جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: سالار مگس‌ها

سینما-اقتباس: سالار مگس‌ها سالار مگس‌ها فیلمی است به کارگردانی هری هوک و محصول سال ۱۹۹۰ سینمای آمریکا. در این فیلم بازیگرانی چون بالتازار گتی و کریس فور به نقش آفرینی پرداخته‌اند. این فیلم ۹۰ دقیقه‌ای از روز ۱۶ مارچ ۱۹۹۰، اکرانش آغاز شد. فیلمی که با بودجه ۹ میلیون دلاری ساخته شد و در گیشه ۱۴ میلیون دلار فروخت. فیلم بر اساس رمان ویلیام گلدینگ اقتباس شده است. رمان سالار مگس‌ها را نمی‌توان صرفا یک اثر دهه‌ی پنجاه قلمداد کرد؛ زیرا نویسنده در کنار مطرح کردن دغدغه‌های زمان خود، با بیانی کنایی و تمثیلی و با انتخاب مکانی در ناکجا آباد و زمانی نامشخص، به داستان هویتی فرازمانی و اسطوره‌ای بخشیده و باعث ماندگاری این اثر شده است. این رمان که از لزوم حاکمیت قانون در جوامع انسانی می‌گوید، نشان می‌دهد که چگونه ترس و توحش می‌تواند نقطه‌ی پایان معصومیت انسان باشد. گلدینگ سال ۱۹۱۱ در کرنوال انگلستان متولد شد. اولین اثرش، سالار مگس‌ها در سال ۱۹۵۴ به چاپ رسید. علاوه بر مجموعه‌ی اشعارش و سالار مگس‌ها، دوازده رمان دیگر، سه اثر غیر داستانی و یک نمایشنامه در کارنامه‌ی ادبی وی وجود دارد که دو جایزه جیمز تایت بلک مموریال و بوکر را به ترتیب در سال‌های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ و در نهایت جایزه نوبل ادبیات را در سال ۱۹۸۳ برای وی به ارمغان آورد. در متن پیام آکادمی نوبل آمده است: جایزه ادبی نوبل برای خلق داستان‌هایی به گلدینگ تعلق می‌گیرد که وضوح و تیزبینی هنر واقعگرایی و تنوع و جهان شمولی اسطوره را توامان به روایت درمی‌آورند تا موقعیت انسان را در جهان امروزی به تصویر بکشند.

قسمتی از کتاب سالار مگس‌ها:

جز درخشش ستارگان، نور دیگری نبود. وقتی فهمیدند این صدای ارواح گونه از چه بوده و پرسیوال دوباره ساکت شد، رالف و سیمون به سختی او را بلند کردند و به یکی از آلونک‌ها بردند. پیگی با همه‌ی حرف‌های شجاعانه‌اش فقط دور و برشان چرخید و سه پسر بزرگ‌تر با هم به آلونک کناری رفتند. با نا‌آرامی و سر و صدا روی برگ‌های خشک دراز کشیدند و آسمان پر ستاره را از روزنه‌ی مشرف به چشمه آب گرم تماشا کردند. گاهی یکی از کوچکترها از آلونک‌های دیگر جیغی می‌کشید و یک بار هم یکی از بزرگ‌ترها در تاریکی حرف زد. بعد آن‌ها هم خوابشان برد.

ماه نقره‌ای به بالای خط افق رسید، حتی وقتی روی خط آب قرار گرفت هم به اندازه کافی بزرگ نبود که راهی از نور شکل بگیرد. اما در آسمان نورهای دیگری چشمک زنان به سرعت رد می‌شدند ، هر چند که کوچکترین صدای انفجار از نبردی که در ارتفاع شانزده کیلومتری آنجا در جریان بود شنیده نمی‌شد. اما نشانه‌ای از دنیای آدم بزرگ‌ها آمد، هر چند که آن موقع هیچ‌کدام از بچه‌‌ها بیدار نبودند که آن را درک کنند. نوری از یک انفجار ناگهانی و دنباله‌ی آن از آسمان گذشت و بعد دوباره سیاهی بود و ستارگان. از نقطه‌ی سیاهی در بالای جزیره، اندامی که پاهایش زیر یک چتر نجات آویزان بود با سرعت پایین می‌آمد. بادهای متغیر با ارتفاعی متفاوت او را به هر سویی که می‌خواستند کشیدند. بعد در ارتفاع پنج متری از زمین باد ثابت شد و او را به سمت پایین دور چرخاند.

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.