جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: رضا سیدحسینی
زاده مهر ماه سال ۱۳۰۵ در اردبیل. نخستین ترجمههای سیدحسینی در سنین خیلی کم و از زبان ترکی استانبولی انجام شد. او بعدها به یاری اساتیدی چون عبدالله توکل و پرویز ناتل خانلری زبان فرانسه را آموخت و ترجمههای درخشانی نیز از این زبان ارائه داد. ترجمههای سید حسینی به خصوص از زبان فرانسه چنان درخشان است که سبب شد او در سال ۲۰۰۰، نشان شوالیه پالم آکادمیک را از فرانسه از آن خود کند. رضا سیدحسینی از نویسندگانی همچون ژان پل سارتر، توماس مان، ماکسیم گورکی، بالزاک، جک لندن و آندره ژید آثار را ترجمه کرده است.قسمتی از کتاب یک شب توفانی و داستانهای دیگر نوشته ماکسیم گورکی و با ترجمه رضا سیدحسینی:
ماه مه خیلی به خشکی گذشت. باران فقط دو بار خاک رسی دهکدهی دوبووکا را تر کرد. بعد، باز هم روزهای طولانی و گرم با حرارات روزافزونی ادامه یافت. با شروع ماه ژوئن توفانهای شدیدی هم که امیدهای دهاتیان را بر باد میداد آغاز شد. فقط بعد از نیمهی دوم ژوئن بود که روی آسمان سرتاسر با طبقهای از ابر پوشیده شد و باران گرد مانند و خستهکنندهای که خبر از پاییز میداد باریدن گرفت. صاحبان دهکدهی دوبووکا خوشههای کوچک رسته از زمین خودشان را نگاه میکردند و با تاسف میگفتند: -معلوم است که امسال تخمی را هم که پاشیدهایم نخواهیم توانست پس بگیریم. این زمین در پرحاصلترین سالها برای هر دسیاتین در مقابل ۸ تا ۱۰ پوت تخم فقط سی و پنج الی چهل پوت محصول میداد. کود دادن خاک هم امکان نداشت. چارپا در ده کم بود. دهاتیانی که اسب داشتند به شهر که در فاصلهی چهل و دو ورستی قرار داشت میرفتند، از دربان خانههای تجار کود میخریدند و زمینهاشان را کمی کود میدادند. حتی به دهاتیان بی اسبی که مزدوری میکردند، به جای اجرت روزانه کود داده میشد. در دهکدهی دوبووکا نیز مانند سایر دهات این جلگهی لم یزرع، به طور کلی شرایط زندگی بسیار بد بود، مخصوصا این گوشهای که دهکدهی دوبووکا هم جزو آن بود به فقر شهرت داشت و ساکنیناش برای پرداخت مالیاتهای سنگین دار و ندارشان را فروخته بودند. بیشتر از نصف موژیکهای دهکدهی پنجاه و دو خانواری دوبووکا در پاییز برای هیزم شکنی از قرار هر سژن پانزده الی بیست کوپک به قصبه میرفتند. و در بهار نیز انبار خانههای مردم قصبه را پر از برف میکردند و یخهای کثیف را بیرون میریختند، خلاصه برای اینکه یک لقمه نان زیادتر برای خانوادهشان تهیه کنند به هر کاری دست میزدند. در تابستان نیز با الیاف زیزفون که پنهانی از جنگل کلیسا میبریدند نوعی چوبدستی بازی و با بتههایی که از خندق میکندند زنبیل ماهی گیری و سبد میساختند. قسمتی از زنان دوبووکا برای خدمتکاری به قصبه میرفتند و اغلب آنها شوهرانشان را رها میکردند و در همان جا میماندند. دهکدهی دوبووکا در س.احل پر پیچ و خم یک رودخانهی قدیمی بنا شده بود. رودخانه، با هوس بازی، ساحل را به صورت درهها و گودیها کنده و تپههایی به وجود آورده بود و بالاخره خودش به صورت رود کوچکی که در تابستانها خشک میشد و به دو اسم یولا و بزیمیانکا خوانده میشد، درآمده بود. با شروع بهار یولا سیلهایی را که از دشتها میآمد در بر میگرفت، از آب قرمز و گل آلودی پر میشد، سواحل مزروعی و علفزارهای تنگ را هر سال قدری کمتر میکرد و سواحل را میکند و میخورد. فقر و فلاکت دوبووکا کسی را دچار تعجب نمیکرد. زیرا این دهکده، با گستاخی و مستی موژیکهایش و با رفتار خشنی که اربابهای دهکده با این دهقانان میکردند مشهور شده بود. اربابها نه از اینکه موژیکهای این دهکده مالیات نمیدادند، بلکه از این رو که آنها آدمهای زباندار و پرحرفی بودند و علاقه داشتند که به دادگاهها رفت و آمد کنند دچار خشم میشدند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...