جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: تانگوی شیطان

سینما-اقتباس: تانگوی شیطان یکی از نامتعارف‌ترین فیلمهای تاریخ سینما، تانگوی شیطان اثر بلا تار مجار، از رمان لسلو کراسناهوریکایی اقتباس شده است. فیلمی ۷ ساعت و ۳۰ دقیقه‌ای که روایت خود را با فرم خاص بلا تاری به پیش می‌برد. سوزان سانتاگ، بلا تار را یکی از ناجیان سینمای نوین می‌داند و در جایی گفته که خوشحال می‌شود اگر سالی یکبار بتواند به تماشای تانگوی شیطان بنشیند. استفاده از نماهای بلند در فرم و جزئیات به دقت قاب بندی شده‌ی بلاتار در آن روستای کوچک در مجارستان با تصاویر سیاه و سفید کمک می‌کنند تا لذت بصری قاب‌های بلا تار چشمگیر و بصری باشند.

در قسمتی از رمان تانگوی شیطان می‌خوانیم:

ساعت بالای سرشان یک ربع به ده را نشان می‌دهد، اما مشخص نیست انتظار چه چیز را می‌کشند؟ می‌دانند لامپ مهتابی‌‌ای که وزوز یکنواختش گوش را آزار می‌دهد چرا بر سقفی است که جا به جا ترک‌هایی ریز بر آن دویده یا طنین ازلی کوبیده شدن درها نشانه‌ی چیست؛ دلیل تق‌تق مدام پاشنه‌های فلزی پوتین‌ها بر کف راهروهای بلندی را که تا نزدیک سقف کاشی شده‌اند می‌دانند، اما خاموش بودن چراغ‌های انتهای راهرو و تیرگی و ملالی که از همه چیز تراوش می‌کند به بدگمانی‌شان دامن می‌زند، اگر جز آن دو کسان دیگری نیز بر آن نیمکت‌ها که نشیمن‌گاه صدها تن دیگر پیش از آن صیقل‌شان داده نشسته بودند حتما سرهایشان را به نشانه‌ی خضوع و رضامندی از این دستگاه عظیم اداری پایین می‌انداختند، اما حال که کس دیگری جز آن دو نیست، ناگزیر به دستگیره‌های آلومینیومی در اتاق شماره‌ی بیست و چهار چشم می‌دوزندتا به محض کسب اجازه‌ی ورود بتوانند از دو سه دقیقه زمانی که به آن‌ها داده می‌شود استفاده کنند تا هیچ مشکلی پیش نیومده، فقط... سوءظنی که بر کارشان سایه انداخته را رفع و رجوع کنند، اما مگر جز سوءتفاهمی که به خاطر انجام وظیفه‌ی ماموری صد البته با وجدان ولی اندکی بیش از حد وظیفه‌شناس پیش آمده بود چیز دیگری برای گفت‌وگو وجود دارد؟ کلماتی که از پیش برای چنین موقعیتی آماده کرده بود بر زبانش می‌لغزند و در گرداب مباحثه‌ای خیالی فرو می‌روند، گاه جمله‌ای بی‌رمق و به طرز مایوس کننده‌ای بیهوده شکل می‌دهند که چون پلی سست و بی‌دوام است که تنها سه چهار قدم نخست را تاب می‌آورد، سپس صدای ترک‌ها بلند می‌شود، پل تاب برمی‌دارد و زیر پایشان فرو می‌ریزد و بار دیگر آن‌ها خود را اسیر گردابی می‌یابند که شب پیش پس از آن که برگه‌ی احضاریه‌ای که پایش مهر رسمی خورده بود به دست‌شان رسید، برای نخستین بار در آن فرو افتادند. لحن جدی، خشک و ناآشنای نامه-سوءظنی که بر کارشان سایه انداخته- جای هیچ شک و شبهه‌ای برایشان باقی نگذاشت که قرار نیست بی‌گناهی‌شان را ثابت کنند-چرا که انکار اتهام یا درخواست دادرسی تنها اتلاف وقت است- حتی اگر امکان این را بیابند که در خلال گفت‌وگویی کوتاه، موضع خود را در قبال ماجرایی کمابیش فراموش شده بیان کنند، تشخص کاری خود را بازیابند و شاید در نهایت چند مساله‌ی ریز و بی اهمیت را در ذهن آن‌ها روشن کنند. چند ماه پیش، که اکنون گذشته‌ای دور می‌نمود، اختلاف عقیده‌ای احمقانه که در حال حاضر حتی ارزش بازگو کردن هم ندارد، منجر به این شد که روال عادی ندگیشان دگرگون شود، عقاید پیش‌تر خام و بی پایه و اساس‌شان حال به باروری راسخ بدل شده است، به طوری که اگر پیش می‌آمد کسی از آن‌ها سوالی درباره‌ی آن دسته مسائلی که می‌شد تحت عنوان اصول راهبردی دسته‌بندی‌شان کرد بپرسد، قادر بودند با بصیرتی حیرت آور و به سادگی به آن پاسخ دهند، به بیان دیگر می‌شد گفت دیگر چیزی غافلگیرشان نمی‌کرد. چنین وضعیت‌های هراس آور و ناگواری که مدام تکرار می‌شدند را به حساب تجربه‌های ناگوار گذشته می‌گذاشتند و عقیده داشتند هیچ‌کس قادر نیست از چنان مهلکه‌ای بی آن که آسیب ببیند، بگریزد...  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.