جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
دوازده صندلی/ آستاب بندر وارد میشود!
رمان دوازده صندلی اثر ایلیا ایلف و یوگنی پتروف به همت نشر ماهی به چاپ رسیده است. ایلف و پتروف را در تاریخ ادبیات روسیه، باید یک نویسنده به شمار آورد؛ زیرا آنها شهرت ادبی خود را مدیون آثاری هستند که هردو با هم و با همین امضا نوشتهاند. دو رمان آنها، دوازده صندلی و گوسالۀ طلایی، پس از گذشت بیش از نود سال، همچنان جزء پرخوانندهترین آثار طنز ادبیات روسیهاند. قهرمان اصلی این دو رمان، آستاپ بِندِر، نیز از محبوبترین قهرمانان ادبی روسیه به شمار میرود و مجسمهاش در بسیاری از شهرهای این کشور خودنمایی میکند و تکیه کلامها و گفتههایش در میان مردم، ضربالمثل شده است. در کوچه و خیابان، عباراتی چون «به قول بندر...»، «اگر بندر اینجا بود...»، «اگر مثل بندر فکر کنیم...» فراوان به گوش میرسد. دوازده صندلی در سال ۱۹۲۸منتشر شد. پس از انتشار این رمان، باوجود آنکه شخصیتهای سرشناسی چون ولادیمیر مایاکوفسکی، آن را ستودند، مقامات شوروی با واکنش سرد خود، سبب سانسور بسیاری از بخشهای آن شدند. سانسور این اثر در طول ده سال بعد، ادامه یافت و هربار کاملتر میشد، تا جایی که در برخی چاپها، حجم کتاب به یک سوم حجم اصلی رسید و اکثر منتقدان وابسته به حکومت، پس از مشاهدۀ استقبال خوانندگان، کوشیدند اثر را حامی رژیم کمونیستی معرفی کنند؛ اما این رمان اجتماعی را باید فراتر از چهارچوبهای سیاسی دانست. این دو نویسنده هیچگاه در آثارشان، آشکارا با نظام کمونیستی مخالفت نمی کنند، ولی هرجا هم به جلوههایی منفی از آن میرسند، از به تصویر کشیدنش ابایی ندارند. این رمان، در قالبی طنز، تصویری از اتحاد جماهیر شوروی در سالهای نخستینِ شکلگیریاش ارائه میدهد و کاغذبازیهای بیمعنا و زیانآور، شعارها و تبلیغات خشکاندیشانه و ابلهانه و در یک کلام سترونیِ اندیشه در این دوران را به باد انتقاد میگیرد.در قسمتی از کتاب دوازده صندلی میخوانیم:
زن فالگیر مطمئن بود که حتماً همین طور است. به نظر میرسید طوطی تنبان قرمز هم همین نظر را دارد. او با چشمهای گرد و خردمندش به پالیسوف نگاه میکرد. انگار میگفت: «به من تخمه بده تا همه چیز را برایت تعریف کنم. تو فرماندار میشوی، ویکتور. همهی تعمیرکارها زیر دستت خواهند بود. در عوض، سرایدار ساختمان شمارۀ ۵ تا ابد همان سرایدار بیفرهنگ و پرمدعا باقی میماند.» یلنا استانیسلاوُونا، خیال نمیکنید ما باید به کارمان ادامه بدهیم؟ نمیتوانیم که همینطور دست روی دست بگذاریم. فالگیر تصدیق میکرد و میگفت: «ایپولیت ماتویویچ هم عجب قهرمانی است!» بله، یلنا استانیسلاوونا، او قهرمان است! مثل روز روشن است. آن افسر جنگجوی همراهش را چه میگویید؟ کارش را بلد است! هرچه میخواهید بگویید، اما اوضاع نمیتواند به همین منوال بماند. مطلقاً امکان ندارد! و به این ترتیب پالیسوف دست به کار شد. در فواصل منظم، به دیدار اعضای انجمن مخفی خیش و شمشیر میرفت، به ویژه مالک محافظهکار تعاونی شیرینیپزی اُدسا: نان قندیهای مسکو، جناب کیسلیارسکی. چهرۀ کیسلیارسکی با دیدن پالیسوف سیاه میشد. حرفهای او دربارۀ لزوم دست زدن به عمل هم نانقندیپز ترسو را به مرز جنون میرساند. اواخر هفته، همه نزد یلنا استانیسلاوونا جمع شدند. در اتاقی که طوطی هم در آن بود. پالیسوف در جوش و خروش بود. دیادیف عاقل به او میگفت: «ویکتور، اینقدر هارت و پورت نکن! چرا همهاش در کوچه و خیابان ول میچرخی؟» پالیسوف فریاد میکشید: «باید دست به عمل زد!» دوازده صندلی ترجمۀ آبتین گلکار، در ۴۸۰ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۶۷ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...