جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: حرمسرای قذافی

معرفی کتاب: حرمسرای قذافی

کتابی به قلم آنیک کوژان و برنده جایزه‌ی بزرگ باشگاه بین‌المللی مطبوعات.

آدم‌ربایی، تجاوز، تحقیر و خشونت. این سرنوشت انبوهی از زنانی بود که به چنگ معمر قذافی، حاکم مستبد لیبی، افتادند. آنیک کوژان نظام وحشتناکی را شرح می‌دهد که در آن زنان جوان به ارضای نیازهای حیوانی  قائد اعظم وادار می‌شدند. با فرا رسیدن بهار عربی، نسیم‌های امید بر سر تا سر کشورهای در حال تحولات وزیده بود. زنان تونسی با حضور در عرصه‌های عمومی قدرتشان را به نمایش گذاشته بودند و زنان مصری با حضور شجاعانه‌شان در میدان التحریر اعتماد به نفس و روحیه‌ی بالای خویش را. اما زنان لیبی کجا بودند؟ آن‌ها در حین انقلاب چه کرده بودند؟ مگر این همان انقلابی نبود که آن‌ها از مدت‌ها پیش در طلبش بودند، آغازگرش بودند و از آن حمایت کرده بودند؟ پس چرا حالا خودشان را مخفی کرده بودند؟ چرا آن‌ها از انظار عمومی پنهان نگه داشته شده بودند؟ لیبی کشوری بود که تا قبل از انقلاب، جهانیان فقط آن را به واسطه‌ی لودگی‌های قذافی و محافظان مونثش می‌شناختند. این‌ها زنان یونیفورم‌پوش و مسلحی بودند که رهبر لیبی می‌کوشید آن‌ها را به عنوان پرچمداران انقلاب خودش جا بزند، و حالا چرا هیچ خبری از زنان لیبیایی نبود. آنها کجا بودند؟ در پس این پنهان بودن چهره زنان لیبیایی ماجراهای زیادی پنهان شده بود. اما واقعیت ماجراها چه بود؟ حرمسرا حرمسرای قذافی زندگینامه‌ی قذافی نیست و خواننده نباید به این کتاب همچون زندگینامه‌ی سیاسی قذافی نگاه کند. کتاب حرمسرای قذافی، در واقع فقط به یک وجه هولناک از زندگی قذافی می‌پردازد؛ وجهی که عملا تبدیل به جزئی از ساختار حکومتی رژیم قذافی شده بود. نویسنده‌ی کتاب برایمان شرح داده چگونه قذافی تعرض جنسی را تبدیل به ابزاری برای استیلا بر دیگران کرده بود. در این جا منظور از دیگران طیف وسیعی را شامل می‌شود؛ از بردگان جنسیِ ساکن در حرمسرا تا رقبای سیاسی بالقوه و بالفعل قذافی و نیروهای شبه نظامی‌ای که در ماه‌های پایانی حیات قذافی علیه او می‌جنگیدند. قذافی‌ای که در کتاب حرمسرای قذافی به تصویر کشیده شده به قدری هول‌انگیز است که شاید باورش برای خوانندگان مشکل باشد. اما کتاب به قدری مستند و خوب پژوهش شده است که جای هیچ تردیدی باقی نمی‌گذارد. این کتاب داستان نیست، روایتی مستند است. آنیک کوژان خبرنگار فرانسوی نویسنده این کتاب است. ثریا شخصیت اول کتاب حرمسرای قذافی است، دختری که از مدرسه ربوده می‌شود. دختران لیبیایی زیادی در  این سال‌ها با این سرنوشت مواجه شده‌اند که بسیاری از آن ها از ترس آبروی خود درباره این موضوع سخن نمی‌گویند. ثریا سکوت خود را در این مورد شکست و آن را با آنیک کوژان نویسنده حرمسرای قذافی در میان گذاشت. آنیک کوژان که در سال ۲۰۱۱ برای بررسی نقش زنان در انقلاب لیبی به آنجا رفته بود با دختری به نام ثریا آشنا می‌شود و آن دختر داستان زندگی خود را برای او تعریف می‌کند. در آغاز آنیک کوژان آن صحبت‌ها را به صورتی که هویت ثریا آشکار نشود به صورت مقاله منتشر کرد. پس از دریافت بازخورد و انتقاد‌های زیاد و پیدا شدن نمونه‌های مشابه مورد ثریا بسیاری از خبرنگاران برای پیدا کردن ثریا کوشیدند. در نهایت آنیک کوژان کتاب حرمسرای قذافی را در دو بخش منتشر کرد بخش اول مربوط به ثریا و بخش دوم مربوط به موارد دیگر است. در این کتاب از شخصی به نام مبروکه نام برده می‌شود که مسئول تشریفات و یا شکارچی دختران برای قذافی است.

