جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما اقتباس: افسانه ۱۹۰۰
افسانه ۱۹۰۰ فیلمی است به کارگردانی جوزپه تورناتوره و محصول ۱۹۹۸ میلادی. در این فیلم بازیگرانی چون تیم راث، پروییت تیلور وینس، میلانی تیری، بیل نون، کلارنس ویلیامز سوم و پیتر وان به نقشآفرینی پرداختهاند. خدمه یک کشتی مسافری، کودکی را داخل کشتی پیدا میکند و او را به فرزندخواندگی قبول میکند. سال ۱۹۰۰ است و از آنجا که این کودکِ پیداشده اسمی هم ندارد، تصمیم میگیرد اسم او را ۱۹۰۰ (نُووِچنتو) بگذارد. ۱۹۰۰ آرامآرام بزرگ میشود؛ اما پدرخواندهاش بر اثر حادثهای که در داخل موتورخانه کشتی رخ میدهد، جان خود را از دست میدهد. در میانههای شبی که همه در کشتی، یک خواب دریایی را پشت سر میگذارند، صدای نواختن پیانو در سراسر کشتی میپیچد. کیست که چنین زیبا و ماهرانه مینوازد؟ او ۱۹۰۰ است که در حال نواختن پیانو است. همه متعجب میشوند. چندی نمیگذرد که شهرت و آوازه ۱۹۰۰ به بیرون از کشتی هم میرسد. او حالا دیگر پیانیست قهاری است که افراد زیادی مشتاقانه از اجراهایش لذت میبرند. ۱۹۰۰ تاکنون خشکی را ندیده و کل زندگیاش روی عرشه کشتی گذشته است، اما عشق... ممکن است که عشق در نهایت پای او را به خشکی باز کند؟ زمانی که دختری را در کشتی میبیند که احساس خاصی به او دارد، حس زیبای عشق منقلبش میکند که حتی تصمیم میگیرد بهخاطر او از کشتی پیاده شود... اما در آخرین لحظه منصرف میشود. درنهایت کشتی در آستانه نابودی قرار میگیرد و تصمیم گرفته میشود که منفجر شود، اما حالا سرنوشت ۱۹۰۰، که تاکنون پا بر خشکی نگذاشته است، چه خواهد شد...؟ فیلم افسانه ۱۹۰۰ از رمان کوتاه آلساندرو باریکو با عنوان "نووهچنتو: یک مونولوگ" اقتباس شده است.قسمتی از کتاب افسانهی ۱۹۰۰:
نووچنتو هرگز در بندرها پیانو نمیزد، دوست نداشت. بندرها در خشکی بودند و نووچنتو از رفتن به آنجاها خوشش نمیآمد. او هر کجا که دلش میخواست میزد؛ و جایی که نووچنتو دوست داشت وسط دریا بود؛ جایی که خشکیها، تنها نورهایی دوردست هستند و یا صرفاً خاطرهای و امیدی. این اخلاق نووچنتو بود. جلی رل مورتون، هزاران بار ناسزا گفت؛ اما از جیبش پول بلیط رفت و برگشت به اروپا را داد و سوار ویرجینین شد؛ او تا آن زمان سوار هیچ کشتی دیگری به غیر از آن که دور میسیسیپی را بالا و پایین میرفت، نشده بود. جلی رل مورتون به خبرنگارانی که برای بدرقهاش به اسکله شماره چهارده بندر بوستون آمده بودند، با چند فحش و ناسزا گفت: مسخرهترین کاری است که تا به حال در زندگیام انجام دادهام. بعد به کابینش رفت و منتظر شد تا خشکی تبدیل به نورهای دوردست و خاطره و امید شوند. نووچنتو به این ماجرا چندان اعتنایی نمیکرد. راستش، خوب هم حالیاش نمیشد! مبارزه رویارو؟ برای چه؟ ولی کنجکاو بود. خیلی دلش میخواست ببیند خالق جاز چه محشری به پا میکند. طرف، شوخی نمیکرد؛ واقعاً اعتقاد داشت که خالق جاز است. فکر میکنم نووچنتو بیشتر دنبال این بود که چیز تازهای یاد بگیرد؛ اخلاقش این بود. کمی مثل دنی پیر بود: احساس رقابت نداشت و اصلاً هم برایش مهم نبود چه کسی میبرد؛ بقیه ماجرا برایش جذاب بود. در ساعت نه و سی و هفت دقیقه شبِ دومین روزِ دریانوردی با کشتی ویرجینین، با سرعت بیست گره در ساعت، در مسیر اروپا، جلی رول مورتون در سالن رقص درجه یک، بسیار شیک و سراپا سیاهپوش حاضر شد. همه خوب میدانستند چه کار کنند. ما، نوازندگان ارکستر، از نواختن دست کشیدیم و بقیه، بیحرکت ایستادند. پیشخدمت، یک لیوان نوشیدنی برایش پر کرد؛ همه خاموش شدند. جلی رل لیوانش را برداشت و نزدیک پیانو شد؛ در چشمان نووچنتو زل زد؛ چیزی نگفت، اما معنایش این بود: بِکِش کنار. نووچنتو از جایش بلند شد. -شما خالق جاز هستید، درست است؟ -درست فهمیدی، تو هم همونی هستی که فقط اگر اقیانوس زیر ماتحتش باشه، میزنه، نه؟ -درسته. به هم معرفی شدند. جلی رل سیگاری آتش زد، آن را در سراشیبی لبه پیانو گذاشت؛ نشست و شروع به نواختن رگتایم کرد. اما به نظر میآمد که چنین ریتمی را کسی پیش از آن هرگز نشنیده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...