جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: ناخدا خورشید
ناخدا خورشید فیلمی است از ناصر تقوایی و محصول سال ۱۳۶۵ سینمای ایران. در این فیلم، بازیگرانی همچون داریوش ارجمند، علی نصیریان، سعید پورصمیمی، پروانه معصومی و فتحعلی اویسی به نقشآفرینی پرداختهاند. راویت قصهای سراسر تعلیق و پر از کشش داستانی، ناخدا خورشید را به نمونه کاملی از سینمای قصهگو در سینمای دهه ۶۰ ایران بدل کرده است. ناخدا خورشید اقتباسی است از رمان داشتن و نداشتن همینگوی. همینگوی در این اثر خود نیز با روایتی ساده و پر از جزئیات، داستان خود را پیش میبرد. رمان داشتن و نداشتن زندگی ناخدای یک کشتی ماهیگیری را تصویر میکند. سبک جزئینگر و دیالوگمحور همینگوی در پرداخت صحنههای خشن این رمان، بدیع و تأثیرگذار است. رمان زندگی هری مورگان را در سه فصل بهار، پاییز و زمستان پی میگیرد، مقاطعی که در هر یک از آنها رخدادها و اتفاقات گوناگونی در زندگی مورگان بهوقوع میپیوندد. ناخدا خورشید همچنین در جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۶۵، در چندین بخش کاندید دریافت جایزه سیمرغ بود که از آن میان، در نهایت توانست جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد برای داریوش ارجمند و لوح زرین بهترین بازیگر نقش دوم مرد برای سعید پورصمیمی را از آن خود کند. این فیلم همچنین جایزه یوزپلنگ برنزی جشنواره بینالمللی فیلم لوکارنو را نیز از آن خود کرده است.قسمتی از کتاب داشتن و نداشتن، منبع اقتباسی فیلم:
میدانید که صبح خیلی زود در هاوانا، وقتی گداها و ولگردها کنار دیوارهای ساختمانها هنوز خوابند، حتی پیش از اینکه گاریها برای میخانهها یخ بیاورند چه جوری است؟ خب، ما از بارانداز میرفتیم به کافه مروارید سانفرانسیسکو در آن طرف میدان که قهوه بخوریم و فقط یک گدا در میدان بیدار بود که داشت از فواره آب میخورد، با وجود این وقتی وارد کافه شدیم و نشستیم هر سهتاشان همانجا منتظرمان بودند. به محض اینکه نشستیم یکیشان آمد پیشمان. گفت: خب؟ من بهش گفتم: از من بر نمیاد. دلم میخواس واسه خاطر تو قبول کنم، اما دیشب که بهت گفتم، نمیتونم. -هر چقدر بخواهی بهت میدیم. -برای اون نیس. ازم برنمیاد، همین. دو تای دیگر آمده بودند و با قیافههای غمگین ایستاده بودند آنجا. جوانهای خوشتیپی بودند و من دلم میخواست میتوانستم کار را قبول کنم و برایشان انجام بدهم. آنکه انگلیسی خوب حرف میزد، گفت: نفری هزارتا. گفتم: کاری نکن که حالم گرفته شه. من راستش را گفتم، نمیتونم. -بعداً که اوضاع عوض شد به نظرت معاملهی خوبی میاد. -میدونم. من طرفدار شماهام، اما نمیتونم اینکارو بکنم. -چرا نمیتونی؟ -چون هر چی در میارم از این کشتی است. اگه اون رو از دست بدم از کجا بیارم زندگی کنم؟
در حال بارگزاری دیدگاه ها...