جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: عقل و احساس
عقل و احساس محصول مشترک بریتانیا و ایالات متحده، فیلمی ۱۳۶ دقیقهای به کارگردانی آنگ لی است. در این فیلم بازیگرانی همچون کیت وینسلت، اما تامسون، هیو گرانت و آلن ریکمن به نقش آفرینی پرداختهاند. داستان فیلم در انگلستانِ قرن هجدهم میگذرد. الینور و ماریان دو خواهری هستند که با نقل مکان به یک خانهی جدید، وارد مرحله جدیدی از زندگیشان میشوند. اما روابط عاطفی آنها و زندگی احساسیشان و عشق و تجربههایشان روایت را به پیش میبرند. فیلم از رمان جین آستین اقتباس شده است. اولین رمان آستین که زمانی که به چاپ رسید او فقط ۲۰ سال سن داشت. زندگی عاطفی، رفتار و روش زندگی این دو خواهر در رمان، با طنز خاصی روایت میشود. عقل و احساس در سال ۱۸۱۱ و با هزینه شخصی خودِ جین آستین به چاپ رسید. البته با این وجود، استقبال از این رمان به عنوان یک اثر اول، قابل توجه بود و یکهزار نسخه از آن در یک سال فروخته شد.قسمتی از کتاب عقل و احساس:
النور از قبل میدانست که خواهرش اغلب در مورد دیگران قضاوت بد میکند، ولی خودش بیشتر برای عقل و منطق اهمیت قائل بود. ماریان از دیگران انتظار داشت که مثل خود او حس کنند و بیندیشند و بر اساس تاثیر رفتار دیگران بر خود عمل میکرد. سپس موقعیتی پیش آمد که بعد از صبحانه، آن دو خواهر در اتاقشان تنها ماندند. این باعث شد خانم جنینگز بیشتر نگران شود، چون برای او که شخصیت ضعیفی داشت دلیل محکمی برای ناراحتی بود، گویی که واقعا نیت خیر داشت. خانم جنینگز با نامهای در دست وارد اتاق آنها شد و گفت: بیا، عزیزم، چیزی برایت آوردهام که مطمئنم حالت را بهتر میکند. ماریان از جا پرید. لحظهای تصور کرد که نامه از ویلوبی است و با مهربانی نوشته شده، از پشیمانی او حکایت دارد و ویلوبی خودش هم بعد از خانم جنینگز از در وارد میشد. اما همهی آرزوهایش در آنی بر باد رفت. نامهی دست نوشت مادرش پیش رویش بود و در این حالت حس کرد که تا به حال آن قدر ناراحت نشده و زجر نکشیده. بی رحمی خانم جنینگز را به هیچ زبانی نمیشد توصیف کرد و تنها واکنش ماریان سیلاب اشک بود که از غم و ناراحتی از چشمانش سرازیر شد. ولی وقتی کمی آرام شد و نامه را خواندحالش بهتر شد. در هر حال فکر و خاطرهی ویلوبی هر صفحه از نامه را پر کرده بود. مادرشان که هنوز مطمئن بود آنها با هم نامزدند فقط از خواهش النور که میخواست از ماریان در مورد رابطهشان سوال کند تعجب کرده بود. محبت نسبت به ویلوبی و اطمینان به آیندهی پر از شادمانی آنها در کنار هم که از نامهی مادر آشکار بود باعث شد ماریان همانطور که نامه را میخواند زارزار اشک بریزد. ماریان دوباره بی قرار شد که به خانه برگردد. النور چیزی نگفت مگر اینکه بهتر است صبر کنند تا از تصمیم مادرشان مطلع شوند. بالاخره خواهرش را راضی کرد تا منتظر خبر تصمیم مادر بمانند. خانم جنینگز تمام آن روز صبح را تنها بیرون رفت. النور هم نشست تا دربارهی آنچه رخ داده بود نامهای برای مادرش بنویسد و از او بپرسد که چه کنند. ماریان هم که میدانست خانم جنینگز خانه نیست به اتاق نشیمن رفت و پشت همان میزی که النور داشت نامه مینوشت نشست و از جایش تکان نخورد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...