جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: پری صابری

بیوگرافی: پری صابری زادۀ نخستین روز فروردین ۱۳۱۱ در کرمان. تالار مولوی در تهران، جایی است که علاقه‌مندان به تئاتر، احتمالاً اجراهای زیادی را در آن دیده‌اند، این تالار به همت پری صابری در تهران تأسیس شده است. وی همچنین مؤسس گروه تئاتر پازارگاد نیز هست. پایان تحصیلات متوسطه برای او مصادف بود با رفتن به پاریس، برای تحصیل در رشتۀ سینما و تئاتر. در آن دوران بود که صابری، فیلم کوتاهی نیز با موضوعیت یکی از رباعیات خیام ساخت. این فیلم کوتاه در سال ۱۹۵۴، به عنوان بهترین فیلم دانشجویی در آن سال نیز انتخاب شد. سال ۱۳۲۴، سال نخستین بازگشت او به ایران بود. در این حین او به ترجمۀ ادبیات نمایشی پرداخت که ازجمله مهم‌ترین متن‌هایی که ترجمه کرد می‌توان از نمایشنامۀ کرگدن، اثر اوژن یونسکو نام برد. اواخر دهۀ پنجاه بود که صابری یکبار دیگر از ایران خارج شد و فعالیت‌های تئاتری خود را این‌بار در ایالات متحده پیگیری کرد. ازجمله فعالیت‌های تئاتری او در این برهه، نوشتن و اجرای نمایشنامه‌ای دربارۀ زندگی فروغ فرخزاد بود که در لس‌آنجلس هم اجرا شد و با استقبال خوبی همراه بود. اما صابری، برای دومین‌بار تصمیم به بازگشت به وطن گرفت. این بازگشت همراه بود با کار روی نمایشنامه‌هایی بر پایه زندگی سهراب سپهری و همچنین متنی با الهام از هفت شهر عشق عطار نیشابوری. فعالیت‌های هنری پری صابری در نهایت سبب شد در سال ۲۰۰۴، کشور فرانسه نشان لژیون دونور را به او اهدا کند. ترجمۀ نمایشنامه‌هایی چون مردگان بی‌کفن و دفن، کالیگولا، یرما و کرگدن و همچنین تألیف آثاری چون رند خلوت‌نشین، سوگ سیاوش، یوسف و زلیخا و کوروش کبیر ازجمله فعالیت‌های هنری پری صابری است.

قسمتی از نمایشنامۀ کرگدن با ترجمۀ پری صابری:

زن بقال: اینو نگاش کن (به شوهرش که در دکان است) چه افاده‎ای شده. دیگه نمی‌خواد از ما خرید کنه. زن داخل مغازه می‌رود. بعد از کمی مهلت ژان از سمت راست پیدایش می‌شود و از سمت چپ برانژه نمودار می‌گردد. لباس‌های ژان خیلی مرتب است. کت و شلوار قهوه‌ای، کراوات قرمز، یقه آهاری، کلاه قهوه‌ای. صورتش کمی قرمز رنگ است.کفش‌هایش زردرنگ و واکس زده است. برانژه سر برهنه، ریش نتراشیده، موهای ژولیده و لباس نامرتب. خسته به نظر می‌آید. ژان: (از سمت راست می‌آید) آهاه. بالاخره پیدات شد. برانژه: سلام ژان. ژان: تو همیشه دیر می‌آی. معلومه دیگه (به ساعت نگاه می‌کند) ما سر یازده و نیم قرار داشتیم. حالا دیگه ظهره. برانژه: معذرت می‌خوام. خیلی منتظر شدی؟ ژان: نه. همین الان اومدم. می‌بینی که. (پشت یک میز می‌نشینند) برانژه: پس زیاد هم شرمنده نباشم. چون که خودتم... ژان: من حکمم جداست. من دوست ندارم انتظار بکشم. وقت زیادی برای تلف کردن ندارم. چون که می‌دونم تو هیچ‌وقت سر ساعت نمی‌آی منم دیر می‌آم. همون حدودی که حدس می‌زنم تو پیدات بشه. برانژه: درسته... درسته... با وجود این... ژان: تو که نمی‌تونی ادعا کنی سر ساعت می‌آی. برانژه: معلومه. نمی‌تونم ادعا کنم. (می‌نشیند) ژان: بفرمایین. برانژه: چیزی می‌خوری؟ ژان: تو از صبح سحر تشنته؟ برانژه: از بس گرمه. از بس خشکه. ژان: به قول عوام هرچه بیشتر بخوری بیشتر تشنه می‌شی.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.