جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: بازداشتگاه بردگان
«بازداشتگاه بردگان» کتابی است به قلم زورا نیل هرستن که انتشارات قدیانی آن را به چاپ رسانده است. «بازداشتگاه بردگان: روایتی مستند از آخرین محمولهی سیاه» رمانی منتشرنشده از زورا نیل هرستن، نویسندهی فقید امریکایی_افریقایی است که برای نخستینبار در ماه می سال ۲۰۱۸ و ۵۸ سال پس از درگذشت وی منتشر شد. این کتاب روایتی واقعی و مستند از زندگی آخرین بازماندهی دوران تجارت برده در آتلانتیک است؛ داستان بردگانی که با کشتی و بهصورت قاچاق از افریقا وارد امریکا شدند. هرستن در این شاهکار پرفروش، امکان دسترسی دلهرهآور به یکی از فاجعهبارترین جنایات دوران مدرنیته را میسر میسازد؛ جنایتی که وقتی از زبان قربانیاش بازگو میشود بسیار ملموستر انگاشته میشود. مخاطب به مجردِ مطالعهی این کتاب، گرفتاریها و معضلاتی که بسیاری از سیاهپوستان، بهویژه روشنفکران و رهبران سیاسیشان، در گذشتههای نهچندان دور با آنها مواجه بودهاند را درک میکند. آلیس واکر، نخستین نویسندهی سیاهپوست برندهی جایزهی پولیتزر معتقد است که هرتسن، این نابغهی جنوبی، در کتاب «بازداشتگاه بردگان» هم زخمها را نشان میدهد و هم بر آنها مرهم مینهد. واژهی اسپانیایی barracoon، ریشهی لغویاش از barraca سرچشمه گرفته است که به معنی کلبه، آلونک و کَپَر است. واژهی barracoon مبین ساختمان و بنایی است که از آن برای توقیف و نگهداری موقت بردگان افریقایی که به اروپا یا امریکا منتقل میشدند استفاده میشد. این ساختمانها شامل موانع، حصارها و محوطههای محصور در ساحل میشدند که گاهی به اندازهی یک آلونک سست و بیدوام بودند و گاهی هم به قوت یک قلعهی مستحکم یا بازداشتگاهی مخوف با سیاهچالهای متعدد بنا میشدند که سیاهپوستان افریقایی در آنها حبس میشدند. افریقاییهای محبوس در این سازهها یا ربوده شده، یا اسیر جنگی بودند یا در مسیر مهاجرت از سرزمینهای دورافتادهی خود به قارههای دیگر در دام سوداگران برده گرفتار شده بودند. بسیاری از آنها به دلیل شرایط نامناسب جسمانی یا طولانی بودن زمان سفر با کشتی در همین بازداشتگاهها میمردند و برخی دیگر هم در انتظار رسیدن یک کشتی برای بارگیری آنها که گاهی سه تا شش ماه به طول میانجامید تاب و توان خود را از دست میدادند و جان میسپردند. این مرحله از تجارت برده به نام «مرحلهی کشتیرانیِ بندر به بندر» شهرت داشت. در طی سالهای نخست ممنوعیت و سرکوب تجارت برده، گاهی بردگان و زندانیان ماهها روی کشتیها زندانی میشدند تا به ساحل امنی برای سوداگران برسند.قسمتی از کتاب بازداشتگاه بردگان:
هرچه به اطراف مینگریستیم چیزی جز آب به چشم نمیخورد. نه میدانستیم از کجا میآییم و نه میدانستیم مقصدمان کجاست. نام کشتیمان کلوتیلدا بود و کاجو رنج و عذاب بسیاری در آن متحمل شد. آه خدای من! صدای امواج پیدرپی به گوش میرسید و عذابم میداد. دریا چنان میغرید که انگار هزاران هزار حیوان وحشی در بوتهزار نعره میزنند. علاوه بر تمام این مصیبتها، زوزهی باد هم بر سطح امواج بر درد و رنجهایم میافزود. گاهی دریا طوفانی میشد و کشتی بر دوش امواج به آسمان برمیخاست و گاهی تصور میکردم هر آن در اعماق دریا غرق خواهد شد. ملوانان مدعی بودند که دریا آرام است، اما کاجو تصور میکرد که دریا بیوقفه در حال جنبوجوش است. روزی رنگ آب دریا تغییر کرد و ما چند جزیرهی کوچک در نزدیکیمان دیدیم، اما تمام آن مدت به ساحل نرفتیم و برای هفتاد روز روی دریا بودیم. یکی از همان روزها، دوباره دریا تغییر رنگ داد و اینبار شبهنگام کشتی در ساحل جزیرهای پهلو گرفت؛ اما ما اجازهی خروج از کشتی را نداشتیم و باید در طبقهی زیرین کشتی مخفی میشدیم. صبح روز بعد، آنها شاخههای سبزی از درختان برایمان آوردند و ما افریقاییها فهمیدیم که سفر دریاییمان تقریباً رو به پایان است. هفتاد شبانهروز را در آن کشتی سپری کردیم. هر چند گاهی در طبقهی زیرین کشتی زندانی میشدیم ولی غالباً روی عرشه بودیم. خوشبختانه در آن مدت، کسی از ما بیمار نشد و کسی هم جانش را از دست نداد. ناخدا فاستر مرد خوبی بود و آزارش به ما نرسید و در طی سفر، نسبتاً عادلانه رفتار کرد. از ما خواستند که در زمان توقف کشتی در بندر فورتمونرو کاملاً ساکت باشیم و صدایمان در نیاید؛ چراکه ناخدا میترسید کشتی توسط مأموران حکومتی به جرم تجارت برده توقیف شود. با فرا رسیدن شب، دوباره کشتی به راهش ادامه داد. کاجو نمیدانست که آنها چه نقشهای در سر دارند، اما به من گفتند که از راه رودخانه به جزیرهی دوازده مایلی میروند. روز بعد، ما را از آن کشتی پیاده و سوار کشتی دیگری کردند. سپس، کلوتیلدا را به آتش کشیدند مبادا که مأموران دولتی به آن دست یابند و پی به تجارت برده ببرند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...