جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: هنریک ایبسن

بیوگرافی: هنریک ایبسن هنریک ایبسن بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس نروژ که او را هم‌سنگ سوفوکل و شکسپیر به شمار می‌آورند، از پایه‌گذاران تئاتر مدرن جهان و یکی از بزرگ‌ترین استادان هنر تئاتر در تمامی اعصار است. برنارد شاو، اهمیت نمایشنامه‎های ایبسن را بسیار بیشتر از نمایشنامه‌های شکسپیر می‌داند و می‌نویسد: «ایبسن کمبودی را که شکسپیر به جای گذاشت، جبران می‌کند.» جیمز جویس او را شکسپیر خطه شمال و یگانه درام‌نویس پس از شکسپیر معرفی می‌کند که در تراژدی نویسی راه به شیوۀ خاص خود برده و هرولد بلوم منتقد بزرگ امریکایی ایبسن را بزرگ‌ترین درام‌نویس مغرب زمین بعد از شکسپیر می‌داند که به گفتۀ خودش نبوغی اهریمنی دارد. ایبسن در عمر ۷۸ سالۀ خود، ۲۵ نمایشنامه نوشت که نخستین آن «کاتالینا» در  ۱۸۵۰، و آخرین نمایشنامه «زمانی که ما مردگان بیدار می‌شویم» در ۱۸۹۹ منتشر شد. ایبسن در ۱۱ ژانویه ۱۸۸۷ در جشن بزرگی که در برلین برای گرامی داشت او برپا شده بود، شرکت کرد. آنجا او را چون پیشاهنگِ نگرش نو به زندگی و پیشتازِ بینش هنری نو بزرگ داشتند. بعدها ایبسن در این­باره نوشت: «من دیدارم از برلین و همۀ چیزهایی را که به آن پیوند می‌خورد، به چشم یک خوشبختی راستین و بزرگ برای خود می‌بینم. چنان شگفت انگیز جانم را تازه و جوان کرده که بی گمان مُهر و نشان خود را بر نوشته‌های آینده‌ام خواهد زد.» و او این سخنان را در حالی می گفت که آثارش در فرانسه و انگلستان نیز به کامیابی‌هایی دست یافته بود. دشمن مردم، جان گابریل بورکمان، اردک وحشی، خانه عروسک، هدا گابلر و استاد سولنس معمار از جمله نمایشنامه‌های اوست.

قسمتی از نمایشنامه بانوی دریایی نوشته هنریک ایبسن:

بولت‌ته: «هیچ به این فکر نیفتادین که مرد هم شاید بتونه همین جور کشیده بشه به سوی زنش؟ منظورم اینه که مثل او بشه.» لینگستراند: «مرد؟ نه، فکرشو نکرده بودم.» بولت‌ته: «چرا همان جور که او می‌شه، این نشه؟» لینگستراند: «خب، چون مرد رسالتی داره که براش زندگی کنه. همینه که مردو این جور سفت و سخت می‌کنه، خانم وانگل. اون رسالتی در زندگیش داره.» بولت‌ته: «تک تک مردها؟» لینگستراند: «اوه نه. حالا بیشتر هنرمندا رو پیش چشم دارم.» بولت‌ته: «از دیدِ شما، درسته که یه هنرمند بره ازدواج کنه؟» لینگستراند: از دید من که بعله. زمانی که بتونه کسی رو پیدا کنه که از ته دل دوست داشته باشه، خب... بولت‌ته: با این همه، من فکر می‌کنم بهتره تنها برای هنرش زندگی کنه. لینگستراند: «این که بله. ولی ازدواج هم که کنه، می‌تونه خب همون کارم بکنه.» بولت‌ته: «خب، ولی همسرش چی پس؟» لینگستراند: «اون؟ چطور؟» بولت‌ته: «اونی که باهاش ازدواج می‌کنه. او برای چی زندگی کنه؟» لینگستراند: «اونم برای هنر شوهرش زندگی کنه. از دید من، یه زن باید سخت از این احساس خوشبختی کنه.» بولت‌ته: «هام ...درست نمی‌دونم» لینگستراند: «چرا، خانم، باور کنین. تنها همۀ افتخار و احترامی که به خاطر مَردش، ازش بهره‌مند می‌شه نیس -چون به چشم من، اونش که بگین نگین چیزی نیس. ولی این که می‌تونه تو آفرینش کمک اون کنه- که می‌تونه با دور و برش بودن و آسایششو فراهم کردن و خوب بهش رسیدن و زندگی رو براش حسابی دلنشین کردن، کارو براش ساده کنه. این به نظرم، باید اوج خوشی برای یه زن باشه.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.