که اداره‌اش با من بود و سردبیر آن نیز خودم بودم و مقدار زیادی از مقالات آن به قلم من است. در آنجا نیز چند قصه به طبع رساندم از قبیل «پلنگ» و «نوع‌پرست» و «دشمن خونی»؛ ولی این مجله هم دنباله‌ی درازی پیدا نکرد. کم‌کم روزگار مرا به ژنو (سوییس) انداخت و در مؤسسه بین‌المللی کار مشغول به کار شدم و هنور هم که متجاوز از بیست سال از آن تاریخ می‌گذرد در همان اداره مشغول به کارم. وقتی وارد این اداره شدم تنها یک پرونده در باب ایران موجود یافتم که مرحوم سلیمان میرزا مکتوبی به اداره کار نوشته و خبر داده بود که در دروازه قزوین اولین شرکت تعاونی به شکل مغازه‌ای افتتاح یافته و اطلاعاتی در باب اداره نمودن آن خواسته بود. امروز ایران وزارت کار دارد، شورای عالی کار دارد، سازمان بیمه‌های کارگران دارد، قانون کار دارد، اتحادیه‌های کارگری دارد، قانون بیمه دارد، قسمت مهمی از کارگران مرتباً به کنفرانس‌های کارگری بین‌المللی نماینده می‌فرستند و در محیط ایران جای خود را باز کرده دارای حیثیت و اعتباری شده‌اند. البته به هیچ‌وجه ادعا ندارم که این کارها را من از پیش برده‌ام. حاشا وکلا! ولی شاید وجود من هم به‌قدر سرسوزنی در تحقق این امور بی‌اثر نبوده است و همین‌قدر مرا بس. خرید کتاب خاطرات سید محمدعلی جمالزاده
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.