جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

دیزاین یک شغل است/ امرار معاش با حرفه دیزاین

دیزاین یک شغل است/ امرار معاش با حرفه دیزاین کتاب «دیزاین یک شغل است» نوشته‌ی مایک مونتِیرو، به همت نشر مشکی به چاپ رسیده است. این کتاب راهنمایی است تا با حرفه‌ی دیزاین امرار معاش کنید. کتاب شامل مبانی‌ای چون کار کردن با مشتری‌ها و دیگران، ارزیابی کارتان و پول گرفتن است. هدف این است که دید شما نسبت به شغلتان یعنی دیزاین، بازتر شود تا علاوه بر استعداد، جنبه‌های کسب‌وکار و ارتباط را هم وارد قضیه کنید. این کتاب روش خاصی ندارد، به فهرست آرزوهایتان اضافه نمی‌کند و از هیچ رازی هم پرده برنمی‌دارد. با خواندن آن مجبور نمی‌شوید در استراتژی شبکه‌های اجتماعی‌تان تغییری بدهید و دنیای خیال و تخیلتان را از دست دهید؛ اما با به پایان رساندن آن، هم اعتمادبه‌نفس بیشتری پیدا می‌کنید و هم درک بهتری از حرفه‌تان خواهید داشت. اریک اسپیکرمان می‌گوید: دیزاینر بودن به‌طور کامل منش و روش است. صد البته که حرفه‌تان را بلد هستید، اما اگر آماده‌ی گوش کردن، تماشا کردن و یاد گرفتن باشید، می‌توانید بیشترِ ملزومات آن را در طی زمان کسب کنید؛ هر چند، بدون روش و منش درست، همیشه یا فروشنده خواهید بود یا هنرمندی دیوانه در چشم مردم. مشتری‌ها باید بفهمند که ما را برای انجام کاری استخدام کرده‌اند که خودشان در آن ماهر نیستند و باید در ازای دانش، مهارت، تجربه و بله روش و منشمان، به ما پول پرداخت کنند. وقتی ما را با القاب و عباراتی چون «یکی از آن خلاق‌ها» خطاب می‌کنند، دارند با پنبه سرمان را می‌بُرند. برخلاف باور عامه، دیزاینرها هنرمند نیستند. ما مدل‌های هنری را برای تجسم بخشیدن به فکر و فرایند به کار می‌گیریم؛ اما برخلاف هنرمندان، برای حل مسئله‌ی مشتری کار می‌کنیم، نه به قصد ارائه‌ی دیدگاه خودمان نسبت به دنیا. ما از سر و کله زدن با محدودیت‌ها لذت می‌بریم، اما از مصالحه متنفریم. یک پروژه‌ی دیزاین را به شرطی می‌توان موفق دانست -و موفقیت معیار کیفی حقیقی است- که فقط بُعدی هنری نداشته باشد، بلکه مشکلی واقعی را نیز حل کرده باشد. این کتاب به شما یاد می‌دهد که بی‌آنکه به خدمتکار تبدیل شوید، جرئی از صنعت خدماتی باشید.

قسمتی از کتاب دیزاین یک شغل است:

