جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: مزد ترس
مزد ترس فیلمی است به کارگردانی آنری ژرژ کلوزو و محصول مشترک سینمای فرانسه و ایتالیا در سال ۱۹۵۳٫ در این فیلم بازیگرانی همچون ایو مونتان، چارلز وانل، فولکو لولی و فرانسوا والورب به نقشآفرینی پرداختهاند. فیلمی ۱۳۱ دقیقهای که ژرژ اوریک برای آن موسیقی متن ساخت و شرکت کرایتریون بعدها، یک نسخه ترمیمشدهی درخشان از آن ارائه داد. فیلم از رمان درخشانی به همین نام، که از آثار برجستهی ادبیات فرانسه، نوشته آنری ژایر است، اقتباس شده است. آنری ژایر که با نام مستعار ژرژ آرنو شناخته میشد، در شانزده ژوئیه ۱۹۱۷ در مونپلیه فرانسه به دنیا آمد. او در رشتهی زبان و ادبیات و حقوق تحصیل کرد و نویسنده، روزنامهنگار، تحقیقگر و فعال سیاسی بود. در شب ۲۴ اکتبر ۱۹۴۰، ویک، پدر آنری، که معاون مرکز اسناد وزارت خارجهی فرانسه در دوران حکومت ویشی بود، همراه با عمهی او و یک مستخدم در قلعهی خانوادگی آنها در مونپلیه به قتل رسیدند. هانری، تنها بازماندهی آن خانواده، انگشت اتهام را به سوی کارکنان قلعه گرفت؛ ولی در جریان رسیدگی به آن جنایت مرموز و پیچیده، دستگیر و متهم شناخته شد و به زندان افتاد. او نوزده ماه زندانی بود و به خاطر شرایط جنگی در زندان فراموش شد و گرسنگی کشید تا آنکه در مه ۱۹۴۳ دوباره محاکمه و به حکم هیئت منصفهی دادگاه از اتهام وارده تبرئه و آزاد شد. آنری از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۷ در پاریس سکونت داشت و همانجا هم ازدواج کرد و در دوم مه ۱۹۴۷ به امریکای جنوبی رفت و در بازگشت به فرانسه، در سال ۱۹۵۰، داستان مزد ترس را تحت تأثیر وقایعی که بر او گذشته و شاهد آن بوده است، نوشت.قسمتی از کتاب مزد ترس، منبع اقتباسی فیلم:
ژرار! هی، ژرار! جانی یک ساعت بود که میراند و در آخرین مایل، ابری از خاکستر پیش روی کامیون مشاهده کرد. آن ابر متراکم نبود و فاصلهی کوتاهی با زمین داشت. جلوی دید را هم نمیگرفت. فقط نشانهای بود از اینکه جلوتر خبری شده. تودهای گسترده بود که آهسته حرکت میکرد و گرنه اگر ابر بود، در ارتفاع بالاتری قرار میگرفت. -ژرار. تو رو خدا بیدار شو. جانی سر یک دو راهی خطرناک قرار گرفته بود... از یک سو، حداقل سرعتی که در آن شرایط برای کامیون بیخطر باشد. از سوی دیگر، این سرعت موجب میشد به چیز متحرکی که نمیشناخت، برسد و از آن بگذرد. همینقدر میدانست که دارد به آن نزدیک میشود. ابر داشت متراکم میشد. بالا میرفت، دور خود میچرخید و موج میزد. -ژرار! ژرار سرانجام بیدار شد و گفت: لعنت! چیه؟ بعد از نور چراغها، چیزهایی بهطور مبهم دیده میشد. ماه که اندکی پیش از آن داشت به روشنی تمام میدرخشید، حالا ناپدید شده بود. طولی نکشید که ژرار فهمید دارند به چیزی که نور اضطراری از خود پخش میکند، نزدیک میشوند. برخاستن گرد و خاک و بعد تابش یک چیز سرخرنگ ولی نامشخص را درست زیر افق دید. چشمانش را مالید ولی اشتباه نمیکرد. -این باهاس لوئیجی باشه که جلوی ماست یا داره خیلی آهسته حرکت میکنه یا ایستاده. چشمهای جانی نیز به جلو خیره شده بود. میکوشید دیوار تاریکی را در جستجوی جسمی سخت بشکافد. جسمی که در صورت دقت نکردن، ممکن بود با آن تصادم کرده، خود را به کشتن دهند. جانی علیرغم آنکه شخصاً نمیخواست، ولی به طور غیر ارادی پا را از روی گاز برداشت و سرعت کامیون ناگهان به طرز خطرناکی افت کرد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...