جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
زمان دست دوم/ عشقها، جوانیها و رؤیاهای بر باد رفته
کتاب زمان دست دوم، نوشتۀ سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ، به همت نشر چشمه به چاپ رسیده است. زمان دست دوم نخستینبار در سال ۲۰۱۳ منتشر شد. پنجمین کتابِ سوتلانا الکسیویچ، شورویِ بعد از جنگ جهانی دوم را روایت میکند. این روزنامهنگار و روایتگر برجستۀ بلاروسی در سال ۲۰۱۵، جایزۀ نوبل را از آنِ خود کرد. زمان دست دوم، داستان انبوهی آدم در زمانِ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. او با هزاران نفر از اقشار، طبقات، سنین و نژادهای گوناگون دربارۀ تأثیر فروپاشی حرف میزند؛ از اساتید دانشگاهی که بعد از فروپاشی تهسیگار جمع میکردند تا قهرمان جنگی که دیگر کسی محترمش نمیداشت؛ از کاسبان و دلالان تازه تا اعضای سابق حزب. گسترۀ آدمها شگفتآور است. الکسیویچ در این شاهکار نشان میدهد که چگونه فروپاشی و هرجومرج برآمده از آن، بر میلیونها انسان تأثیر نازُدودنی گذاشت و چه عشقها، جوانیها، رؤیاها، قهرمانها و درنهایت زندگیهایی که ناگهان عوض شد. او بیهیچ پیشداوریای، فقط روایت میکند و همان روندِ کتابهای نیایش چرنوبیل و جنگ چهرۀ زنانه ندارد را در این کتاب به اوج میرساند. قصۀ زندگیهایی که یک شبه دگرگون شد. الکسیویچ روزنامهنگاری حرفهای است و همواره در نقل بیکموکاست و بدون تحریف صداها کوشیده است. او که فعالیت روزنامهنگاریاش را در دوران حکومت شوروی آغاز کرده؛ کاملاً با حریف و سانسور آشناست و همواره سعی میکند از آنها دوری کند. اعتقادی قوی به پدیدۀ چند صدایی دارد، از تضارب آرا نمیترسد، برای عقیده و حافظۀ تکتک شهروندان احترام قائل است و سعی میکند میان مصاحبهشوندگان تبعیضی قایل نشود. خلاصه آنکه، نزد نویسندۀ این کتاب، هر کسی اجازۀ بیان نظر خود را دارد.قسمتی از کتاب زمان دست دوم:
مادرم توی جنگ کشته شد. پدرم قبل از جنگ سل گرفت. مُرد. منِ دختربچه از پونزده سالگی رفتم سرکار. توی کارخونه بهمون روزی یه نصف قالب نون میدادند، همین؛ نونی که توش سلولز و چسب بود. چندبار از گرسنگی بیهوش شدم. رفتم ادارۀ اعزام به جبهه، گفتم: نذارید بمیرم، بفرستیدم جبهه. خواهشم رو قبول کردند. هم اونهایی که عازم بودند و هم اونهایی که اومده بودند واسهی بدرقه چشمهاشون مثل دیوونهها بود! یه واگن باری پُر از دخترها. ترانه میخوندیم؛ دخترها، جنگ دیگه حتی به اورال هم رسید/ ای بابا، دخترها، جوونیمون از دست رفت؟ اطراف ایستگاههای قطار پر از شکوفههای گل بنفشه بود... فقط دختربچهها میخندیدند، بقیه گریه میکردند. همۀ ما طرفدار پروسترویکا بودیم. طرفدار گورباچف. اما بههیچوجه طرفدار اتفاقاتی که در عمل افتاد نبودیم. -گورباچ جاسوسه... من چیزهایی رو که گورباچف میگفت نمیفهمیدم... یه سری کلمات نامفهوم که قبلاً هیچوقت هیچجا نشنیده بودم... قول چه آبنباتی رو بهمون میداد؟ اما خوشم میاومد حرفهاش رو گوش کنم... فقط ضعیف و تو زرد از آب دراومد، بدون مبارزه، چمدون هستهای رو تسلیم کرد. حزب کمونیست ما رو فروخت... -یه روس به آرمانی احتیاج داره که از شنیدن اسمش مو به تنش سیخ بشه. -ما کشور بزرگی بودیم... -تازه الان روی سنگ قبر ستاره نصب میکنند... اما من یادم میآد چطور بچههامون رو دفن میکردیم... چاله رو با هرچی که دم دستمون بود پر میکردیم، همون لحظه فرمون میاومد: به پیش! به پیش! به دو پیشروی میکردیم. یه عملیات دیگه و دوباره یه چالۀ دیگه. از چالهای به چالۀ دیگه پیشروی یا عقبنشینی میکردیم. نیروهای کمکی میرسند، دو سه روز دیگه همهشون به جنازه تبدیل میشن. انگشتشمار تونستند زنده بمونند. خوششانس بودند! اواخر سال ۴۳، تازه یاد گرفتیم چطور بجنگیم. تازه شروع کردیم به درست جنگیدن. تلفاتمون کمتر شد... اون موقع بود که من تونستم دوست پیدا کنم. زمان دست دوم را عبدالمجید احمدی، از زبان روسی، ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۶۳۷ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۸۵ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...