جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: آیزاک آسیموف

بیوگرافی: آیزاک آسیموف زادۀ دوم ژانویۀ ۱۹۲۰ در پتروویچی. نویسنده‌ای که نامش در ژانر علمی-تخیلی، شناخته‌شده ‌است و دوست‌داران این گونۀ ادبی، علاقۀ خاصی به آثارش دارند. آیزاک آسیموف در شوروی سابق به دنیا آمد، اما فقط ۵ سال داشت که به همراه خانواده‌اش، به امریکا مهاجرت کرد. زبان‌های ییدیش و انگلیسی، زبان‌هایی بود که او به آن‌ها مسلط بود؛ چراکه در دورۀ مهاجرت به امریکا، خانواده به این زبان‌ها صحبت می‌کردند. این خانوادۀ مهاجر، در خاک امریکا مغازۀ لبنیات فروشی‌ای افتتاح کرد و آسیموف هم‌زمان با کمک به خانواده برای ادارۀ آن، خواندن را نیز می‌آموخت. در این مغازه، مجله‌های علمی-تخیلی هم فروخته می‌شد و آیزاک از همان سنین کودکی آن‌ها را می‌خواند. فقط ۱۱ سالش بود که نوشتن داستان را آغاز کرد و پس از چندی، توانست این داستان‌ها را به تعدادی از مجله‌های عامه‌پسند بفروشد. «گشتی در حوالی سیارک وستا» نخستین داستان چاپ‌شده از آسیموف، در اکتبر ۱۹۳۸ به چاپ رسید. سه سال بعد از آن تاریخ و در ۱۹۴۱، داستان شبانگاه او نیز در یکی از مجلات معتبر به چاپ رسید. این مجله، قرار بود در ازای هر کلمه، یک سنت به آیزاک بپردازد. آسیموف می‌گوید: «پس با این اوصاف، برای داستان ۱۲ هزار کلمه‌ای من ‌باید ۱۲۰ دلار پرداخت می‌شد، اما وقتی چک ۱۵۰ دلاری را دریافت کردم، مطمئن بودم که اشتباهی رخ داده است. این بود که با سردبیر تماس گرفتم و مسئله را جویا شدم؛ اما سردبیر گفت که آن‌قدر از داستان خوشش آمده که برای هر کلمه، یک چهارم سنت فوق‌العاده پرداخت کرده است.» آسیموف در نویسندگی عادتی ویژه داشت: او ساعت ۶ صبح از خواب بیدار می‌شد، از ساعت ۷:۳۰ پشت ماشین تحریر خود می‌نشست و تا ساعت ۱۰ شب کار می‌کرد. وقت‌شناسی آسیموف از جمله نکاتی است که در طول دوران کاری‌اش رویۀ ثابت او باقی ماند. داستان‌های تخیلی آیزاک آسیموف، در جهان ادبیات، جوایز زیادی را از آن او کرد. همچنین انجمن نویسندگان علمی تخیلی امریکا با هدف پاسداشت یک عمر فعالیت موفقیت‌آمیز آسیموف در زمینۀ داستان‌های علمی تخیلی، جایزۀ استاد بزرگ را در سال ۱۹۸۷ به او اهدا کرد. ایزدان هم، برجیس را بخر، آخرین جواب، ریگی در آسمان و به کجا می‌رویم؟ از جمله آثار آیزاک آسیموف در زمرۀ ادبیات داستانی است.

قسمتی از رمان برجیس را بخر نوشتۀ آیزاک آسیموف:

هرمن چونس مردی اهل گمانه‌زنی بود. گاهی حدس‌هایش درست بودند و گاهی اشتباه از آب در می‌آمدند، تقریباً پنجاه پنجاه بود. اما با توجه به اینکه کسی باید از میان دنیایی از احتمالات، پاسخ درست را بیرون می‌کشید، پنجاه درصد حدس درست، کاملاً خوب به نظر می‌رسید. چونس از این موضوع که پاسخ‌هایش تنها ممکن بود مورد پذیرش قرار بگیرند خوشحال نبود. این موضوع او را تحت فشار زیادی قرار می‌داد. مردم در مورد مشکلشان کارهایی انجام می‌دادند، و هیچ کاری نمی‌توانستند از پیش ببرند. بعد پیش او می‌آمدند و می‌گفتند: «تو چی فکر می‌کنی، چونس؟ اون حس شهودیت رو به کار بنداز.» و اگر او پاسخی می‌داد که منجر به ناکامی می‌شد، تقریباً همۀ مسئولیتش گریبانگیر او بود. شغلش به عنوان محقق می‌دانی، هم باعث بدتر شدن موضوع شده بود. ممکن بود از او بپرسند: «فکر نمی‌کنی که اون سیاره ارزش بررسی دقیق‌تری رو داشته باشه؟ تو چی فکر می‌کنی، چونس؟» پس انجام یک کار دو نفره، تغییری بود که خیالش را راحت کرده بود و از آن بالاتر این بود که الن اسمیت همکارش بود. اسمیت فرد واقع‌گرایی بود. روز نخستی که بیرون رفتند به چونس گفت: «چیزی که در مورد تو وجود داره اینه که پرونده‌های حافظه داخل مغز تو، قوطی‌های خیلی مخصوصی هستن. وقتی که تو با مشکلی روبرو میشی، چیزهای کوچیک زیادی رو به خاطر میاری که بقیۀ ما ممکنه متوجهشون نشیم که بتونیم تصمیم بگیریم. اینکه بهش بگیم گمانه‌زنی، فقط باعث اسرار آمیز شدنش میشه، در حالی که واقعاً این‌طور نیست.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.