قسمتی از کتاب حرمسرای قذافی:

دختر همسفرم گفت: آه! عاقبت به طرابلس رسیدیم! او به قدری از دیدن خانه‌های شهر خوشحال و خرسند شده بود که یک جورهایی قوت قلب پیدا کردم. دختر دیگری گفت: دیگر حالم از سرت به هم می‌خورد! معنا و مفهوم حرف‌ها و اشاراتشان را درست نمی‌فهمیدم اما گوشم به آن‌ها بود. حواسم را حسابی جمع کرده بودم تا از بین حرف‌هایشان کوچک‌ترین اطلاعاتی را که ممکن بود از دهانشان بیرون بپرد قاب بزنم. تقریبا چهار ساعت با سرعت خیلی زیاد رانده بودیم. ماشین‌های دیگر به محض مشاهده‌ی قافله موتوری ما کنار زده بودند تا ما بی هیچ مانعی از جاده‌ها عبور کنیم. حالا شب شده بود و توده‌ی به هم ریخته و درهم برهم خیابان‌های پایتخت، همراه برج‌ها و چراغ‌هایش، از دور نمایان بود. سرعت ماشین ناگهان کم شد و از دروازه‌ی بزرگ یک محوطه‌ی عظیم برج و بارودار گذشتیم. سربازان به حالت خبردار ایستادند، اما حالت آرام دخترها در ماشین، گویای آن بود که احساس می‌کنند دارند به خانه برمی‌گردند. یکی از آن‌ها، خیلی ساده، به من گفت: این جا باب‌العزیزیه است. البته من با این اسم آشنا بودم. مگر کسی هم در لیبی بود که این اسم به گوشش نخورده باشد؟ این جا مکان اعمال قدرت بر کل ملت بود؛ این‌جا اقامتگاه سرهنگ قذافی بود. باب‌العزیزیه در زبان عربی یعنی دروازه پر زرق‌وبرق. این قلعه با شش کیلومتر مربع مساحت در حومه‌‌ی جنوبی طرابلس قرار دارد. اما در ذهن مردم لیبی، این نام در درجه‌ی نخست سمبل ترس و وحشت است. یک بار پدرم مرا به دیدن دروازه‌ی عظیم باب‌العزیزیه که تصویر عظیم و غول آسای قائد اعظم بر آن نصب بود، برد. دیواری به درازای چندین کیلومتر دورتادور محوطه را احاطه کرده بود. به مغز هیچ‌کسی خطور نمی‌کرد حتا از کنار این دیوار بگذرد. اگر کسی این کار را می‌کرد به جرم جاسوسی دستگیر می‌شد یا از آن بدتر ممکن بود درجا با گلوله‌های نگهبانان مسلح از پا درآید. شنیده بودم یک راننده‌ تاکسی بدشانس ماشینش درست کنار دیوار پنچر شده بود و این آدم بیچاره حتا فرصت نکرده بود از ماشینش پیاده شود و لاستیک یدکی را از صندوق عقب درآورد. چون نگهبانان با شلیک موشک ماشینش را منفجر کرده بودند! استفاده از موبایل در اطراف باب‌العزیزیه ممنوع بود و با متخلفان به سختی برخورد می‌شد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.