جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: بلندیهای بادگیر
بلندیهای بادگیر فیلمی است در ژانر درام-رمانس به کارگردانی ویلیام وایلر و محصول سال ۱۹۳۹ سینمای آمریکا. در این فیلم، بازیگرانی همچون لارنس اولیویه، مرل اوبرون، فلورا رابسون و جرالدین فیتزجرالد به نقش آفرینی پرداختهاند. کمپانی یونایتد آرتیستس، توزیع کننده این فیلم ۱۰۳ دقیقهای بود. فیلمنامهی این فیلم با همکاری مشترک جان هیوستن، بن هکت و چارلز مک آرتور و بر پایه رمانی به همین نام، اثر امیلی برونته نوشته شده است. فیلم در سال ۱۹۴۰، از سوی حلقهی منتقدان فیلم نیویورک به عنوان بهترین فیلم هم انتخاب شد. ویلیام وایلر به کشورمان نیز سفر کرده است و در بخشی از جشنواره بینالمللی فیلم تهران در سال ۱۳۵۳که به بزرگداشت او اختصاص داشت،۱۱ فیلم از این کارگردان به نمایش درآمد. بلندیهای بادگیر تنها رمان امیلی برونته است که در سال ۱۸۴۷ منتشر شده، لحن دراماتیک و شاعرانهی این رمان در کنار توصیفات درخشان امیلی برونته رمانی خواندنی را پدید آورده است.بخشی از رمان بلندیهای بادگیر اثر امیلی برونته:
در حدود ساعت دوازده آن شب، بچهی ضعیف و نحیف هفت ماههای بدنیا آمد. همان دختر جوانی که شما در وودرینگهایتز دیدید و بنام مادرش وی را نیز کاترین نام نهادند دو ساعت بعد مادر بیچاره یعنی کاترین لینتن یا محبوب هیت کلیف چشم از جهان فرو بست. وی تا دم آخر نیز در همان حالت بهت و بی خبری بود و اصلا متوجه رفتن هیت کلیف و آمدن ادگار نشد. غم و اندوه ادگار لینتون از مرگ همسرش به قدری زیاد بود که توصیف حال تاسف آورش از قدرت من خارج است. مدتی بعد معلوم شد که مرگ کاترین چه تاثیر وحشتناکی در روحیهی شوهرش بجا گذاشته است. نداشتن فرزند ذکور یعنی پسرش که بعد از وی بتواند وارث اموال و املاک و کزایای خانوادگیش باشد موضوعیی بود که ناراحتی و نگرانی خاطر بیشتری برای آقای لینتون به وجود میآورد. بیچاره طفلک معصوم، او چه گناهی داشت که در چنان موقعی بدنیا آمده بود. تا چند ساعت پس از تولدش از شدت گریه و زاری نزدیک به هلاکت بود ولی کسی فرصت و حوصله نداشت کوچکترین توجهی به او داشته باشد. البته این غفلت و عدم مواظبت بعدا جبران شد ولی در هر صورت زندگی وی با بیکسی و درماندگی آغاز شد و از کجا معلوم که با همین ترتیب نیز پایان نیابد. صبح روز بعد هوا شفاف و آفتابی بود و نسیم فرحبخش بامدادی از روزنههای پنجره به درون اتاق خاموش و ساکت وارد میشد. بدن بیجان کاترین بر روی بستر مرگ از نور ملایم و مطبوعی پوشیده شده بود. این نور از اشعهی خورشید بود که از شیشههای بالای پنجره به درون اتاق پرتو میافکند. ادگار لینتون سرش را به روی بالش نهاده و از شدت خستگی به خواب رفته بود. قیافهی جوان و دلپذیر او در آن موقع بسیار پژمرده و افسرده مینمود و چنان به نظر میرسید که وی نیز جان داده و به همسرش پیوسته است با این تفاوت که در قیافهی کاترین آرامش و صفایی بی مانند نمودار بود ولی خطوط چهرهی ادگار حکایت از غم و حسرتی بی پایان میکرد. در آن لحظه چهرهی کاترین صفایی ملکوتی یافته بود، پلکهایش به روی هم آمده بود و چنان مینمود که به خوابی عمیق و شیرین فرو رفته است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...