جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
ما مردم/ نقش پررنگ اتحاد و همدلی
کتاب «ما مردم»، نوشتهی تیموتی گارتون اَش، به همت نشر ثالث به چاپ رسیده است. کتابی پیرامون نقش مردم، احزاب و روزنامهنگاران در تغییرات بنیادین سیاسی در اروپای شرقی و تأثیرات و نتایج ماحصلِ این اتحاد و همدلی. نویسنده میگوید: آنچه را در لهستان و مجارستان در حال وقوع بود، حتی نمیشد انقلاب نامید. در واقع آمیزهای از انقلاب و اصلاحات بود. من که اسمش را «اصقلاب» (ترکیب دو کلمه اصلاحات و انقلاب) گذاشته بودم. عنصر نیرومند و اساسی تغییر از بالا به رهبری اقلیت روشنگر حزب کمونیست همچنان حاکم وجود داشت، اما عنصر زنده و پرشور فشار از پایین هم بود. در مجارستان تغییر از بالا نیرومندتر بود و در لهستان فشار از پایین، اما در هر دو کشور، این دو جریان در تعامل بودند. این تعامل را اصولاً مذاکرات میان نخبگان حاکم و اپوزیسیون پدید آورده بود. چند تابلو راهنمای اصلی وجود دارد. در هر دو کشور مجارستان و لهستان رد جوکهای سرراست دربارهی اصقلاب، ۱۹۸۹ را از مه ۱۹۸۸ میتوان پیدا کرد. بهطور مشخص، اصقلاب در لهستان با اعتصابها و در مجارستان با کنفرانسی حزبی شروع شد. آن کنفرانس کاروی گروس را که فقط ۵۷ سال داشت، جایگزین یانوش کادار، دبیرکل ناخوشاحوال حزب، کرد و غرب، طبیعتاً، از او به عنوان دبیر کلی جوان، عملگرا و پرتحرک استقبال کرد؛ اما رهبری کارولی گروش در خلال یک سال و اندی بعد بیشتر عقبنشینی گیج و سراسیمه بود تا پیشروی پرتحرک و حزب مرحلهبهمرحله از مواضع خود عقبنشینی کرد: حزب تا پایان ۱۹۸۸ به گروههای اپوزیسیون اجازهی تشکل و ساماندهی تظاهرات را داد؛ در ژانویهی ۱۹۸۹، پارلمان تضمینهای قانونیِ انجمنها و مجمعهای آزاد را به تصویب رساند (اما این تضمینها هنوز شامل احزاب سیاسی نمیشد)؛ در فوریه حمایت اصولی خود را از «گذار به یک نظام چندحزبی» اعلام کرد، و در آوریل رسماً اصول لنینیستی تمرکزگرایی را کنار گذاشت. این همه تا حدی نتیجهی استراتژی محتاطانه عقبنشینی با هدف پیشروی بود. گرفتاریاش این بود که آنها اصلاً نتوانستند پیشروی کنند. پیشرویکنندگان این ماجرا گروههای اپوزیسیون و احزاب نوپایی بودند که نمایندگانشان را در جشن دیدم. پیشروندگان آنها بودند و روزنامهنگارها. بیتردید، تظاهرات گسترشیابنده، بهخصوص در سالروزهای انقلابهای پیشین مجارستان در پانزدهم مارس (۱۹۴۸) و بیست و سوم اکتبر (۱۹۵۶) تأثیرگذار بود، اما رسانهها و بهخصوص پخش تلویزیونی تظاهرات هم تأثیر عمیقی داشت. در مجموع عدم تناسب میان «کش» مردم و «واکش» حزب عجیب و غریب بود.قسمتی از کتاب ما مردم:
در لهستان اوضاع را یک انتخابات تغییر داد و در مجارستان یک مراسم خاکسپاری: مراسم خاکسپاری پیکر ایمره ناگی در سی و یکمین سالگرد مرگش. فعالان اپوزیسیون درست یک سال قبل در شانزدهم ژوئن به مناسبت سالروز اعدام ناگی تظاهرات کرده بودند، پلیس تظاهرکنندگان را با شدت و خشونت تمام متفرق کرده بود. حالا همان پلیس یاریرسان اپوزیسیون شده بود که مشغول تدارک مراسم خاکسپاری رسمی و تشریفاتی دوباره قهرمانِ ۱۹۵۶ بود. همه میدانند که آن انقلاب را تانکهای روسی سرکوب کرده بودند و الگوی واکنشهای شوروی (و عدم واکنش غرب) در قبال انقلابهای اروپای شرقی طی سی سال آینده را پایهریزی کردند. اما مجارها آن عهدشکنی بخصوص و اعدام ناگی را به یاد داشتند: یادشان بود که نیروهای امنیتی شوروی با ضمانت رسمی و کتبی