جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: من پیش از تو

سینما-اقتباس: من پیش از تو من پیش از تو فیلمی است به کارگردانی تیا شروک و محصول سال ۲۰۱۶ سینمای آمریکا که توسط کمپانی وارنر برادرز پخش شده است. در این فیلم بازیگرانی همچون امیلیا کلارک، سم کلفلین، جانت مک تیر و برندن کویل نقش آفرینی کرده‌اند. فیلمنامه فیلم بر اساس رمان بسیار پر مخاطب جوجو مویز به همین نام نوشته شده است.
ویل ترینر قهرمان مرکزی اثر، شیفته‌ی ورزش‌های ماجراجویانه‌ای همچون صخره نوردی ست، اما یک پیشامد غیرمنتظره باعثِ اتفاقاتی در زندگی‌اش می‌شود و این مسئله زمینه آشنایی او را با لوئیزا کلارک فراهم می‌آورد. کتاب در سال ۲۰۱۲ منتشر شده و چهار سال بعد این فیلم اقتباسی ساخته شده است.

قسمتی از کتاب من پیش از تو:

وقتی ناخواسته به یک زندگی کاملا جدید رانده می‌شوی-یا بهتر است بگوییم به زور به زندگی فرد دیگری تحمیل می‌شوی و تماشاچی لحظات زندگی‌اش می‌شوی-کارت به جایی می‌کشد که با خودت فکر می‌کنی واقعا چه کسی هستی. یا از نظر دیگران چه جور آدمی هستی. از نظر پدر و مادرم، من توانسته بودم با گذشت چهار هفته تا حدودی جذب کارم شوم. اکنون در دنیایی کاملا متفاوت قرار گرفته بودم. من پیش از تو به خصوص مادرم هر روز از من چیزهایی در مورد گرنتا هاوس و اوضاع داخلی‌اش می‌پرسید، آن هم با حالتی که انگار داشت در مورد یک موجود عجیب و غریب و عادت‌هایش تحقیق می‌کرد. می‌پرسید: خانم ترینر همیشه از دستمال پارچه‌ای استفاده می‌کند؟ یا فکر می‌کنی آن‌ها هر روز مثل ما جاروبرقی می‌کشند؟ یا از سیب زمینی چه استفاده‌ای می‌کنند؟ صبح‌ها با سفارشاتی مرا راهی کارم می‌کرد، مثلا بفهمم که از چه مارکی برای دستمال توالت استفاده می‌کنند یا ملافه‌ها را از مخلوط الیاف پنبه و نایلون هستند؟ وقتی در اغلب موارد می‌دید یادم نمی‌آید، به شدت دلخور می‌شد. از وقتی در شش سالگی به مادرم گفتم که مادر یکی از بچه‌های پولدار مدرسه نمی‌گذارد در اتاق نشیمن خانه‌شان بازی کنیم چون باعث می‌شود گرد و خاک بلند شود. مادرم در دل فکر می‌کرد که پولدارها در کثافت زندگی می‌کنند. وقتی به خانه می‌آمدم و گزارش می‌دادم که بله سگ اجازه دارد در آشپزخانه غذا بخورد یا خانواده ترینر پله‌های ورودی را هر روز تمیز نمی‌کنند، کاری که مادرم انجام می‌داد، لب‌هایش را به هم می‌فشرد و به پدرم نگاه می‌کرد، با رضایت خاطر سر تکان می‌داد، گویی با اخباری که هر روز می‌آوردم، حدس و گمان‌های او را در مورد روش زندگی پولدارها به یقین تبدیل می‌کردم. چشم امیدی که به درآمد من داشتند، یا شاید این واقعیت که می‌دانستند من واقعا شغلم را دوست ندارم باعث شده بود کمی بیشتر مورد احترام خانواده قرار بگیرم، البته نه خیلی. مثلا پدرم دیگر پرخور صدایم نمی‌کرد. از طرف مادرم هم فقط در این حد بود که معمولا وقتی به خانه برمی‌گشتم می‌دیدم لیوان چای منتظرم است. برای پاتریک و خواهرم فرقی نکرده بودم-هنوز وسیله‌ی خنده و شوخی بودم، بوس و آغوش دریافت می‌کردم یا مورد بدخلقی واقع می‌شدم. در خودم تغییری نمی‌دیدم، ظاهرم فرقی نکرده بود و هنوز هم مثل سابق لباس می‌پوشیدم. گفته ترینا گویی می‌رفتم تا در مسابقه‌ی کشتی برای خیریه شرکت کنم. اصلا نمی‌دانستم ساکنان گرنتا هاوس درباره‌ی من چه فکری می‌کنند. از ویل که نمی‌شد چیزی فهمید. حدس می‌زدم از نظر نیتن فقط آخرین نفر فهرست بلند بالای پرستاران استخدام شده هستم. با این که رفتار دوستانه‌ای داشت، کمی بی تفاوت و بی اعتنا بود. حس می‌کردم قبول ندارد که بتوانم مدت طولانی در آن جا دوام بیاورم. آقای ترینر هم وقتی دم در از کنار هم رد می‌شدیم، مودبانه برایم سر تکان می‌داد، گاهی هم می‌پرسید ترافیک چه طور است، یا آیا اوضاع رو براه است یا نه. اما از نظر خانم ترینر-وای خدای من- احمق‌ترین و بی مسئولیت‌ترین آدم روی زمین بودم. شروعش با موضوع عکس‌ها بود. در آن خانه، هیچ چیز از زیر نگاه خانم ترینر پنهان نمی‌ماند. من فهمیدم که حادثه شکستن قاب عکس‌ها چیزی کمتر از زلزله نیست. امتحانی بود که از طریق آن خانم ترینر دقیقا فهمید من ویل را چه مدت تنها می‌گذارم و به چه سرعتی به هم ریختگی اتاق را برطرف می‌کنم. هرچند مستقیما واکنشی نشان نداد-مبادی آداب‌تر از آن بود که صدایش را بلند کند- اما در جواب من وقتی چیزی می‌گفتم، آهسته پلک می‌زد یا هوم کوتاهی می‌گفت، و من هر آن‌چه را باید می‌دانستم از طرز برخوردش می‌فهمیدم. وقتی نیتن به من گفت که خانم ترینر قاضی دادگاه بخش است، چیزی نمانده بود از تعجب شاخ دربیاورم.  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.