جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: همۀ پسران من
همۀ پسران من فیلمی است به کارگردانی اروینگ ریس و محصول سال ۱۹۴۸ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون ادوارد جی رابینسون، برت لنکستر، هاوارد داف، ارلن فرنسیس، هری مورگان و الیزابت فریزر به نقشآفرینی پرداختهاند. کمپانی یونیورسال توزیع این فیلم ۹۴ دقیقهای را بر عهده داشت. فیلم از نمایشنامه آرتور میلر، با همین نام، اقتباس شده است. نمایشنامهای که دو سال قبل از مرگ فروشنده، نوشته شده و از جمله درامهایی در پروندۀ میلر است که در طول زمان جاودانه شد. همانگونه که در مرگ فروشنده، قشر کارگر در کانون فراز و فرودهای درام است، در نمایشنامۀ همۀ پسران من، قشر بورژوا در زیر ذرهبین تیزبینانۀ میلر قرار گرفتهاند. هر دو نمایشنامه به عنوان قرینۀ یکدیگر در پروندۀ کاری میلر، وجوه اشتراکی هم دارند: در هر دو نمایشنامه پدرها دو پسر دارند؛ پسرهایی که علیرغم حس درونی دوستداشتن به پدرشان، در جهان بیرونی با او اختلافنظری عمیق دارند تا جایی که تلاش میکنند مسیر خود را از مسیر پدر جدا کنند. شخصیت ویلی لومن در مرگ فروشنده، مدام در ذهن خود این تصویر را جابهجا میکند که اگر وضع مالیاش خوب بود، چه کارها که نمیتوانست بکند، از آن طرف هم شخصیت جو کلر، مرد متمول و کارخانهدارِ نمایشنامۀ همۀ پسران من، با آنکه از نظر مالی، فردی بسیار غنی است، در نهایت به سرنوشتی دچار میشود که لومنِ فقیر در آخر به آن نقطه میرسد. جو کلر در یکی از درخشانترین دیالوگهای درام همۀ پسران من، خطاب به پسرش میگوید: «همه چیز توی این دنیا به خاطر پوله. همه چیز. جنگ، صلح، همه.» این دیالوگ جو کلر را میتوان واقعیت جهان مدرن دانست. دنیایی دستساختۀ بشر، اما پر از دروغ، جنگ، پول، سود، ریا و تزویر و چه کسی استادتر از میلر برای نقد این جهان؟قسمتی از نمایشنامۀ همۀ پسران من:
آن: کریس، من میدونم چقدر اون رو دوست داری، ولی این نمیتونه... کریس: تو فکر میکنی اگه کار اون بود، من میتونستم ببخشمش؟ آن: من ناغافل از آسمون نازل نشدم، کریس. من به پدرم پشت کردم، حالا اگه اینجا مسئلهای باشه... کریس: این رو میدونم، آن. آن: جورج داره از پیش پدر میآد و من فکر نمیکنم اومدنش با چیز فرخندهای توام باشه. کریس: قدمش روی چشم. چیزی نداری که به خاطرش از جورج بترسی. آن: از اون نظر بگو... فقط از اون نظر بگو. کریس: اون مرد بیگناهه آن. یادت باشه که یه دفعه به خطا متهم شد و روزگارش رو سیاه کرد. تو باشی، اگه دوباره با یه همچو چیزی مواجه بشی چه میکنی؟ آنی، باور کن، هیچ چیز ناجوری واسۀ تو اینجا وجود نداره، حرف من رو قبول کن، بچه. آن: خیلی خب، کریس، خیلی خب. همدیگر را در آغوش میکشند. در همین موقع کلر بیصدا در ایوان ظاهر میشود. آن با نگاه او را بررسی میکند. کلر: من هر وقت میآم اینجا که عین زمین بازیه! آنها از هم جدا میشوند و با ناراحتی میخندند. کریس: فکر کردم شما رفتید صورتتون رو بزنید. کلر: (روی نیمکت مینشیند) الان میرم. تازه از خواب بلند شدهم. چشمم چیزی رو نمیبینه. آن: به نظر اصلاح کرده میآیید. کلر: نه. (چانهاش را ماساژ میدهد) امشب باید سفارشیِ سفارشی باشه. یه همچو شب بزرگی، آنی. خب بگو ببینم شوهردار شدن چه جوریهاست؟ آن: (میخندد) هنوز که نمیدونم. کلر: (به کریس) چی شد، خوابت برد؟ ( همانطور که حرف میزنند، صندوق کوچکی سیب از زیر نیمکت بیرون میآورد.) کریس: واقعاً که روئۀ کبیری هستی!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...