جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم
بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. روی کتاب حتا یک نقد منفی نوشته نشد، همه آن را ستودند ، هم منتقدان دوستش داشتند و هم خوانندگان. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای سال سال ۲۰۰۰ آمریکا شد. سداریس به خاطر این کتاب جایزهی ثربر برای طنز امریکایی را برد و مجلهی تایمز او را طنزنویس سال نامید. سداریس پرمخاطبترین طنزنویس پانزده سال اخیر امریکاست. تمام کتابهایش با مقیاسهای نجومی پرفروشاند. تاکنون در امریکا هشت میلیون نسخه از آثارش به فروش رسیده است. البته پرطرفدارترین و بهترین کتابش همین بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم است. این کتاب به زبانهای بسیاری ترجمه شده. سداریس میخنداند. به مفهوم واقعی کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشید که از کافکا و فاکنر و بورخس دارید. اتفاقا در بیشتر طنزهایش-به خصوص در این کتاب- فضاهای روشنفکری و روشنفکران را دست میاندازد و باعث خنده میشود. سداریس در دسامبر سال ۲۰۰۸ از دانشگاه بیرمنگام دکترای افتخاری دریافت کرد. او تا کنون بیش از چهل مقاله در مجلهی نیویورکر چاپ کرده است.قسمتی از کتاب:
اول ماه که قبض گاز و برق و تلفن میآمد من را مجبور میکرد که توی دفتر سررسید بگردم و از آدمهایی که بهش بدهکارند یک لیست تهیه کنم. مثلا به او میگفتم که یک کتابفروشی در لندن هفده دلار بدهی دارد. هیفده دلار! همین الان بهشون زنگ بزن و بگو فوری پول رو برام بفرستن. به او میگفتم که تلفن زدن به لندن بیشتر از هفده دلار خرج برمیدارد ولی اصلا برایش مهم نبود، میگفت اصول کار بیشتر برایش اهمیت دارد. قبل از این که چای از گلوشون پایین بره بهشون زنگ بزن. گوشی را برمیداشتم و وانمود میکردم که دارم شماره میگیرم. محال بود که دست پر برگردم، حتا اگر طلب شخصی خودم را هم میخواستم امکان نداشت یک انگلیسی به این راحتیها پول به کسی بدهد. گوشی را کنار گوشم نگه میداشتم و به باغ و خانههای منظم همسایههای والنسیا نگاه میکردم. خدمتکارهای یونیفرمپوش، سرویس چای خوری نقره به دست وارد اتاقها میشدند. مردان و زنان روی صندلی نشسته بودند و بدون عینک آفتابی به دیوارهای خانهشان زل زده بودند. چیزی که نگرانم میکرد این بود که من به خانهی والنسیا تعلق داشتم و در بین این همه خانه در نیویورک جایم این جا بود، در کنار کنتس پابرهنه. گفتم لندن جواب نمیده. فکر کنم امروز توی انگلستان تعطیل رسمی باشه. خب پس به اون کتاب فروشیه تو میشیگان زنگ بزن که بهمون دوازده دلار و پنجاه سنت بدهکاره.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...