مدتی پیش برای پروژه‌ای با ما تماس گرفتند. پروژه‌ی خوبی بود: مشتری با وضعیت خیلی خوب، بودجه‌ی خوب، جدول زمانی واقع‌بینانه. کار را خواستیم. پس از تماسی تلفنی با مدیران بیش از پیش در مورد کار هیجان‌زده شدیم. زیرک و زرنگ بودند. از ما سؤال‌های واقعاً خوبی پرسیدند و ما هم جواب‌های واقعاً خوبی به آن‌ها دادیم. به ما گفتند که با چند آژانس مختلف دیگر هم دارند صحبت می‌کنند، که هیچ نترسیدیم. در کل، تأثیر برخورد اول خیلی خوب بود. چند روز بعد، به ما گفتند که برای کمک به تصمیم‌گیری، از کاندیداهایشان خواسته‌اند چند مفهوم را برای سایت پیشنهادی‌شان دیزاین کنند و تازه این را هم گفتند که حتی پولش را هم می‌دهیم! بد نبود، مگر نه؟ گفتیم: نه. گفتیم برای اینکه سایت را درست دیزاین کنیم باید تحقیقمان را انجام بدهیم. باید با آن‌ها در مورد محتوا، برند، اهدافشان و اینکه چگونه پولشان را در می‌آورند -از این‌طور چیزها- صحبت کنیم و باید با مخاطبانی که منظور نظرشان هم هست حرف بزنیم. باید نگاهی به زمینه‌های رقابتی بیندازیم. محدودیت‌های فنی، فرایند ویرایشی، استراتژی محتوا و غیره و غیره. لازم است مسئله‌ای را که از ما خواسته‌اند حل کنیم بفهمیم و تعریف کنیم. آن وقت و فقط آن وقت است که راه حلی ارائه می‌دهیم. به آن‌ها گفتیم به دلیل همین روندِ کارمان است که در پروژه‌هایمان آن‌قدر موفق بوده‌ایم که خودشان هم تعریف ما را شنیده‌اند. بله، سایت‌های ما خوشگل هستند، اما از آن مهم‌تر این است که خیلی خوب هم کار می‌کنند. صاحبانشان به هدفشان می‌رسند و خوشبختانه مردم موقع استفاده از آن‌ها ضمن رسیدن به اهدافشان لذت هم می‌برند. حالا ممکن است هدف مشتری به پایان رساندن یک تکلیف باشد، یا هدف صاحب سایت این باشد که شما را مجاب کند که ثبت‌نام کنید. به آن‌ها گفتیم که اگر فقط چند طرح تند و سریع بزنیم، بدون مزایای بحث و بررسی و تحقیق، ایده‌ها و فکرها بی‌برو برگرد اشتباه از کار درمی‌آیند. ما هرگز نمی‌توانیم حدس بزنیم در سر مشتری‌ها چه می‌گذرد و خود را در وضعیتی نخواهیم گذاشت که براساس نیت‌خوانی‌مان درباره‌ی ما قضاوت هم بکنند و موقعی که داشتم تمام این حرف‌ها را می‌زدم، فکر می‌کردم که دارم غزل خداحافظی این کار را می‌خوانم که خیلی خیلی ناراحت‌کننده بود؛ چون کار واقعاً خوبی بود و من هم واقعاً دلم می‌خواست آن را بگیرم. اما تنها راهی که می‌توانستم انجامش بدهم همین بود که آن‌ها این را درک می‌کردند و به روند کاری ما احترام می‌گذاشتند و اگر فکر می‌کنید که گفتن این حرف دل و جرئت می‌خواهد، به شما بگویم که آرزو داشتم آن روز جَنَم یک شیر را می‌داشتم؛ چون حسابی وحشت کرده و ترسیده بودم؛ اما شما باید کار درست را انجام بدهید؛ چون کار درستی است، حالا چه بترسید، چه نترسید. خیلی هم درست و خوب. شما استخدام شدید. دست مریزاد! و دفعه‌ی بعدی که چنین گفت‌وگویی با مشتری برایم پیش آمد دیگر به این ترسناکی نبود. روند کار شما آن چیزی است که شما را قادر می‌سازد تا کارِ خوب انجام دهید. در سراسر حرفه‌تان رشد و پیشرفت می‌کنید. گاهی اوقات به این دلیل که چیز جدیدی یاد می‌گیرید، گاهی هم به این خاطر که صنعت تحول پیدا می‌کند و شما مجبور می‌شوید همراه با آن تغییر کنید، اما چهارچوبی خواهد بود که برای انجام کارتان از آن استفاده می‌کنید. به این ترتیب، به مشتری‌های بالقوه‌ای که از ما می‌پرسند سایتشان چه شکلی خواهد بود می‌گوییم: اوه، هیچ تصوری نداریم؛ اما راه پیدا کردنش را بلدیم. «دیزاین یک شغل است» را ماندانا فرهادیان ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۶۸ صفحه رقعی با جلد نرم چاپ و با قیمت ۵۸ هزار تومان عرضه شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.