جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
فیلمنامه اصلی: آواز گنجشکها
آواز گنجشکها فیلمی است به کارگردانی مجید مجیدی و محصول سال ۱۳۸۶ سینمای ایران. در این فیلم بازیگرانی همچون رضا ناجی، کامران دهقان، حامد آغازی، پویا صالحی، محمدرضا شیخی، مسعود چوبین و فاطمه بابایی به نقشآفرینی پرداختهاند. تورج منصوری فیلمبرداری فیلم را بر عهده داشته و حسین علیزاده نیز برای آن موسیقی متن ساخته است. رضا ناجی توانست برای این فیلم جایزه خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد را از جشنواره فیلم برلین از آن خود کند. روایت فیلم، سیر یک تحول است. کریم که در مزرعهی پرورش شترمرغ کار میکند، گویی خلاء روابط انسانی با محیط بیرون سبب شده تا با شترمرغها انس بگیرد. نقطه بحرانی برای او با فرار یکی از شترمرغها از مزرعه شکل میگیرد. جستجوی با تمام وجود کریم نیز حاصلی ندارد و این قضیه باعث میشود تا از کار اخراج شود. وقوع این حوادث سبب میشود تا کریم برای یافتن کار راهی شهر شود. شهر برای او مفهوم بیگانه و غریبی است. در آنجا او مجبور میشود با موتور مسافرکشی کند. اما در این فضا حوادث زیادی بر سر راه کریم قرار میگیرد که سبب میشود که او دگرگون شده و دیگر آن انسان ساده مزرعهی پرورش شترمرغ نباشد. لسآنجلس تایمز پیرامون این فیلم مینویسد: هنر اصلی فیلم در صحنهها و روایت غیر قابل پیشبینی فیلم است. جایی که مجیدی به کمک بازیگرانش موقعیتهای کمیکی نیز خلق میکند. مجیدی در جشنواره برلین اذعان داشته که حین نوشتن و ساخت این فیلم تحت تاثیر فضاهای نئورئالیسم ایتالیا و کارگردانانی همچون فدریکو فلینی و ویتوریو دسیکا بوده است. این که این ادعا چقدر در عمل، به درستی به زبان سینما ترجمه شده جای بحث دارد. بحثی که میتوان فارغ از جوایز جشنوارهای بر روی آن تامل کرد.قسمتی از فیلمنامه آواز گنجشکها:
در دشتی وسیع و سرسبز که در اطرافش تپههایی کوچک دیده میشوند در محوطهای مستطیل شکل که با فنس محصور شده است، محوطه نگهداری شترمرغها دیده میشود. در اطراف محوطه چندین کلبه و عمارت کوچک دیده میشود که مخصوص اقامت کارگران یا انبارهای علوفه هستند. کریم مردی ۴۵ ساله و درشت اندام، در حالی که علوفههایی را حمل میکند به شترمرغها نزدیک میشود. شترمرغها همه به سمت او هجوم میآورند. کریم با لوله پلاستیکی نسبتا بلندی که در دست دارد آنها را به عقب میراند و در حالی که علوفهها را بینشان تقسیم میکند، با آنها حرف میزند گویی صمیمیتی بین کریم و شترمرغهاست. با هر کدام جداگانه و با جدیت حرف میزند طوری که انگار تکتک آنها را میشناسد. کریم: (با لهجه شیرین ترکی) چه خبرتونه؟! غذا برا همتون هست! مگه از قحطی اومدین؟ هوی، بیا این ور... (شترمرغها به علوفهها هجوم میآورند و کریم با لوله ای که در دست دارد آنها را به آرامش دعوت میکند. کریم به آنها خیره میشود و خطاب به شتر مرغ دیگری) کریم: تو دوباره هول زدی؟ یادت رفت اون دفعه یک تیکه لوله از تو حلقت کشیدم بیرون، داشتی خفه میشدی! چه خبرته ؟!! (خطاب به شتر مرغ دیگری) برا بقیه هم بذار، همشو خودت نخور. صدای ماشینی خارج از کادر شنیده میشود که میایستد. یک شورلت قدیمی (نیسان) در آن سوی حصارِ شترمرغها میایستد، مردی حدودا ۵۰ ساله از ماشین خارج می شود (عباس آقا) بار وانت علوفه شترمرغهاست. کارگران مشغول خالی کردن علوفه هستند. عباس آقا به کریم نگاهی می کند. کریم در حال احوالپرسی به عباس آقا نزدیک می شود. عباس آقا: (با لحنی عادی) چطوری کریم؟ کریم در حالی که بغل دیگری از علوفه را برای شترمرغها میبرد جوابش را میدهد. عباس آقا: کریم! از محل میاومدم، زنت گفت به کریم بگو تونستی خودتو برسون اون جا! کریم برمیگردد به سمت عباس آقا و حالش کمی نگران است. کریم: چی شده؟! اتفاقی افتاده؟ عباس آقا: نه بابا، نگران نباش... هیچی... گفت بچهها رفتن تو آب انبار، (به گوشش اشاره میکند) این چیزه دخترت گم شده! کریم: (نگران) سمعک؟ چطوری؟ عباس آقا: نمیدونم... گفت افتاده تو آب انبار... بچهها داشتن دنبالش میگشتن... خانمت گفت اگه میتونی زود بیا... کریم: عباس آقا چیزی نشده که؟ عباس: نه بابا همینی که گفتم. کریم: قربانت. )دست روی شانه عباس آقا به عنوان تشکر میزند و میرود. عباس آقا بر میگردد و به کارگران نگاه میکند.)
در حال بارگزاری دیدگاه ها...