جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: امریکا تحت لوای سوسیالیسم

معرفی کتاب: امریکا تحت لوای سوسیالیسم «امریکا تحت لوای سوسیالیسم» عنوان کتابی است از دینش دسوزا که نشر پیله آن را به چاپ رسانده است. سوسیالیسم همیشه در تاریخ بدنام بوده است و مردم آن را نوعی برد‌ه‌داری می‌دانستند. سوسیالیست‌های امروز به دنبال ارائه تفسیر جدیدی از آن هستند که ظلم و ستم آن را حذف و برنامه اقتصادی آن را حفظ کنند. ترکیب عجیب سوسیالیست‌ها امروز در حزب دمکرات لمریکا جمع شده‌اند. دینش دسوزا، نویسنده هندی الاصلِ مسیحیِ راست‌گرایِ امریکاییِ این کتاب است. او در اثر حاضر برای سوسیالیسم امریکایی واژه «سوسیالیسم هویت» را پیشنهاد کرده است. سوسیالیست‌های هویت، خواهان دگرگونی هنجارها و تعریف دوباره از رؤیای امریکایی هستند. طرح این کتاب دو بخشی است: ۱- بحث اخلاقی علیه سوسیالیسم هویت ۲- بحث اخلاقی درباره‌ی سرمایه‌داری بازار آزاد. دسوزا در اندیشه‌ی پرده‌برداری از سیاست‌های ظالمانه و شیادانه سوسیالیست‌های جناح چپ حزب دمکرات افتاده و نحوه‌ی عملکرد آن‌ها را بررسی کرده است. او همه موارد را استخراج کرده و در زمان و مکانی که جناح چپ به فکر همسان‌سازی اجباری فرهنگی و سیاسی امریکاست، ارائه می‌دهد. او همچنین به رد استدلال سوسیالیست‌ها درباره‌ی نقد اخلاقی به سرمایه‌داری پرداخته و اهتمام کارآفرینان را نسبت به ایجاد برابری، سهم عادلانه، همدلی، رفاه اجتماعی و درواقع وسعت نظر کارآفرینان را ستوده است. در کتاب «مزرعه‌ی حیوانات» هیچ مشکل اقتصادی وجود ندارد جز اینکه خوک‌ها قدرت را تصاحب می‌کنند. در کتاب «۱۹۸۴» حزب حاکم فقر و کمبود را خلق می‌کند تا اختیار مردم را به دست گیرد. اورول هرچند نویسنده بزرگی است اما خود را به یک نقد سیاسی محدود می‌کند و میل تمامیت‌خواهی سوسیالیسم را بیان می‌کند. او هرگز وانمود نمی‌کند که سوسیالیسم را بیان می‌کند. او هرگز نشان نمی‌دهد که سوسیالیسم چگونه این سیستم استبدادی را ایجاد می‌کند و احتمال یک سوسیالیسم ملایم‌تر را می‌دهد تا از آن جلوگیری کند. در دنیای واقعی، فروپاشی سیاسی سوسیالیسم در نتیجه شکست اقتصادی آن بود. این مسئله به‌خصوص در مورد اتحاد جماهیر شوروی بیشتر صدق می‌کند. برنامه‌های نجات‌بخش گورباچف با شکست مواجه شد: ابتدا با فروپاشی شوروی، سپس حزب حاکم کمونیست و در نهایت خود سوسیالیسم. چین هم به خاطر کاستی‌های اقتصادی سوسیالیسم را رها کرد. امروز سوسیالیسم در زیمبابوه ، کوبا و ونزوئلا آهسته در حال دور شدن است. پس چگونه می‌توان افکار سوسیالیستی را دوباره پذیرفت درحالی‌که تجربیات اقتصادی رژیم‌های سوسیالیستی گذشته را ملاحظه کرده‌ایم؟

قسمتی از کتاب امریکا تحت لوای سوسیالیسم:

امریکا بر پایه اصول مخالف با سوسیالیسم تأسیس شد. با کمال تعجب دو شخصی که این موضوع را تصدیق کردند مارکس و انگلس بودند. مارکس امریکا را یک «جامعه بورژوایی» نامید و اعتقاد داشت سرمایه‌داری در امریکا بسیار سریع‌تر و ننگ‌آورتر از هر جای دنیا پیشرفت کرد. انگلس بر تمایز امریکا تأکید کرد. او هرچند بر پیروزی نهایی طبقه کارگر اصرار داشت، به مشکلات خاص پیشرفت پایدار حزب کارگران در ایالات متحده اقرار کرد. در سال ۱۹۰۶ ورنر سومبارت، اقتصاددان، کتابی تحت عنوان «چرا در ایالات متحده سوسیالیسم وجود ندارد؟» منتشر کرد. او می‌دانست که سوسیالیسم در اروپا باب شده بود و جنبش‌های سوسیالیستی، احزاب سوسیالیست، نهایتاً دولت‌های سوسیالیست وجود داشت. اما در امریکا این‌طور نبود. مطمئناً امریکا سوسیالیست داشت و به‌زودی یک کاندیدای سوسیالیست به نام یوگن دبس برای رقابت ریاست جمهوری خواهد داشت. حتی سومبارت اذعان کرد که سوسیالیسم یک ردپای دائمی مشکل‌زا در خط مشی سیاسی امریکا خواهد داشت، همان‌طور که مارکس و انگلس هم می‌گفتند. توضیح سومبارت این است که کارگر امریکایی آن را خیلی خوب دارد. شکم او آن‌قدر سیر است که یک سوسیالیست آشوبگر شود. به قول سومبارت تمام آرمان‌شهرهای سوسیالیستی به خاطر «گوشت سرخ‌شده» و «پای سیب» به دردسر افتاده‌اند. شخص دیگری که ادعا می‌کند سوسیالیسم به امریکا نمی‌آید دونالد ترامپ است. او در بیانیه ۲۰۱۹ خود در سازمان ملل، به‌شدت تأکید کرد که امریکا هرگز یک کشور سوسیالیست نخواهد شد و آن را در خطابه ۲۰۲۰ تکرار کرد. اکنون این مطلب یک خط استاندارد در مسیر انتخابات او شده که تشویق‌ها و هیاهوها را برایش به دنبال دارد. برعکس مارکس، انگلس و سومبارت، از نظر ترامپ این ربطی به تفسیر جامعه‌شناختی یا پیش‌بینی تاریخی ندارد. از دیدگاه ترامپ او و دیگر امریکایی‌ها باید سخت تلاش کنند تا از استقرار سوسیالیسم در آنجا جلوگیری کنند. واضح است که ترامپ یک مخالف است؛ اما حقیقتاً او موافق چیست؟ همین سؤال را می‌توان درباره‌ی اقدامات ترامپ، حزب جمهوری‌خواه و محافظه‌کاران پرسید. محافظه‌کاران از چه چیزی می‌خواهند محافظت کنند؟ پاسخ این سؤال را می‌توان با نگاهی به شعار انتخاباتی رسمی ۲۰۱۶ ترامپ «امریکا را دوباره عالی کنید» یا شعار تبلیغاتی غیررسمی ۲۰۲۰ او «امریکا را عالی نگه دارید»، دریافت. از نگاه من، همه‌ی این موارد یک سؤال مهم ایجاد می‌کند: امریکا در ابتدا چگونه بزرگ و ارزشمند شد؟ به نظرم روحیه‌ای که امریکا را ساخت، همان است که تلاش می‌کنیم حفظ کرده و زنده نگه داریم. من به عنوان یک مهاجر، ابتدا به موضوع پایه‌گذاری امریکا علاقه‌مند شدم. وقتی در ۱۹۷۸ به آریزونا رسیدم، یک دانشجوی مبادله‌ای از هند بودم و فقط جذب رفاه زندگی روزانه مردم امریکا شدم. نه زندگی افراد مشهور، نه ثروتمندان، بلکه مردم عادی، مثلاً زندگی والدین میزبان خودم، رئیس پستخانه یک شهر کوچک و همسرش، یک معلم مدرسه ، یک چوپان محلی و یک گله‌دار و همسرش. این‌ها مردم عادی بودند اما خیلی خوب زندگی می‌کردند، یک ماشین دوم، یک «جزیره» آشپزخانه! یک حیاط خلوت زیبا و زندگی آن‌ها شبیه افراد مرفه و شیک بود. مدت کوتاهی در پاتاگونیا آریزونا، شش مایل دورتر از مرز مکزیک ساکن بودم. خانواده‌ی میزبان من، پیشنهاد یک سفر گردشی را دادند. گفتند: تو را به Grand Canyon می‌بریم، منطقه Tomb Stone برای تفنگ‌بازی در .K .0 Corral من گفتم: اوه، بسیار عالی! اما آن چیزی که در ذهن من بود نوع دیگری از گردش بود. من می‌خواستم سوپرمارکت محلی را ببینم که انواع بی‌شماری پنیر و بستنی داشت، یا فروشگاه سخت‌افزار که اختراعات جدید و زیادی را تماشا کنم، یا یک مزرعه محلی را که شخصی روی تراکتور یا گاوآهن نشسته و صدها جریب زمین را شخم می‌زند، یا یک مرکز خرید در Tucson که بتوانم سوار پله‌برقی شوم و اشیاء و اقلام عجیب از ماشین‌های تایپ برقی گرفته تا مبلمان راحتی تا مایکروفرها و اسباب بازی‌هایی که آواز خوانده و حرف می‌زنند، همه را ببینم. سال‌ها بعد، در یکی از اختراعات هوشمندانه شگفت‌زده ماندم: «چمدان چرخدار.» چه ایده خوبی! قدیمی‌ترین اختراع بشر یعنی چرخ را بردار و چهار تا از آن را به یک چمدان وصل کن. فکر کن به تمام آن رنج‌ها، شانه‌های افتاده و خسته، گذشته بد، که مردم آن روزها تحمل کردند. زندگی ما اکنون به خاطر آن چمدان‌های چرخدار بسیار راحت شده است. کسی که به آن فکر کرده، یک نابغه بوده، کاش می‌شد او را دید و تشکر کرد. برای اکثر امریکایی‌ها رفاه اساسی زندگی مدرن مهم است. من در کشوری بزرگ شدم که عمدتاً کمبود داشت. به همین خاطر زندگی امریکایی را تحسین می‌کنم و می‌دانم زندگی بدون این امکانات چقدر سخت می‌گذرد. همچنین واقفم که در روزگار نه چندان دور، امریکا هم این آسایش را نداشت و یکی از کشورهای فقیر و عقب‌مانده بود. در زمان تأسیس امریکا شغل اکثر مردم کشاورزی و روستانشینی بود. سپس در یک دوره نسبتاً کوتاه، امریکا پولدارترین و پررونق‌ترین کشور در جهان شد. در اواسط قرن ۱۹ تولید داخلی خود را به دو برابر و در اواخر قرن ۱۹ دوباره آن را دو برابر کردند. ایالات متحده یکی‌یکی تمام کشورهای پیشرفته اروپا را پشت سر گذاشت؛ حتی از کشور مادر خود یعنی انگلستان هم در آغاز قرن بیستم سبقت گرفت. این زمان «قرن امریکا» نامیده شد. قرن چیرگی بلاشک امریکا که تا امروز خلاق‌ترین و موفق‌ترین جامعه است. راستی همه‌ی این‌ها چگونه اتفاق افتاد؟ این دگرگونی نه‌تنها امریکا را موفق کرد، بلکه به سبک زندگی معاصر آن‌ها و رؤیای امریکایی‌ها رنگ تازه بخشید.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.