جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: دینو بوتزاتی

بیوگرافی: دینو بوتزاتی زادۀ سال ۱۹۰۶ در سان پلگرینو در حومۀ بلونو. بوتزاتی پیوستگی جالبی هم با کشورمان دارد و از روی مطرح‌ترین رمان او، بیابان تاتارها، فیلمی ساخته شده است که تصویربرداری آن، در مجموعۀ تاریخی ارگ بم بوده است. نام بوتزاتی ونیزی با همان اولین رمانش، یعنی بارنابوی کوهستان‌ها، بر سر زبان‌ها افتاد. این کتاب چنان محبوب شد که نام این نویسنده را در میان منتقدان و مخاطبان، به یکسان به اذهان سپرد. جایزۀ استرگا، که یکی از مطرح‌ترین جوایز ادبی کشور ایتالیاست، در سال ۱۹۵۸، انتظار بوتزاتی را می‌کشید، که کتاب شصت داستان باعث شد در نهایت، این جایزه در دستان بوتزاتی قرار گیرد. همچنین ازجمله دیگر رکوردهای دینو بوتراتی، آن است که در سال ۱۹۶۰، نخستین رمان علمی-تخیلی تاریخ ادبیات ایتالیا به قلم او به چاپ رسید. دینو بوتزاتی نویسنده‌ای است که محبوب فیلم‌سازان هم بوده. بسیاری از نوشته‌های او تاکنون منبع اقتباسی فیلم‌سازان گوناگون نیز بوده است. مثلاً والریو زورلینی بیابان تاتارها را، که به‌نوعی شاید ستایش‌شده‌ترین رمان اوست، به فیلم تبدیل کرده است. همچنین ماریو برنتا، براساس رمان بارنابوی کوهستان، فیلم اقتباسی درخشانی ساخته است. سفر به دوزخ، راز جنگل پیر، راز نویسنده، سلطۀ خرس‌ها بر سیسیل و کولومبره ازجمله دیگر آثار اوست.

قسمتی از کتاب راز جنگل پیر، نوشتۀ دینو بوتزاتی:

فقط صبح روز بعد بود که ماتئو به‌سراغ سرهنگ رفت. آن روز باران می‌بارید و سباستیانو پروکولو در اتاق دفترش اوراقی کهنه را بررسی می‌کرد. پنجره چارتاق باز بود. با ورود باد، سرهنگ حتی روی خود را هم برنگرداند. چیز سنگینی روز کاغذها گذاشت تا باد آن‌ها را نبرد. گفت: «تصور می‌کردم تو یک باد جنگجو هستی، ولی همراه با عطر وارد شده‌ای، مثل یک زبرجد شاعرانه، خیلی ظریف شده‌ای.» ماتئو جواب داد: «در روزهای بارانی این‌طور می‌شود. عطرهای جنگلی به من می‌چسبند و نمی‌توانم خودم را از دستشان خلاص کنم.» بعد سکوت کرد. مکثی پیش آمد. اندکی بعد، سرهنگ گفت: «واقعاً که من چه شاهکاری زدم که تو را آزاد کردم. تو می‌گفتی: تمام دشمنان تو را نابود خواهم کرد. بنا بر میل تو هوا را صاف یا طوفانی خواهم کرد. باید خجالت بکشی که آن‌قدر افاده کرده بودی . تو بادی هستی که قدرت خود را از دست داده است.» ماتئو با تأسف گفت: «جناب سرهنگ، از این حرف‌ها نزنید. درست همان زندانی بودن مرا نابود کرده است. آره، آن اواریستوی ناچیز موفق شد بر من غلبه کند! ضعیف شده‌ام. شوخی نیست که بیست سال در آنجا محبوس بمانی. اگر کس دیگری به جای من بود حتماً جان داده بود. عجالتاً من به وقت احتیاج دارم. تا دو سه ماه دیگر ماتئو به‌صورت اول خود برخواهد گشت.» سباستیانو پروکولو گفت: «به یاد یکی از آشنایانم می‌افتم که سرقتی کرده و به نه سال زندان محکوم شده بود. وقتی از زندان بیرون آمد، طبعاً پر از امید بود. به نظر می‌رسید پر شده است، ولی خودش می‌گفت شش هفت ماه دیگر به‌صورت اول برخواهم گشت. آره، او هم عیناً مثل تو حرف می‌زد، ولی به او می‌گفتم دوست عزیز، همه‌اش حرف مفت است. هربار که او را می‌دیدم می‌گفت هنوز کمی استراحت لازم دارد، ولی حالش روز به روز بدتر می‌شد.» ماتئو گفت: «این مسئله برای بشر صدق می‌کند. برای ما بیست سال زندانی شدن مسئلۀ بسیار مهمی است. ولی من به‌هر‌حال به تو نشان خواهم داد.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.