عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیشتر بدانیم: رمان علمی_تخیلی مالوری بلکمن درباره پیوند قلب خوک به انسان به حقیقت پیوست
وقتی مالوری بلکمن نویسندهی کودکان، در اواخر دههی ۱۹۹۰ رمان «پسر قلب خوکی» را دربارهی پسری که یک عمل جراحی انقلابی انجام میدهد نوشت، آیا نویسنده میدانست که این اتفاق ممکن است روزی در جهان واقعیت رخ دهد؟
به گزارش گاردین، مالوری بلکمن میگوید: چیزی که همگان آن را علمی_تخیلی مینامند، من ترجیح میدهم علمی_احتمالی یا علمی_محتمل نامگذاری کنم. یکی از شاخههای علمی_تخیلی مبتنی بر پیشرفتهای تخیلی فناوری و تغییرات عمده اجتماعی یا محیطی است. این شاخهای بود که وقتی پسر قلبخوکی را مینوشتم به آن نگاه ویژهای داشتم. من این ایده را دوست داشتم، پسری ۱۳ ساله با قلبی بیمار که شیفتهی زندگی است. در اینجا بود که کل مفهوم پیوند اعضا از یک گونه به گونهی دیگر را جذاب و موضوعی عالی برای کتابی مربوط به کودکان یافتم.
من فردی عادی و عاشق علم هستم که گهگاه مجلات علمی را مطالعه میکنم. رویکردم از زاویهی یک نویسنده بود و قبل از نوشتن، ماهها را صرف تحقیق کردم.
این ایده را از کجا آوردم؟ هر زمان که در یک رویداد ادبی شرکت میکنم، این سؤال همیشه از من پرسیده میشود. پاسخ ساده است. در اواسط دهه ۱۹۹۰، مقالهای را در روزنامه خواندم که دکتری آن را نوشته بود و حدس میزد که ما درنهایت باید به پیوند بیناموجودی به عنوان راهحلی ممکن برای کمبود اهداکنندگان عضو انسانی روی آوریم. این مقاله درنهایت پیشنهاد میداد باید از ویرایش ژن استفاده شود. در پیوند اخیر قلب خوک که در ۷ ژانویه انجام شد، دانشمندان ۱۰ ردیف ژن خوک را تغییر دادند تا شانس رد شدن توسط بدن فرد پذیرنده را کاهش دهند.
از زاویهای دیگر دربارهی پیوند قلب، برای اینکه یک انسان زنده بماند، یک خوک باید بمیرد. البته هرساله تقریباً ۱۰ میلیون خوک فقط برای گوشتشان در بریتانیا پرورش داده و کشتار میشوند.
وقتی آن مقاله را در دهه ۱۹۹۰ خواندم، ذهنم را درگیر سؤالاتی کرد. عواقب آن چه بود؟ آیا ما واقعاً حق داریم با حیوانات به عنوان مخزن اعضای بدن انسان رفتار کنیم؟ بنابراین به نزدیکترین کتابفروشی رفتم و تمام کتابهایی را که میتوانستم دربارهی «پیوند قلب» بهطور خاص و بهطور کلی «عمل پیوند» بخوانم خریدم.
در داستان من، کامرون که نیاز به پیوند قلب دارد، در لیست انتظار، فاصلهی زیادی تا رسیدن به نوبتش دارد. هنگامیکه قلب یک خوک اصلاحشدهی ژنتیکی توسط یک پزشک پیشگام پیشنهاد میشود، کامرون تصمیم میگیرد این ریسک را دنبال کند و قلب جدید او بهطور نامنتظرهای زندگیاش را کاملاً تغییر میدهد.
حالا ممکن است برخی فکر کنند که این موضوع برای کودکان مناسب نیست؛ اما من با این مسئله کاملاً مخالفم. هدفم این بود که داستانی بنویسم که منبعی برای فکر و بحث باشد. داستانی که به خواننده این امکان را بدهد تا مدتی خود را در جایگاه کامرون قرار دهد و به این فکر کند که در صورت مواجهه با چنین معضلی چه تصمیمی باید بگیرد.
داستانهای کودکان که ایدهها و موضوعات جدیدی را بررسی میکنند نقش پررنگی در غنیسازی ذهنی کودکان ما دارند. مطالعات مختلف نشان دادهاند که خواندن داستانهای تخیلی توانایی کودکان ما را برای درک مفاهیم جدید افزایش میدهد و به همین دلیل دارای مزایای بسیاری است. تلاشم این بود که داستانی باورپذیر و قابل تأمل خلق کنم.
بنابراین اکنون که داستان علمی_تخیلی من به واقعیت علمی تبدیل شده است، احساس میکنم شاید زمان مناسبی است که به فکر دنبالهای برای داستان کامرون و خانوادهاش باشم.