جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
خاطرات یک ژنرال / رازهای لایه به لایه زندگی بولیوار
کتاب خاطرات یک ژنرال، شامل شرح حالی از واپسین روزهای زندگی رهبر کلمبیا ، سیمون بولیوار، نوشته گارسیا مارکز به همت نشر چلچله به چاپ رسیده است. نخستین چاپ این کتاب در سال ۱۹۸۹ میلادی به زبان اسپانیایی منتشر شد. آثار و مدارک تاریخی کتاب بر اساس واپسین سفر بولیوار از بوگوتا به نوار ساحلی کلمبیا به قصد سفر به اروپا است. با توجه به شواهد تاریخی، مارکز در این کتاب تصویری جالب از ناامیدی، بیماری و مرگی که به ناچار بر عشق بولیوار به سلامتی و زندگی چیره میشود را به نمایش گذاشته است. هرچند که بسیاری از منتقدان ساکن آمریکای لاتین اذعان کردهاند که این کتاب ضربه بزرگی به وجهه یکی از سرشناسترین و نمادترین افراد این قاره وارد کرده است. آنها عمده مطالب این کتاب را خلاف واقع دانسته و این کتاب را تنها به زندگی سیمون بولیوار از دیدگاه مارکز تشبیه کردهاند، هر چند که برخی دیگر از منتقدان ادبی این قاره این کتاب را به مثابه آهنگی نویدبخش تشبیه کردهاند که در راستای ارتقای فرهنگ این قاره و به چالش کشیدن مشکلات سیاسی و فرهنگی در این منطقه جغرافیایی کمک شایان توجهی کرده است. منتقدان موافق این کتاب عقیده دارند که مارکز دریا را در متن این کتاب به عنوان نمادی برای زندگی نوین و جهانی نو در منطقه آمریکای جنوبی به کار برده است و سیمون بولیوار (که در این کتاب نمادی از خودکامگان منطقه به شمار میآید) برای ترک کلمبیا هرچه بیشتر به دریا، نزدیکتر میشود، شانسش برای زندگی کمتر و یاس و ناامیدی بیشتری در برابر خود میبیند. این کتاب در گذشته با نام ژنرال در هزار توی خویش در کشورمان به چاپ رسیده است.در قسمتی از کتاب خاصرات یک ژنرال میخوانیم:
شرایط جسمی او بدتر از آنی بود که در ظاهر نشان میداد و هر روز که سپری میشد وضعیت بیماری او وخیمتر و ناگوارتر میشد و حتی همراهانش نیز نیز میتوانستند این حقیقت را با نگاه کردن به ظاهر او درک کنند. او حتی قادر نبود که ظاهرش را حفظ کند. رنگ پوستش به شدت به زرد متمایل شده بود و تبهای طولانیاش قطع نمیشد و سردردهایش نیز مزمن شده بود. در شهر کارتاخنا کشیش محل با دیدن چهرهی بیمار ژنرال به دوستان او پیشنهاد کرد که بهتر است برای معاینهی ژنرال دکتری بیاورند، اما او قبول نکرد و گفت: اگر من تا حالا خودم را به دست دکترها داده بودم، باید هفت کفن میپوساندم. وقتی آنها به تورباکو رسیدند ژنرال اصلا مایل نبود که ادامهی سفرش به اروپا متوقف شود و میخواست در اسرع وقت به وسیلهی کشتی به راهش ادامه دهد، اما صبح روز بعد به او گفتند که در بندر هیچ کشتیای که به اروپا برود نیست و گذرنامهاش نیز هنوز نرسیده است. ژنرال با شنیدن این خبر، تصمیم گرفت سه روز دیگر در شهر بماند و استراحت کند. آجودانها و افسرانش با شنیدن این خبر خوشحال شدند، چرا که وضع جسمی ژنرال بسیار ناگوار بود. همچنین طبق گزارشهای پنهانی که برایشان ارسال میشد اوضاع ونزوئلا بحرانی بود و ممکن بود مایهی آشفتگی بیشتر حال ژنرال شود. ژنرال به سمت اقامتگاه میرفت و مردم شادی کنان برای استقبال از او جمع شده بودند. ژنرال سعی میکرد تا از ایجاد جنجال و هیاهو در میان مردم جلوگیری کند. اما نتوانست مانع شود تا افسرانش-برای ایجاد شادی و هیجان در میان مردم- با اسلحههایشان شلیک نکنند و آنها آنقدر شلیک هوایی زدند تا فشنگهایشان تمام شد و همچنین نتوانست مانع نی نوازانی شود که دور تا دور اقامتگاهشان جمع شده و مشغول نواختن نیهایشان بودند و تا نیمههای شب همچنان به نواختنشان ادامه میدادند. مسئولین شهر همچنین از ناحیهای در نزدیک باتلاقهای ماریالاباخا تعدادی از زنان و مردان سیاه پوست را جمع کرده و به آنجا آورده بود و آنها در حالی که لباسهای طبقهی اشراف اروپایی را به تن داشتند، با مهارتهای آفریقایی خود، به رقصهایی که مخصوص دربار اسپانیا بود مشغول بودند. مسئولین شهر این کار را به این دلیل انجام دادند که دفعات قبلی که ژنرال رقص این گروه را مشاهده کرد، آنقدر خوشش آمد که چندین بار تقاضای تکرار آن رقصها را نمود. اما این بار او چنان ضعیف و خسته بود که حتی کوچکترین توجهی نیز به آنها نکرد. خاطرات یک ژنرال را مینو جواهری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۵۵ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۴ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...