جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: تینوش نظم‌جو

بیوگرافی: تینوش نظم‌جو زاده‌ی بیست‌ویکمین روز اسفند ۱۳۵۳ در تهران. نظم‌جو کارگردان تئاتر، بازیگر، نویسنده و مترجمی پرتلاش و مشتاق است که همیشه علائق ادبی-هنری خود را دنبال کرده است. او تا یازده سالگی در تهران درس خواند، سپس به فرانسه مهاجرت کرد و تحصیلات خود را در این کشور به سرانجام رساند. جوانه‌های فعالیت تئاتری‌اش در تهران زده شد و سپس در فرانسه و در مدرسه‌ی هنری کلود مونه، که سرپرستی آن را امانوئل دومارسی بر عهده داشت، ادامه پیدا کرد. تینوش فقط ۱۷ ساله بود که توانست در پاریس یک گروه تئاتری را، با نام اتوپیا، دور هم جمع کند و در همان دوران نیز نمایشنامه‌هایی از هارولد پینتر، ژان تاردیو، ساشا گیتری و آنتوان چخوف را به روی صحنه برد. آشنایی نظم‌جو در سال ۱۹۹۵، با محسن یلفانی، سبب علاقه‌اش به آثار نمایشی محسن یلفانی، نمایشنامه‌نویس ایرانی ساکن پاریس، شد و همین امر در نهایت سبب شد که او آثار نمایشی محسن یلفانی را به زبان فرانسه ترجمه کند؛ آثاری که بعدها با ستایش جامعه‌ی هنری فرانسه نیز همراه شد. از بهترین دستاوردهای تینوش نظم‌جو در زمینه‌ی ترجمه‌ی ادبیات نمایشی، مجموعه‌ای است با عنوان دورتادور دنیا نمایشنامه که انتشار این مجموعه را به کمک مهدی نوید، در سال ۱۳۸۴ در نشر نی، آغاز کرد. اجرای بسیاری از آثار نمایشی به زبان فرانسه و روی صحنه‌های نمایشی پاریس، از دیگر دستاوردهای تینوش نظم‌جو در زمینه کارگردانی تئاتر است.

قسمتی از نمایشنامه‌ی «آن سوی آینه» نوشته‌ی فلوریان زلر و با ترجمه تینوش نظم‌جو:

ایزابل، روبه‌روی آینه، رژ به لب‌هایش می‌مالد. دنیل وارد می‌شود. دنیل: «رسیدن.» ایزابل: «تو از کجا می‌دونی؟» دنیل: «الان زنگ زد. کد در ورودی رو خواست.» ایزابل: «چه عجب!» دنیل: «غر نزن، همه‌ش بیست دقیقه تأخیر دارن... (لحظه‌ای بر پیراهن ایزابل درنگ می‌کند.) تو پیرهنت رو عوض کردی؟» ایزابل: «آره. این بهتر نیست؟» دنیل: «این سومین پیرهنی‌یه که عوض می‌کنی.» ایزابل: (می‌رود چیزی از اتاق بغلی بیاورد.) «این الان یعنی دوستش نداری؟» دنیل: «چرا بابا، خیلی هم قشنگه؛ ولی ما فقط قراره با پاتریک شام بخوریم، عزیزم... لازم نیست این همه فشار به خودت بیاری، خب؟... خیلی ساده و بی‌پیرایه گزارش کنیم. (حالا خودش را در آینه نگاه می‌کند.) من چی؟» ایزابل می‌تواند، مثلاً با چهار گیلاس نوشیدنی که در سینی‌یی گذاشته وارد شود و آن‌ها را روی میز بگذارد. ایزابل: «چی؟» دنیل: «این کته بهم می‌آد، نه؟» ایزابل: (بی‌آنکه حتی نگاهی به او بیندازد) «بله.» دنیل: «جدی؟» ایزابل: «آره بابا، آره.» دنیل: «یه‌کم زیادی... چیز نیست؟» ایزابل: (هم‌چنان بی‌آنکه نگاهش کند.) «نه عزیزم. خیلی هم خوش‌تیپ شدی.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.