جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

فیلمنامه اصلی: رزمناو پوتمکین

فیلمنامه اصلی: رزمناو پوتمکین «رزمناو پوتمکین» فیلمی است به کارگردانی سرگئی آیزنشتین و محصول سال ۱۹۲۵ اتحاد جماهیر شوروی سابق. «رزمناو پوتمکین» در سال ۱۹۲۵ ظرف چند هفته در اودسا ساخته شد. خالق آن سرژ میخائیلوویچ ایزنشتین که در بیست‌و‌سوم ژانویه ۱۸۹۸ متولد شده بود، آن زمان ۲۷ سال داشت. او پسر مهندسی بود و از کودکی ذوق و استعداد بسیار در حوزه‌های نمایش و نقاشی از خود نشان می‌داد. اندکی پیش از ۱۹۱۴ با مادرش در سن پترزبورگ مستقر شد و در رشته‌ی مهندسی به تحصیل پرداخت. هنگامی‌که انقلاب ۱۹۱۷ به پیروزی رسید، آیزنشتین با اشتیاق به آن پیوست و در ارتش سرخ خدمت کرد. در آنجا با عنوان دکوراتور تئاترهای سیاری کار می‌کرد که در جبهه‌های جنگ‌های داخلی می‌گشتند. در سال‌های ۱۹۲۱-۱۹۲۲، در مسکو شاگردی کرد و پس از آن دکوراتور مایرهولد و مرد مشهور دنیای تئاتر شد و یک سال بعد، یعنی در ۱۹۲۳، در تئاتر پروکولت (فرهنگ پرولتاریایی)، به کارگردانی پرداخت، در همین تئاتر بود که «مکزیکی» را با استفاده از اثر جک لندن خلق کرد و بعد هم فرزانه را که اقتباسی بسیار آزاد از نوشته‌ی اوستروفسکی بود به شیوه‌ی فوتوریسم و با الهام از سیرک و موزیک هال به روی صحنه برد. آن‌گاه در مجله «لف»، که از آن مایاکوفسکی بود، بیانیه‌ای دربارۀ «مونتاژ تفریحات» در کارگردانی تئاتر به چاپ رساند. آیزنشتین پس از آنکه ماسک گاز را نه در یک تئاتر، بلکه در یک کارخانه‌ی مواد شیمیایی به روی صحنه برد، طرح تهیه‌ی یک سلسله فیلم برای پرولت کولت را ریخت. این طرح، شامل مجموعه‌ای به نام به سوی دیکتاتوری پولتاریایی بود و باید تاریخ انقلاب روسیه را از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۱۷ در بر می‌گرفت. از این مجموعه، که هفت فیلم برایش در نظر گرفته شده بود، فقط یکی موسوم به «اعتصاب به یاری تیسه اپراتور« توانست تحقق پیدا کند. کار مونتاژ فیلم «اعتصاب» در دوازدهم دسامبر ۱۹۲۴ به پایان رسید. دولت شوروی آن زمان در فکر بود که به‌وسیله‌ی فیلم‌ها، از بیستمین سال انقلاب ۱۹۰۵ یاد کند. در آن هنگام سینمای شوروی در شرایط دشوار اقتصادی که بر اثر جنگ‌های داخلی ویران شده بود و با زحمت از نو قد راست می‌کرد، نخستین قدم‌هایش را بر می‌داشت. دو شخصیت نیرومند متعلق به مکتب‌های پیشروی فوتوریسم و کنستروتیویسم، یعنی لف کوله شف و ژیگا ورتوف، بر کارهای جوانان مهر تأیید نهاده بودند. روز نوزدهم مارس ۱۹۲۵ کمیسیونی که از طرف کمیته مرکزی حزب کمونیست مأمور زنده کردن یاد ماجرای ۱۹۰۵ شده بود تصمیم گرفت چند فیلم بلند تهیه کند، فیلم‌هایی چون ستوان اشمیت، یکشنبه سیاه، سال ۱۹۰۵، اوختومسکی مکانیسین (که دیمیتریف کارگردانی‌اش را عهده‌دار بود.)، شعله از جرقه جهید (مجموعه‌ای شامل شش اثر از باسالیگو)، مادر به کارگردانی پودوفکین، از روی اثر ماکسیم گورکی و غیره بودند... نخستین اثر از این سلسله فیلم‌ها، که موضوعش جنبش‌های انقلابی ملوانان در سباستوپول و کرونستات بود، به سبب مرگ سازنده‌اش چایکوفسکی به‌طور قطع به دست فراموشی سپرده شد. یکشنبه سیاه، (روز نهم ژانویه ۱۹۰۵) که درباره‌ی تظاهرات سن پترزبورگ بود، با استفاده فیلمنامه‌ای که اثر شجه گولف بود، به کارگردانی ویسکوفسکی تهیه شد. در‌باره‌ی سال ۱۹۰۵ هنگامی تصمیم‌گیری شد که س. م آیزنشتین در معیت نینا آگادیا، مبارزی انقلابی که برخی از رویدادها را به چشم دیده بود، برای یکی از سناریوهای خود کار می‌کرد. این دو اثری چند صد صفحه‌ای نوشتند که آغازش پایان جنگ روسیه و ژاپن بود و با در هم شکسته شدن شورش کراسنوپرسنیا در مسکو به پایان می‌رسید و ماجراهایش در سن پترزبورگ، باکو، اودسا، تومسک، سباستوپول، قفقاز، خاور دور و ... روی می‌داد. تهیه‌ی فیلم با صحنه‌های مربوط به اعتصاب‌ها و تظاهرات در لنینگراد آغاز شد. اپراتورهایی چون اتیسه، لوینسکی، اسلاوینسکی، و «پنج تن آهنین» یعنی آلکساندروف، استرائوش، گوماروف، لفشین و آنتونوف، جوانان پرشوری که از پرولت کولت آمده بودند، با آیزنشتین کار می‌کردند. هوای نامناسب، کار تهیه «۱۹۰۵» را قطع کرد. در سن پترزبورگ سابق، هوای خوب کم دوام است. مدیر استودیوی لنینگراد، که اهل اودسا بود، به آیزنشتین توصیه کرد به این شهر جنوبی که هوای خوب و مناسب در آن مدت درازی ادامه می‌یابد، برود. افراد جوان این گروه سینمایی، پیش از رفتن به اودسا، مدتی در باکو ماندند و پیش خود حساب می‌کردند که صحنه‌های مربوط به شورش ۱۹۰۵ را در این شهر تهیه خواهند کرد. از آن پس، تیسه یگانه اپراتوری بود که برای این فیلم کار می‌کرد. در اودسا، آیزنشتین به‌طور ناگهانی تصمیم گرفت فیلم «سال ۱۹۰۵» را رها کند و فقط یکی از ماجراهای کوتاه مربوط به آن را که شورش رزمناو پوتمکین بود تهیه کند.

