جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: ارباب حلقهها (دو برج)
ارباب حلقهها (دو برج) فیلمی است به کارگردانی پیتر جکسون و محصول سال ۲۰۰۲ این فیلمِ ۱۷۹ دقیقهای محصول مشترک کشورهای آمریکا و نیوزلند است. در دو برج بازیگرانی همچون الیجاه وود، یان مککلن، شان آستین، اورلاندو بلوم و کریستوفر لی به نقش آفرینی پرداختهاند. دو برج از حلقهی دوم سهگانهی ارباب حلقهها نوشتهی جی.آر.آر تالکین اقتباس شده است. زیباییهایی در این کتاب هست که به سان شمشیر میشکافد و همچون فولاد سرد میسوزاند. دو برج داستان تک تک یاران حلقه را پس از پراکنده شدن باز میگوید و با فرا رسیدن تاریکی بزرگ و درگرفتن جنگ حلقه خاتمه مییابد. داستان جنگ و ماجراهای فرودو و دوستان او موضوع سومین و آخرین بخش این مجموعه، یعنی بازگشت شاه است. فیلم با اینکه تنها ۹۴ میلیون دلار هزینه برای تهیه کنندگانش در بر داشت، اما فروش ۹۲۶ میلیون دلاریاش در گیشه همگان را شگفتزده کرد. این فیلم از سال ۲۰۱۰ بر روی بلوری منتشر و در اختیار سینمادوستان قرار گرفته است.قسمتی از کتاب دو برج:
پیپین دراز کشیده و به خوابی تیره و ناآرام فرو رفته بود: در نظرش چنین مینمود که انگار انعکاس صدای ضعیف خودش را در تونلهای سیاه میشنید که فریاد میزد فرودو، فرودو! اما به جای فرودو صدها چهرهی کریه اورک از درون سایهها به رویش خندید، صدها دست کریه اورک از هر سو به او چنگ انداخت. مری کجا بود؟ بیدار شد. باد سردی به صورتش میوزید. به پشت دراز کشیده بود. شامگاه نزدیک میشد و آسمان بالای سرش رو به تاریکی گذاشته بود. چرخید و دریافت که خواب اندکی بدتر از بیداری بوده است. مچ دست و پا و زانوانش را با طناب بسته بودند. به تدریج تکههای خاطره در سر دردناک پیپین به هم پیوست و از سایههای خواب جدا شد. البته: او و مری به طرف بیشهها دویده بودند. چه مرگشان شده بود؟ چرا این طور بدون توجه به حرفهای استرایدر به طرف بیشهها هجوم برده بودند؟ فریادزنان مسافت زیادی را دویده بودند- به یاد نمیآورد تا کجا یا چه مدت؛ و آنگاه یک دفعه درست به گروه اورکها برخورده بودند: اورکها ایستاده بودند و گوش میدادند، و خود را نشان ندادند که مری و پیپین آنها را ببینند تا آن که تقریبا به آغوش اورکها افتادند. آنگاه اورکها فریاد زدند و دهها گابلین دیگر از لابلای درختها بیرون پریدند. مری و او شمشیرهای خود را بیرون کشیده بودند، ولی اورکها تمایل به جنگیدن نداشتند و فقط تلاش میکردند دستگیرشان کنند: حتی وقتی که مری دست و بازوی تعدادی از آنها را قطع کرده بود. مریِ خوبِ بیچاره! بورومیر از وسط درختها بیرون زده بود. با آنها جنگیده بود. خیلی از آنها را کشته بود و بقیه گریخته بودند. اما مسافت زیادی را برنگشته بودند که دست کم صدها اورک که بعضی از آنها خیلی بزرگ بودند، دوباره حمله کرده و بارانی از تیر بر سرشان بارانده بودند و هدفشان بلااستثنا بورومیر بود. بورومیر در شاخ بزرگش دمیده بود و طنین آن در میان بیشهها پیچیده بود، و ابتدا اورکها وحشت کرده و عقب نشسته بودند؛ اما وقتی هیچ جوابی جز صدای انعکاس شاخ او به گوش نرسیده بود، خشمگینانهتر از پیش حمله کرده بودند. پیپین چیز زیادی به یاد نمیآورد. آخرین خاطرهی او به بورمیر مربوط میشد که به یک درخت تکیه داده بود و تیری را از تنش بیرون میکشید؛ آنگاه تاریکی ناگهان همه جا را فراگرفته بود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...