یانوش کادار، ناگی و همکاران نزدیک او را، که به سفارت یوگسلاوی پناهنده شده بودند، از سفارت خارج کردند، فقط برای اینکه آنها را از رومانی اخراج کنند، به مجارستان برگردانند، در سلولهای انفرادی محبوس کنند، در محاکمهای نمایشی، زشت و مسخره محکوم کنند و به دار بیاویزند. مجارها این هم یادشان بود که مسئول مستقیم اعدام ناگی، یانوش کادار، سی سال آزگار در رأس دولت و حزب بوده و مدام دروغ گفته است. کادار فقط دروغ گفته، دربارهی همهچیز دروغ گفته. این خاطرهای جمعی بود و از آن رو که سالیانِ سال سرکوب شده بود، تأثیرش بهشدت فزونی گرفته بود. یکی از معدود متهمانی که از محاکمه ناگی جان به در برد و تا امروز در بوداپست زندگی میکند تا چنین روزی را به چشم ببیند، میکلوش واشارلی است. او مردی است آرام و خوشرو، با سیمایی اندکی درهمشکسته. واشارلی در خلال انقلاب مشاور و سخنگوی مطبوعاتی ناگی بود. او در دهه هشتاد به سیاستمدار پختهی اپوزیسیون دموکراتیک بیتجربه بدل شد و نزد مهمانهای غربی شخصیت معروفی بود، اما همچنان با اعضای ارشد حزب هم در تماس بود. او به همراه اقوام اعدامشدگان و شورشیان و فعالان دیگری که از زندان جان به در برده بودند، اوضاع را نظاره میکرد و انتظار میکشید. او بالاخره با یکی از نگهبانهای زندان دوست شده بود و از طریق همو فهمیده بود که بقایای ناگی و رفقایش را در گوری بینام و نشان در قطعه ۳۰۱، پرتترین گوشهی یک گورستان متروکه، دفن کرده بودند. در نتیجه مادام که یانوش کادار کنترل مطلق را در دست داشت، عدالت حتی بهگونهای عطف به ماسبق شونده هم هیچ شانسی نداشت: برائت ناگی به معنای اعلام جرم علیه کادار بود. درواقع، طبق گزارش یک منبع معمولاً موثق، هنگامی که دو نفر از دستپروردگان کادار سعی کرده بودند او را راضی به استعفا کنند، او سرشان فریاد زده بود: «خودتان که میدانید چه خبر میشود! آنها ظرف دو ماه از لاسو رایک و ظرف یک سال از ایمره ناگی اعاده حیثیت خواهند کرد!» غرب مدح و ثنای کادار را میگفت و مدتها بود که جهان ناگی را از یاد برده بود، اما کادار یادش بود. او یادش بود که خودش مکبث و ناگی بانکو است. در بهار ۱۹۸۸ کاملاً معلوم بود که کادار رفتنی است. اقوام و جانبهدربردگان انقلاب ۱۹۵۶ مبادرت به تشکیل کمیته عدالت تاریخی کردند. آنها در سیاُمین سالگرد آن جنایت مراسم کوچک و محترمانهای در قطعهی ۳۰۱ برگزار کردند، اما تظاهرات متعاقب آن در مرکز شهر به دست پلیس درهمشکسته شد. اما رهبران جدید حزب دریافتند که اگر بخواهند اعتبار پایدار کسب کنند، باید از ناگی اعاده حیثیت کنند. در غیر این صورت، قضیهی ۱۹۵۶ برای همیشه رویشان سایه خواهد انداخت. در نتیجه، دولت در ژانویه اعلام کرد تصمیم گرفته اجازه دهد ناگی را از زیر خاک بیرون بیاورند، هویتش را شناسایی کنند و بقایایش را به گونهای درخور دوباره به خاک بسپارند. دو روز بعد، ایمره پوژگای بار دیگر مجبور شد با تحولات سیاسی ناشی از نتایج کمیته فرعی کمیته مرکزی که با هدف ارزیابی مجدد چهل سال گذشته تشکیل شده بود، هماهنگ شود! او رسماً اعلام کرد که رویدادهای ۱۹۵۶ آنگونه که سابقاً تأکید میشد، نه «ضدانقلابی»، بلکه «خیزشی مردمی علیه الیگارشی حاکم بود که کشور را به تباهی کشانده بود». ما مردم را فروغ پوریاوری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۷۶ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۳۸ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...