جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: تری دیری

بیوگرافی: تری دیری زاده روز چهارم مارس ۱۹۴۶ در ساندرلند انگلستان. نویسنده‌ی پرکاری که آثارش را برای کودکان و نوجوانان خلق کرد، آثاری که تاکنون به بیش از چهل زبان ترجمه شده و فروش فوق‌العاده‌ای در سراسر جهان داشته است. پدرش در یکی از محلات فقیرنشین شهر ساندرلند، در مغازه‌ی قصابی کار می‌کرد و تری در همان سال‌های کودکی، در مدرسه مانکویرموث تحصیل می‌کرد؛ مدرسه‌ای که از شرایط و فضای آن، همواره متنفر بود. او حتی در سال‌های کودکی، کار می‌کرد و شاگرد قصاب بود؛ اما بعدها که به نوجوانی قدم گذاشت، در رشته‌ی برق کارآموزی ‌کرد و پس از آن هم به بازیگری تئاتر روی آورد. تدریس در رشته‌ی درام مرحله بعدی زندگی تری دیری بود و در کالج ساندرلند، به تدریس درام پرداخت. همچنین از سال ۱۹۷۶، نگارش یکی از مهم‌ترین مجموعه کتاب‌های تاریخی برای کودکان و نوجوانان را، با نام تاریخ ترسناک، آغاز کرد. مجموعه‌ای که با استقبال فوق‌العاده‌ای هم روبه‌رو شد. همچنین در سال ۲۰۰۰، از سوی دانشگاه ساندرلند، دکترای افتخاری آموزش به او اهدا شد. البته گفتنی است دایره‌ی مخاطبان مجموعه‌یِ تاریخ ترسناک، هرگز به کودکان و نوجوانان محدود نشد و این مجموعه در میان بزرگسالان هم هواداران خاص خود را دارد. مجموعه‌ای که حتی بر اساس آن انیمیشنی هم ساخته شده است. تری دیری چند سالی است که خود را از نوشتن بازنشست کرده و اوقات فراغتش را صرف فوتبال و تشویق تیم فوتبال محبوب خود، ساندرلند، کرده است.

قسمتی از کتاب انقلاب‌های پر هیاهو نوشته تری دیری:

در سال ۱۴۱۹، هشتاد سال از آغاز جنگ صد ساله‌ی میان فرانسه و انگلستان می‌گذشت. وضع فرانسوی‌ها هیچ خوب نبود و دشمن بیش از نیمی از کشورشان را اشغال کرده بود. انگلیسی‌ها با دوک فرانسویِ بورگاندی (یکی از مناطق فرانسه) متحد شدند، تا به او در حکومت بر ناحیه‌ی شمال کمک کنند. حاکم قانونی فرانسه، پرنس شارل بود، اما حامیان او جرئت قیام نداشتند، تا آنکه دختری به نام ژان رهبری آن‌ها را بر عهده گرفت. ژان یک دختر روستایی از اهالی غرب فرانسه بود که بیشتر اوقاتش را در علفزار به مراقبت از گوسفندهای پدرش می‌گذراند. در آنجا بود که صداهایی شنید. البته، نه صدای عادی بَع بَع گوسفندها، بلکه صدای فرشته‌ها را شنید. فرشته‌ها به او فرمان دادند که فرانسوی‌ها را در قیام بر ضد دوک بورگاندی و دوستان انگلیسی او رهبری کند. ژان هم به راه افتاد، پرنس شارل را یافت و قانعش کرد به او اجازه بدهد که بختش را بیازماید. در کمال حیرت، او یکی پس از دیگری، از میدان‌های نبرد پیروز بیرون آمد. ولی عاقبت، نیروهای دوک بورگاندی او را اسیر کردند و به انگلیسی‌ها تحویل دادند. از شرافت و مردانگی به دور است که آدم دشمنش را فقط به جرم اینکه بر ضد او می‌جنگد، اعدام کند، مگر نه؟ خُب، انگلیسی‌ها هم که این را می‌دانستند، برای خلاص شدن از دست او به حیله‌ی کثیفی رو آوردند. آن‌ها ژان را به جادوگری متهم کردند و استدلالشان این بود که اصواتی که ژان شنیده، نباید متعلق به فرشته‌ها باشد، بلکه صدای شیطان بوده است! ارتش انگلستان و دوک بورگاندی با تشکیل دادگاهی به ریاست یک قاضی فرانسوی به نیت خود رسیدند. ژان را مجرم شناختند و به عنوان جادوگر در آتش سوزاندند؛ یا اینکه شاید ماجرا طور دیگری اتفاق افتاد؟ این یکی از بزرگ‌ترین اسرار تاریخ است. در آن زمان، یعنی در سال ۱۴۳۱ در شهر اورلئان روزنامه وجود نداشت، اما اگر چنین بود، تیتر اصلی روزنامه‌ها خیلی داغ می‌شد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.