قسمتی از فیلم‌نوشت رزمناو پوتمکین:

ناگهان در قسمت بالای پلکان، سربازانی کپی به سر، که نیم‌تنه‌های سپید به تن داشتند و سرنیزه‌های‌شان را جلو آورده بودند، آشکار شدند. آن‌ها با قدم‌هایی مرتب و خودکار شروع به پایین آمدن کردند. شلوارشان از پارچه تیره بود و چکمه‌های بلندشان کاملاً واکس خورده بودند. روانداز تیره لوله‌شده‌ای روی نیم‌تنه سپیدشان حمایل شده بود. تفنگ‌های آنان بی‌هیچ اخطاری، شلیک شدند... زنی سربرگرداند و با صورت به زمین افتاد. مردم دچار هراس شدند. مرد فلج از پلکان پایین می‌رفت. زن چتر به دست، جلوی گروهی از مردم سراسیمه، هنگامی‌که می‌دوید به سبب دامن بلندش دچار زحمت می‌شد. مرد فلج، با تکیه به دست‌هایش، پله‌پله پایین می‌رفت، مردم بدون نظم به سوی بندرگاه پایین می‌رفتند. بالای پلکان، جلوی پیکره ریشلیو که لباس یونانی به تن داشت، تیراندازها همچنان به سوی مردمی که می‌گریختند، پیش می‌آمدند. پاهای مردی که به‌نحوی مرگبار هدف گلوله قرار گرفته بود، خم شدند. روی پلکان بزرگ همه جا ترس بود. مردم به هر سو می‌گریختند. در کنار مردی که کشته شده بود، پسر خردسال گریه می‌کرد. مردم بی‌سلاح و سرآسیمه، می‌گریختند، سربازان همچنان پایین می‌آمدند، شلیک می‌کردند، می‌کشتند، چکمه‌هایشان جسدها را لگدمال می‌کردند. عده‌ای برای گریز از گلوله، کنار سنگی که در حاشیه پلکان باشکوه بود، کز کرده بودند. یک مرد و یک زن، یک شاگرد دبیرستان، یک زن دیگر... در کنار آن‌ها، یک مرد و یک پیرزن که گلوله خورده بودند، به زمین افتادند... چکمه‌های واکس‌خورده از پله‌ها پایین می‌آمدند و مرده‌ها و زخمی‌ها را لگدمال می‌کردند. در وسط پلکان، مادری که موهای سیاه انبوه داشت، دوان‌دوان پایین می‌آمد. دست پسرش را که پشت سر او از پله‌ها پایین می‌آمد محکم به دست گرفته بود. شلیک دیگری از تفنگ‌ها صورت گرفت. گلوله‌ای به پسر خردسال خورد. زن که با فشار مردم به جلو کشیده می‌شد، همچنان می‌دوید و دست فرزندش را گرفته بود. مادر ناگهان دریافت که پیکر کوچک بی‌حرکت است. سربرگرداند. گلوله به سر کودک خورده بود. مادر فریادی از هراس سر داد. ناگهان هراس‌آلود توقف کرد، دست‌هایش را روی شقیقه‌هایش گذاشت. پسرش روی پله‌ها افتاده بود. از سرش که موهایی کوتاه داشت خون بیرون می‌زد. هراس، چهره‌ی مادر را پوشانده بود. پسر بچه‌های دیگری از پلکان پایین می‌آمدند. شلوارهای سپید و ساق پاهای برهنه شان از کنار کودک تیر خورده می‌گذشتند. مادر بیمناک، در میان ترس، سر می‌جنباند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.