جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: آبتین گلکار

بیوگرافی: آبتین گلکار آبتین گلکار متولد سال ۱۳۵۶ در تهران. گلکار پژوهشگر زبان و ادبیات روسی و استادیار دانشگاه تربیت مدرس است. آنتون چخوف، آلکساندر پوشکین، ویکتور مرژکو، ولادیمیر نیکالایویچ واینوویچ، آلکساندر هرتسن و میخاییل زوشنکو تعدادی از نویسندگانی هستند که آبتین گلکار آثاری از آنها را ترجمه کرده است. گلکار تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در دانشگاه تهران و مقطع کارشناسی ارشد و دکترای ادبیات روسی را در دانشگاه ملی تاراس شفچنکو کی‌یف در اکراین گذرانده است. آبتین گلکار

بخشی از کتاب داستان ملال انگیز- از یادداشت‌های یک مرد سالخورده- اثر آنتون چخوف و با ترجمه آبتین گلکار:

بهانه‌ی تنبل‌ها برای توجیه خودشان همیشه یک چیز است: امتحان‌های دیگر را خیلی خوب داده‌اند و فقط از امتحان من رد شده‌اند، و این بیش از همه به این دلیل عجیب است که درس مرا همیشه با جدیت تمام مطالعه می‌کنندو خیلی خوب آن را بلدند، ولی به دلیل سوءتفاهم نامعلومی نمی‌توانند نمره‌ی قبولی بگیرند. به مهمان می‌گویم: "ببخشید، دوست من. نمی‌توانم برای شما نمره‌ی سه بگذارم. بروید دوباره درس‌ها را بخوانید و بیایید امتحان بدهید. آن وقت ببینیم چه می‌شود." لحظه‌ای سکوت. هوس می‌کنم دانشجو را به این دلیل که آبجو و اپرا را از علم بیش‌تر دوست دارد، کمی زجر بدهم. آهی می‌کشم و می‌گویم:  به نظر من، بهترین کاری که الان می‌توانید بکنید این است که کلا دانشکده‌ی پزشکی را رها کنید. اگر با این همه توانایی که دارید، هیچ جوری نمی‌توانید از عهده‌ی امتحان بر بیایید، پس معلوم می‌شود تمایلی ندارید یا قسمتتان نیست پزشک بشوید. صورت جوان اهل دل کش می‌آید. با پوزخند می‌گوید: ببخشید پروفسور. ولی این کار بنده حداقل می‌توانم بگویم که خیلی عجیب خواهد بود. پنج سال درس خوانده‌ام و بعد یکدفعه... رها کنم! -ابدا! پنج سال را بیهوده هدر بدهید بهتر است تا آن‌که بعدا تمام عمر مشغول کاری بشوید که علاقه‌ای به آن ندارید. ولی بلافاصله دلم می‌سوزد و با عجله می‌گویم: البته هرطور خودتان صلاح می‌دانید. پس باز کمی مطالعه کنید و بیایید امتحان بدهید. دانشجوی تنبل با صدای خفه‌ای می‌پرسد: کِی بیاییم؟ -هر وقت دلتان می‌خواهد. اصلا همین فردا. و در چشمان مهربانش می‌خوانم: آمدن که کاری ندارد، ولی تو بی پدر و مادر دوباره مرا می‌اندازی! می‌گویم: البته اگر پانزده بار دیگر هم درس مرا امتحان بدهید، دانشمندتر نمی‌شوید، ولی این کار شخصیتتان را پرورش می‌دهد. برای همین هم که شده، باید از من ممنون باشید. سکوت حکمفرما می‌شود. بلند می‌شوم و منتظر می‌مانم تا مهمان بیرون برود. اما او همچنان ایستاده است و به پنجره نگاه می‌کند، به ریشش دست می‌کشد و فکر می‌کند. حوصله‌ام سر می‌رود. صدای جوانک اهل دل دلنشین و رساست، چشمان باهوش و شوخ طبعی دارد، صورتش سرشار است از آرامش خیال و البته به علت افراط در مصرف آبجو و زیاد دراز کشیدن روی مبل قدری هم چین افتاده است. به نظر می‌آید که می‌تواند کلی ماجرای جالب درباره‌ی اپرا، درباره‌ی ماجراهای عاشقانه خودش یا درباره‌ی رفقای نزدیکش برایم تعریف کند، ولی متاسفانه صحبت کردن درباره‌ی این چیزها رسم نیست. من که با کمال میل گوش می‌کردم. -پروفسور! به شما قول شرف می‌دهم که اگر برایم نمره‌ی سه بگذارید، من هم... تا کار به قول شرف می‌کشد، من دستم را تکان می‌دهم و پشت میز می‌نشینم. دانشجو باز هم لحظه‌ای فکر می‌کند و غمگین می‌گوید: در این صورت خداحافظ...ببخشید...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.